جدول جو
جدول جو

معنی کزز - جستجوی لغت در جدول جو

کزز
(کَ زَ)
زفتی. (منتهی الارب). بخل. (اقرب الموارد). بخل و زفتی، یقال ذوکزز، ای ذوبخل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کزاز
تصویر کزاز
خشکی و درد و سوزشی که در اثر شدت سرما در پوست بدن پیدا می شود، بیماری عفونی ناشی از ورود باکتری های خاک از طریق جراحت به بدن که باعث انقباض شدید عضلات و تشنج می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوز
تصویر کوز
قوز، برآمدگی در چیزی، خمیده، منحنی، کوژ، گوژ، غوز، محدّب، گنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کزم
تصویر کزم
سبزه ای که در کنار جوی و حوض می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیز
تصویر کیز
فرشی که از پشم یا کرک می مالند، ساکیز، نمد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنز
تصویر کنز
کاناز، قسمت انتهایی خوشۀ خرما که به شاخه چسبیده است، کناز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوز
تصویر کوز
سرگین گردان، حشره ای سیاه و پردار، بزرگ تر از سوسک های خانگی که در بیابان های گرم پیدا می شود و بیشتر روی سرگین حیوانات می نشیند و آنرا با چرخاندن حمل میکند، سرگین غلتان، سرگین گردانک، خروک، خبزدو، خبزدوک، خزدوک، کوزدوک، چلاک، چلانک، کستل، گوگار، گوگال، تسینه گوگال، گوگردانک، بالش مار، جعل، قرنبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلز
تصویر کلز
پوست درختی که در هندوستان می روید، ریشۀ درخت انار صحرایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاز
تصویر کاز
سیلی، ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی، چک، توگوشی، کشیده، لت، تپانچه، سرچنگ، صفعه
پس گردنی
جای کنده شده در کوه یا بیابان برای اقامت مسافران یا چهارپایان، برای مثال شهریاری که خلافش طلبد زود افتد / از سمن زار به خارستان وز کاخ به کاز (فرخی - ۲۰۳)، سقف
صنوبر، ستونی که از تنۀ صنوبر درست می کنند، برای مثال یکی چادری جوی پهن و دراز / بیاویز چادر به بالای کاز (ازرقی - لغتنامه - کاز)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنز
تصویر کنز
گنج، خزینۀ سیم و زر، پول های طلا و نقره یا جواهر که در جایی پنهان کرده باشند
فرهنگ فارسی عمید
(خُ زَ)
ابن معصب. از محدثان بوده است. (از منتهی الارب). در تاریخ اسلام، عنوان محدث جایگاهی رفیع دارد. محدثان کسانی بودند که با تکیه بر حافظه قوی، دقت علمی و تقوای فردی، روایات پیامبر اسلام را از طریق زنجیره ای از راویان نقل می کردند. آنان نه تنها روایت گر، بلکه نقاد حدیث نیز بودند و با طبقه بندی راویان، به اعتبارسنجی احادیث کمک شایانی کردند. آثار بزرگ حدیثی نتیجه تلاش محدثان است.
لغت نامه دهخدا
(خُ زَ)
اسبی است مر بنی یربوع را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خُ زَ)
خرگوش نر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس). ج، خزّان، اخزّه
لغت نامه دهخدا
(حَ زَ)
سختی. (منتهی الارب). حزازه
لغت نامه دهخدا
(حُ زَ)
جمع واژۀ حزیز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ زَ)
سلاح و جوشن. (ناظم الاطباء). سلاح. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ زَ)
زیرک و خوش طبع متوقی و برحذر از عیوب و پاک و برکنار از معاصی و معایب. (منتهی الارب). الرجل الظریف المتوقی العیوب و المتقزز من المعاصی و المعایب لیس من کبر و تیه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حزز
تصویر حزز
سختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوز
تصویر کوز
غوز، خمیده، منحنی
فرهنگ لغت هوشیار
محلی کنده در کوه یا بیابان که برای بیتوته مردم و چار پایان اختصاص دهند مغاره: (شهریاری که خلافش طلبد زود افتد از سمن زار بخارستان وز کاخ بکاز) (فرخی)، خانه ای که از چوب و نی و علف سازند مانند خانه ای که دهقانان و پالیز بانان بر کنار زراعت و پالیز سازند، شاخه هایی باشد از درخت که صیادان کهنه و لته و چیزها بر آن آویزند و بر یک طرف دام در زمین نصب کنند تا جانوران از آن برمند و بجانب دام و دانه آیند، ریسمانی که بر آن نشینند و در هوا آیند و روند تاب باد پیچ ارجوحه
فرهنگ لغت هوشیار
آلبالو از گیاهان تازی گشته کاردان ویژکار کاری، نژاده از واژگان دو پهلو، ناتوان، چرغ چرخ ازپرندگان، پرنده یکساله آلبالو زمینی که به جهت سبز کاشتن یا زراعت دیگر هموار کنند و کناره های آنرا بلند سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کزغ
تصویر کزغ
مهره گردن
فرهنگ لغت هوشیار
بیماری که از سردی پیدا گردد و یا لرزه و ترنجیدگی از سرما، دردی است که از سختی سرما در بندگاه گردن و سینه به سبب تشنج و انجماد اعصاب پیدا می شود، مرضی عفونی است که سبب سم میکربی حاصل می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ککز
تصویر ککز
تره تیزک
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته گنج، گنجه بن و بیخ خوشه خرما آنجا که بدرخت چسبیده. گنج گنجینه. یا کنز مخفی. هویت احدیت است که مکنون در غیب است و هو بطن کل ما بطن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیز
تصویر کیز
نوعی از نمد که از پشم مالند و فرش کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرز
تصویر کرز
((کُ))
کرزه، زمینی که به جهت سبزی کاشتن یا زراعت دیگر هموار کنند و کناره های آن را بلند سازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوز
تصویر کوز
پشت دوتا، خمیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنز
تصویر کنز
((کَ نْ))
گنج، اندوخته، جمع کنوز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیز
تصویر کیز
((کِ))
نمد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کزاز
تصویر کزاز
((کُ))
عفونی شدن شدید در اثر ورود میکربی مخصوص از راه زخم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کزف
تصویر کزف
((کُ))
کرف، قیر، شبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کزم
تصویر کزم
((کَ))
هرگیاهی که در کناره های جوی و رودخانه سبز شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرز
تصویر کرز
((کَ رَ))
آلبالو
فرهنگ فارسی معین
جایی که در کوه و بیابان یا در زیرزمین کنده باشند برای جا دادن گوسفندان، صومعه
فرهنگ فارسی معین