جدول جو
جدول جو

معنی کرکاش - جستجوی لغت در جدول جو

کرکاش
(کَ)
اقحوان. (یادداشت مؤلف) (فرهنگ فارسی معین). بابونج. مقارجه. رجل الدجاجه. بابونک. بابونق. (یادداشت مؤلف). شجرۀ مریم. بابونۀ گاوچشم. بابونۀ گاوی. (فرهنگ فارسی معین). گیاهی است از تیره مرکبان که دارای گونه های دوساله و پایا می باشد. ارتفاعش 30 تا80 سانتی متر است و معمولاً در کنار جاده ها و روی دیوارها و اماکن مخروب بحالت خودرو می روید. منشاء اولیۀ این گیاه را آسیای صغیر و بالکان نوشته اند، ولی امروزه در غالب نقاط آسیا و اروپا به فراوانی می روید (در اکثر نقاط ایران بخصوص در شمال فراوان است). برگهای گیاه مزبور نرم و به رنگ سبز روشن و دارای تقسیمات دندانه دار است. نهنج گل آن دارای یک قسمت مرکزی برنگ زرد محصور در گلهای زبانه ای سفیدرنگ است. قسمت مورد استفادۀ آن گلهای آن است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
کرکاش
گیاهی است از تیره مرکبان که دارا گونه های دو ساله و پایا میباشد. ارتفاعش 30 تا 80 سانتیمتر است و معمولا در کنار جاده ها و روی دیوار ها و اماکن مخروب بحالت خود رو میروید. منشا اولی این گیاه را آسیای صغیر و بالکان نوشته اند ولی امروزه در غالب نقاط آسیا و اروپا بفراوانی میروید (در اکثر نقاط ایران خصوصا نواحی شمال فراوان است)، برگها گیاه مزبور نرم و برنگ سبز روشن و دارا تقسیمات دندانه دار است. نهنج گل آن دارا یک قسمت مرکزی برنگ زرد محصور در گلها زبانه یی سفید رنگ است. قسمت مورد استفاده آن گلها آنست اقحوان شجره مریم بابونه گاو چشم با بونه گاوی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کنکاش
تصویر کنکاش
شور، مشورت، جستجو، تفحص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کراش
تصویر کراش
کراشیدن، پریشانی، آشفتگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرکاش
تصویر پرکاش
خاک اره، براده
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان یعقوب وندپایی بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد. کوهستانی و گرمسیر است و 164 تن سکنه دارد و از طایفۀ خدمه هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان دودانگۀ ناحیۀ هزارجریب مازندران. (از سفرنامۀ مازندران رابینو ص 122 و ترجمه آن ص 164)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
پریشانی. (از برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آشفتگی. سرگردانی. (ناظم الاطباء) :
تو در میان دلی دل میان زلف تو در
کراش خود مخوه و زلف خود به شانه مزن.
سوزنی.
، نام مرغی است سبزرنگ به سرخی آمیخته. (برهان). کراس. کراک. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به کراس و کراک شود
لغت نامه دهخدا
(کُ عُلْ غَ)
نام قریه ای است به لارستان فارس که دیزی گوشت پزی آن بخوبی معروف است و جراش معرب آن است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کُرْ را)
جانورکی است. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
تخم گیاهی است که آن را دوسر گویند و در میان زراعت گندم وجو روید. گرم و خشک است در اول و دوم و محلل ورم خنازیر باشد و شیلم همان است. (برهان). نوعی از غله که دوسر نیز گویند. (ناظم الاطباء). در لهجۀ مردم گلپایگان گرگاس است. تخم یولاف که دوسر باشد. (فرهنگ فارسی معین). گیاه مهلک و مضری است که بعضی آن را دارنل دانند و یونانیان آن را ذرنیان دانند و اعراب آن را زوان گویند. خلاصه این سبزه همه جا در میان گندم روید و تماماً شبیه گندم است، بطوری که قبل از ظهور سنبل به سختی آن را از گندم تمیز می توان داد و دارای چند دانه در میان غلافهای معدود بر سنبل بلندی می باشد. اعراب آن را کوبیده غربال کنند و اگر چنانچه در میان گندم داخل شده نان ساخته شود اسباب دوار سر خواهد شد و بعضی اوقات مسهل است. (قاموس کتاب مقدس). رجوع به دوسر شود، نزد بعضی اسم بزر شیلم است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
قوت و توانایی، مراد و مقصد. (برهان) (آنندراج). مراد و مقصود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
به فارسی ترکش ج، تراکیش، تیردان: بالقسی و التراکیش. (از دزی ج 1 ص 145). مأخوذ از ترکش فارسی و به معنی آن. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترکش شود
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ شِ کَ)
مرکّب از: کرا، اجرت مکاری یا عمل او + کش، اسم فاعل از کشیدن، مکاری. (از دهار)، کرایه کش. آنکه حیوانی یا چیزی دیگر را به کرایه دهد. (یادداشت مؤلف) : و کراکشان ما ترکان بودند گفتند این آدمی وحشی است. (چهارمقاله)، قایقچی که کراکش مابود به مشارالیه اجرتی دادیم. (تحفۀ اهل بخارا)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان فراهان پائین بخش فرمهین شهرستان اراک. کوهستانی و سردسیر است و 951 تن سکنه دارد. این ده از دو محل بالا و پائین تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کراش
تصویر کراش
آشفتگی، سرگردانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنکاش
تصویر کنکاش
مشورت، صلاح و مصلحت و تدبیر در کار مهم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کراکش
تصویر کراکش
سلاک کش (مکاری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرکاس
تصویر کرکاس
تخم یولاف که دو سر باشد
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره مرکبان که دارا گونه های دو ساله و پایا میباشد. ارتفاعش 30 تا 80 سانتیمتر است و معمولا در کنار جاده ها و روی دیوار ها و اماکن مخروب بحالت خود رو میروید. منشا اولی این گیاه را آسیای صغیر و بالکان نوشته اند ولی امروزه در غالب نقاط آسیا و اروپا بفراوانی میروید (در اکثر نقاط ایران خصوصا نواحی شمال فراوان است)، برگها گیاه مزبور نرم و برنگ سبز روشن و دارا تقسیمات دندانه دار است. نهنج گل آن دارا یک قسمت مرکزی برنگ زرد محصور در گلها زبانه یی سفید رنگ است. قسمت مورد استفاده آن گلها آنست اقحوان شجره مریم بابونه گاو چشم با بونه گاوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنکاش
تصویر کنکاش
((کَ))
مشورت، شور، کنکاج هم گفته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرکاش
تصویر پرکاش
((پَ))
خاک اره، براده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کراش
تصویر کراش
((کَ))
پریشانی، آشفتگی، گراش، خراش، غراش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنکاش
تصویر کنکاش
مشورت
فرهنگ واژه فارسی سره
رایزنی، شور، کنگاش، مشورت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آشفتگی، پریشانی، خراش، ژولیدگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نام دهکده ای در منطقه ی عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی