پرنده ای درشت با منقار قوی، گردن بدون پر، بال های بلند و دید قوی که معمولاً از لاشۀ جانوران تغذیه می کند، لاشخور، مردارخوٰار، نسر، ورکاک، دژکاک، کلمرغ، شیرگنجشک، دال، دالمن در علم نجوم نام دو ستارۀ نسر طایر و نسر واقع، برای مثال پرواز همای بختت الاّ / بر کرکس آسمان مبینام (خاقانی - ۵۱۴)
پرنده ای درشت با منقار قوی، گردن بدون پر، بال های بلند و دید قوی که معمولاً از لاشۀ جانوران تغذیه می کند، لاشخُور، مُردارخوٰار، نَسر، وَرکاک، دَژکاک، کَلمُرغ، شیرگُنجِشک، دال، دالمَن در علم نجوم نام دو ستارۀ نسر طایر و نسر واقع، برای مِثال پرواز همای بختت الاّ / بر کرکس آسمان مبینام (خاقانی - ۵۱۴)
چرک بدن یا جامه، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون می آید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رم، ریم، سیم، سخ، شخ، وسخ، پیخ، پژ، فژ، کورس، کرس، هو، هبر، بخجد، بهرک، خاز، درن، قیح، کلچ، کلخج، کلنج
چِرک بدن یا جامه، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون می آید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رِم، ریم، سیم، سَخ، شُخ، وَسَخ، پیخ، پَژ، فَژ، کورَس، کُرَس، هُو، هُبَر، بَخجَد، بَهرَک، خاز، دَرَن، قَیح، کَلچ، کَلَخج، کِلَنج
بر یکدیگر نهادن چیزی را. (از منتهی الارب). بر هم قرار گرفتن و تراکب. (از اقرب الموارد) ، گرد آوردن. (از منتهی الارب). جمع کردن بعضی را بر بعضی. (از اقرب الموارد)
بر یکدیگر نهادن چیزی را. (از منتهی الارب). بر هم قرار گرفتن و تراکب. (از اقرب الموارد) ، گرد آوردن. (از منتهی الارب). جمع کردن بعضی را بر بعضی. (از اقرب الموارد)
سخت کوبیدن و کسکسه در لغت بنی تمیم الحاق کردن سین است به کاف خطاب مؤنث در حال وقف یقال: اکرمتکس بجای اکرمتک و بکس بجای بک. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
سخت کوبیدن و کسکسه در لغت بنی تمیم الحاق کردن سین است به کاف خطاب مؤنث در حال وقف یقال: اکرمتکس بجای اکرمتک و بکس بجای بک. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
پنجم سپل شتر و آن گردی سخت میان سینۀ اوست یا سینۀ هر ستور ذی خف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رحی زور شتر و گفته اند سینۀ هر ذی خف. (از اقرب الموارد) ، گروهی از مردم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
پنجم سپل شتر و آن گردی سخت میان سینۀ اوست یا سینۀ هر ستور ذی خف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رحی زور شتر و گفته اند سینۀ هر ذی خف. (از اقرب الموارد) ، گروهی از مردم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
بمعنی کریس است که فریب و چاپلوسی باشد. کریس. (آنندراج) (از جهانگیری). کرش. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کریس و کرش شود، کربسه. وزغ. سوسمار. (دهار) ، آنچه پای بسیار دارد، دشتی، چون: خبزدو و خرچنگ و کربسه. (یادداشت مؤلف)
بمعنی کریس است که فریب و چاپلوسی باشد. کریس. (آنندراج) (از جهانگیری). کرش. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کریس و کرش شود، کربسه. وزغ. سوسمار. (دهار) ، آنچه پای بسیار دارد، دشتی، چون: خبزدو و خرچنگ و کربسه. (یادداشت مؤلف)
کربس است که سام ابرص باشد. (برهان). مارمولک. (فرهنگ فارسی معین). کربس. کرباسو. کربسو. (آنندراج) : چار غنده کربسه با کژدمان خورد ایشان پوست روی مردمان. رودکی. اژدها باش بر خزینۀ علم کاین چنین جای جای کربسه نیست. سوزنی (از فرهنگ جهانگیری). رجوع به کرباسه، کرباسو، کربس، چلپاسه و مارمولک شود
کربس است که سام ابرص باشد. (برهان). مارمولک. (فرهنگ فارسی معین). کربس. کرباسو. کربسو. (آنندراج) : چار غنده کربسه با کژدمان خورد ایشان پوست روی مردمان. رودکی. اژدها باش بر خزینۀ علم کاین چنین جای جای کربسه نیست. سوزنی (از فرهنگ جهانگیری). رجوع به کرباسه، کرباسو، کربس، چلپاسه و مارمولک شود
مصحف و کلام خدا را گویند. (برهان) (آنندراج). قرآن مجید. (ناظم الاطباء). صاحب فرهنگ انجمن آرای ناصری گوید: کراسه کتاب را گویند عموماً و قرآن مجید را خصوصاً. (از آنندراج) : عنوان مجوس و سبحه بر وی دست جنب و کراسه در وی. طیان (از فرهنگ فارسی معین). ای ’عن فلان قال’ چنان دان که پیش من آرایش کراسه و تمثال و دفترست. طیان. بر نام من ار فال گشایی ز کراسه بینی به خط اول قد مسنی الضر. سوزنی (از آنندراج). گر آنچه در این کراسه گفتم کس گفته خدای را نگفتم. خاقانی
