جدول جو
جدول جو

معنی کز - جستجوی لغت در جدول جو

کز
سوختن الیافی مانند پشم و مو که بوی خاصی ایجاد می کند
کز کردن: کنایه از خود را جمع کردن و در خود فرو رفتن
تصویری از کز
تصویر کز
فرهنگ فارسی عمید
کز
مخفّف ترکیب که از، برای مثال چل سال بیش رفت که من لاف می زنم / کز چاکران پیر مغان کمترین منم (حافظ - ۶۸۶)
تصویری از کز
تصویر کز
فرهنگ فارسی عمید
کز
(کِ)
بوی پشم و پر سوخته. بوی سوختگی پشم و پر و ابریشم و مانند آن. (یادداشت مؤلف). رجوع به کز خوردن شود، حالت سوختن پر یا پشم و بوی از آن برخاستن. رجوع به کز دادن شود
لغت نامه دهخدا
کز
(کَزز)
مرد تند. ج، کزّ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). خشک منقبض. (از اقرب الموارد).
- جمل کز، سخت شدید. (از اقرب الموارد).
- ذهب کز، زر سخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- رجل کزالیدین، مرد زفت و بخیل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ذوکز یعنی صاحب بخل. (از اقرب الموارد). مرد بخیل ید. (مهذب الاسماء).
- وجه کز، روی زشت و ترش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قبیح. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کز
(کَزْ زا)
نام ولایتی است از هندوستان. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کز
(زَ / زِ)
نوعی از ابریشم کم قیمت که قز معرب آن است. (آنندراج). ابریشم خام. (ناظم الاطباء). ابریشم کم بها. کژ. کج. قز. (فرهنگ فارسی معین). معرب قز و آن نوعی از ابریشم است. (فهرست مخزن الادویه)
اسم فارسی طرفاست، بزرگ او اثل است و ثمرش عذبه و بری او بی ثمر و کوچک آن مخصوص به این و شکوفه اش سفید مایل به سرخی و ثمرش مثلث و کزمازج نامند. (تحفه). رجوع به کزمازج شود
لغت نامه دهخدا
کز
(رَ)
تنگ کردن چیزی را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، باهم نزدیک نهادن گام را. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به کزازه و کزوزه شود، کزّ فلان ٌ، کزاز زده شد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به کزاز شود
لغت نامه دهخدا
کز
(کُزز)
جمع واژۀ کزّ. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به کز شود
لغت نامه دهخدا
کز
مرد تند زشت، تنگ کردن تنگی چیزی، نزدیکی گامها به یکدیگر، انسان یا جانوری در خود فرو رفته و بکنجی خزیده (از سرما یا نا خوشی) (تنگسیر)
فرهنگ لغت هوشیار
کز
((کِ))
تنگی چیزی، انسان یا جانوری که به کنجی خزیده و در خود فرو رفته باشد
تصویری از کز
تصویر کز
فرهنگ فارسی معین
کز
خرخره، گس، ذلیل و زبون، افسرده و پریشان، گس مزه، گس بدمزه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کزم
تصویر کزم
سبزه ای که در کنار جوی و حوض می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کزبود
تصویر کزبود
کدخدا، بزرگ ده و محله، دهدار، صاحب و بزرگ خانه، شوهر، مرد زن دار، رئیس قبیله، پادشاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کز کردن
تصویر کز کردن
کنایه از خود را جمع کردن و در خود فرو رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کزبره
تصویر کزبره
آرامی تازی گشته گشینز از گیاهان گشنیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کزبود
تصویر کزبود
رئیس و بزرگتر طایفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کزبره الحبشه
تصویر کزبره الحبشه
سوسنبر سوسنبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کزبره الثعلب
تصویر کزبره الثعلب
شواکرانک، شاهتره گونه ای شوکران که آنرا شوکران صغیر گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کزازین
تصویر کزازین
خشک شدن، در ترنجیدن، تند مزه گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کزبرالبری
تصویر کزبرالبری
شاهتره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کزبا
تصویر کزبا
ریواس
فرهنگ لغت هوشیار
دو اطاقک چوبین رو باز یا با سایبان که آنها را در طرفین شتر یا استر بندند و در هر اطاقک مسافری نشیند و آن در قدیم وسیله حمل و نقل مسافران بود، هود جی که بر پشت اسب استر فیل می بستند یا توسط غمان و بار بران افراد را حمل میکردند: (با آنکه اندک عارضه ای داشت آغرق در قلعه گذاشته بکجاوه در آمده عزیمت اردو همایون داشت. ) (عالم آرا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کزرودرمی
تصویر کزرودرمی
خشکی پوست
فرهنگ لغت هوشیار
جامه ای که در حشو آن ابریشم و پنبه نهند و آجیده کنند و در روز جنگ پوشند، نهالی توشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کزترخون
تصویر کزترخون
عاقرقرحا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کزوارینه
تصویر کزوارینه
لاتینی کاجسان از درختان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کزطرخون
تصویر کزطرخون
پارسی تازی گشته کزترخون از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کزغ
تصویر کزغ
مهره گردن
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی تازی گشته گزلک: کارد کوچک دشنه کج کارد کوچک و قلم تراشی که نوک آن کج باشد، نوک تیغ و دشنه کج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کزنه
تصویر کزنه
یکی از اقسام پرستو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کزوا
تصویر کزوا
ریواس
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کزوان کزووان (گویش کردی) : درخت بنه، پرنده ای که نام دیگر تازی آن (فضیه) است درخت بنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کزوغ
تصویر کزوغ
مهره گردن (انسان و حیوان) : (بزخمی کزوغ ورا خرد کرد چنین حرب سازند مردان مرد)، (عسجدی) توضیح: بفردوسی نسبت داده شده ولی در شاهنامه نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کزین
تصویر کزین
که از این
فرهنگ لغت هوشیار
بیماری که از سردی پیدا گردد و یا لرزه و ترنجیدگی از سرما، دردی است که از سختی سرما در بندگاه گردن و سینه به سبب تشنج و انجماد اعصاب پیدا می شود، مرضی عفونی است که سبب سم میکربی حاصل می شود
فرهنگ لغت هوشیار