جدول جو
جدول جو

معنی کز کردن

کز کردن
کنایه از خود را جمع کردن و در خود فرو رفتن
تصویری از کز کردن
تصویر کز کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کز کردن

کز کردن

کز کردن
خود را جمع کرده نشستن، چنانکه کسی در سرما یا مرغی که شپشه دارد. جمع نشستن. چون محزونی یا بیماری در خود فرو رفته نشستن چنانکه مرغ آبله گرفته یا شپشه زده نشیند. مانند مرغی در زیر باران مانده خود را گرد وگردن را میان دو دوش فروکردن. (یادداشت مؤلف). خودرا جمع کردن و بخود فرورفتن. (فرهنگ فارسی معین).
- در گوشه ای کز کردن، بکنجی خزیدن. (یادداشت مؤلف).
- ، اندوهگین بودن. (فرهنگ فارسی معین).
، جمع شدن چنانکه سوختۀ ابریشم و پشم. چون پشم و ابریشم سوختن که چیزی سیاه و ناسوخته برجای ماند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

کف کردن

کف کردن
تولید کف شدن، عشقی شدن، یا کف کردن دهان. پدید شدن کف بر اطراف دهان: (از بس حرف زدم دهانم کف کرد)، (بسیار سخن گفتم)
فرهنگ لغت هوشیار

کم کردن

کم کردن
کاستن مقابل افزودن زیاد کردن، (کشتی) تنزل کردن مقابل زیاد کردن: (کرده کم از نگهت هر صنم گلبو یی زده زانو بزمین پیش تو هر آهو یی)، (گل کشتی)
کم کردن
فرهنگ لغت هوشیار