مصحف و کلام خدا را گویند. (برهان) (آنندراج). قرآن مجید. (ناظم الاطباء). صاحب فرهنگ انجمن آرای ناصری گوید: کراسه کتاب را گویند عموماً و قرآن مجید را خصوصاً. (از آنندراج) : عنوان مجوس و سبحه بر وی دست جنب و کراسه در وی. طیان (از فرهنگ فارسی معین). ای ’عن فلان قال’ چنان دان که پیش من آرایش کراسه و تمثال و دفترست. طیان. بر نام من ار فال گشایی ز کراسه بینی به خط اول قد مسنی الضر. سوزنی (از آنندراج). گر آنچه در این کراسه گفتم کس گفته خدای را نگفتم. خاقانی
گله گله گردانیدن اسبان را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، گرد آوردن و بستن چیزی را. (از اقرب الموارد) ، گرد آورده شدن دست و پای مرد و فعل آن مجهول آید. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سخت راندن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). راندن به سختی و عنف. (ناظم الاطباء) ، کردسه فوق بعضهم، بعضی را روی بعضی انداختن. (دزی ج 2 ص 454)
گله گله گردانیدن اسبان را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، گرد آوردن و بستن چیزی را. (از اقرب الموارد) ، گرد آورده شدن دست و پای مرد و فعل آن مجهول آید. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سخت راندن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). راندن به سختی و عنف. (ناظم الاطباء) ، کردسه فوق بعضهم، بعضی را روی بعضی انداختن. (دزی ج 2 ص 454)
دفتر و کتاب. (برهان). جزوی از اجزاء کتاب. ج، کرّاس، کراریس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بمعنی کراس و اخص از کراس است و بسا از کراسه مجموعۀ کوچکی اراده شود بجز کتاب، گویند: فی هذا الکراسه عشر ورقات. (از اقرب الموارد). رجوع به کراس، کرّاس، و کراریس شود
دفتر و کتاب. (برهان). جزوی از اجزاء کتاب. ج، کُرّاس، کَراریس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بمعنی کراس و اخص از کراس است و بسا از کراسه مجموعۀ کوچکی اراده شود بجز کتاب، گویند: فی هذا الکراسه عشر ورقات. (از اقرب الموارد). رجوع به کُراس، کُرّاس، و کراریس شود
سخت کوفتن، الحاق کاف تاء نیث به سین بهنگام وقف مانند (بکس) و (اکرمتکس) (بجای (بک) و (اکرمتک) (و آن لغت تمیم است)، آوازی که از تلفظ حرف (س) شنیده شود: (خفی اش ذکر و کسکسه سینش رفته از درب چین به سقسینش)، (دهخدا در وصف آخوند)
سخت کوفتن، الحاق کاف تاء نیث به سین بهنگام وقف مانند (بکس) و (اکرمتکس) (بجای (بک) و (اکرمتک) (و آن لغت تمیم است)، آوازی که از تلفظ حرف (س) شنیده شود: (خفی اش ذکر و کسکسه سینش رفته از درب چین به سقسینش)، (دهخدا در وصف آخوند)
پرنده ایست قوی هیکل و بد ریخت و گوشتخوار از راسته شکار یان روزانه که دارا منقار قوی بر گشته و گردن و سر لخت و بالها وسیع و بزرگ میباشد و در نواحی کوهستانی زندگی مینماید و بیشتر از لاشه تغذیه میکند. این پرنده در اروپا مرکز و جنوبی و شمال افریقا و آسیا مرکز و غربی و جنوبی پراکنده است. در موقع پرواز گسترش بالها وی بالغ بر سه متر میشود. پنجه های کرکس بر خلاف منقار پر قدرتش نسبه ضعیف است بطور یکه بوسیله پنجه هایش قادر نیست جز طعمه های بسیار کوچک را نگهدار کند و بهمین جهت است که بیشتر از لاشه و مردار حیوانات دیگر تغذیه می نماید پرواز وی نسبه آهسته ولی دارا اوج است و در مدت طولانی صورت میگیرد. قدرت دید این پرنده بسیار زیاد است بطور یکه از فواصل دور طعمه های کوچک را بخوبی می بیند و کوچکتر ین حرکت از نظر ش مخفی نمی ماند لاشخور مردار خود مرغ مردار خوار رخمه نسر، تیر سهم. یا کرکس ترکش. تیری که در ترکش گذاردند. یا کرکس فلک. یا کرکسان فلک. یا کرکس گردون. یا کرکسان گردون
پرنده ایست قوی هیکل و بد ریخت و گوشتخوار از راسته شکار یان روزانه که دارا منقار قوی بر گشته و گردن و سر لخت و بالها وسیع و بزرگ میباشد و در نواحی کوهستانی زندگی مینماید و بیشتر از لاشه تغذیه میکند. این پرنده در اروپا مرکز و جنوبی و شمال افریقا و آسیا مرکز و غربی و جنوبی پراکنده است. در موقع پرواز گسترش بالها وی بالغ بر سه متر میشود. پنجه های کرکس بر خلاف منقار پر قدرتش نسبه ضعیف است بطور یکه بوسیله پنجه هایش قادر نیست جز طعمه های بسیار کوچک را نگهدار کند و بهمین جهت است که بیشتر از لاشه و مردار حیوانات دیگر تغذیه می نماید پرواز وی نسبه آهسته ولی دارا اوج است و در مدت طولانی صورت میگیرد. قدرت دید این پرنده بسیار زیاد است بطور یکه از فواصل دور طعمه های کوچک را بخوبی می بیند و کوچکتر ین حرکت از نظر ش مخفی نمی ماند لاشخور مردار خود مرغ مردار خوار رخمه نسر، تیر سهم. یا کرکس ترکش. تیری که در ترکش گذاردند. یا کرکس فلک. یا کرکسان فلک. یا کرکس گردون. یا کرکسان گردون