جدول جو
جدول جو

معنی کروپ - جستجوی لغت در جدول جو

کروپ
(کْرو / کُ)
متولد اسن (1812- 1887 میلادی) از پایه گذاران صنایع فلز و بنیانگذار توپهای فولادی که به نام او مشهور است و صنایع نیز نام او دارد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کرور
تصویر کرور
واحد شمارش، برابر با پانصد هزار، کنایه از مقدار زیاد مثلاً یک کرور آدم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کروی
تصویر کروی
به شکل کره، مدوّر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کروت
تصویر کروت
فربه، چاق، تنومند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کروز
تصویر کروز
شادی، نشاط، عیش و طرب، برای مثال با کروز و خرمی آهو به دشت / می خرامد چون کسی کاو مست گشت (رودکی - ۵۳۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کروه
تصویر کروه
دندان فرسوده و کرم خورده، برای مثال باز چون برگرفت پرده ز روی / کروه دندان و پشت چو گان است (رودکی - ۴۹۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کروک
تصویر کروک
سایه بان درشکه و اتومبیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کروم
تصویر کروم
کرم ها، درختان انگور، جمع واژۀ کرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کروه
تصویر کروه
واحد اندازه گیری مسافت برابر با یک سوم فرسنگ معادل دو کیلومتر
آشیانه و آرامگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کروم
تصویر کروم
عنصر فلزی جامد، نقره ای رنگ، براق و بسیار سخت که در مجاورت هوا واکنش نشان نمی دهد و در ساخت برخی آلیاژها و آب کاری فلزها به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کروز
تصویر کروز
نشاط و شادمانی باشد، طرب، نشاط، عیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گروپ
تصویر گروپ
فرانسوی دسته گروه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کروب
تصویر کروب
جمع کرب، اندوه های سخت اندوه های دم گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرور
تصویر کرور
پانصد هزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کروت
تصویر کروت
چاق، تنومند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کروک
تصویر کروک
از روسی چینتاک سقف در شکه و اتومبیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دروپ
تصویر دروپ
فرانسوی شفت میوه گوشتدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کروی
تصویر کروی
به شکل کره، مدور، گوی گونه
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است علفی و دو ساله از تیره چتریان بارتفاع 20 تا 60 سانتیمتر که در اکثر نقاط خصوصا در نواحی بحر الرومی (و همچنین ایران) فراوان است. این گیاه جزو سبزیها خوراکی است و در اغذیه مصرف میشود. ریشه اش راست و خاکستر قهوه یی و درونش سفید رنگ است. ساقه اش مایل برنگ سبز بی کرک است و برگها شفاف و اندکی ضخیم میباشند. گلها یش کوچک و سفید مایل بزردند. میوه اش کوچک و قهوه یی رنگ و دارا خطوطی سفید است. ریشه و برگ میوه این گیاه در تداوی مورد استعمال دارد. برگ گیاه مذکور ضد اسکوربوت و شیره آن بعنوان مقوی و ضد تب بکار میرود کرویز اپیوس کرفشا اوداسالیون سلزی سلدهری اجمود. یا کرفس آبی. یکی از گونه های کرفس است که در کنار مردابها میروید و در تداوی بعنوان مدر و ضد اسکوربوت بکار میرود کرفس الما جرجیر الما قره العین. یا کرفس بری. یا کرفس بستانی. یا کرفس بیابانی. یا کرفس تربی گونه ای کرفس که ریشه ای مانند چغندر یا ترب مواد غذایی اندوخته میکند و حجیم میشود. ریشه اش را مانند ترب و چغندر میخورند کرفس شلغمی کرفس لفتی شلغمی کرویزی کرفس ریشه. یا کرفس جبلی. یا کرفس خوراکی. یا کرفس رومی. یا کرفس ریشه. یا کرفس زراعتی. یا کرفس شلغمی. یا کرفس صحرایی. گونه ای کرفس خود رو که در مزارع میروید و در تداوی مصرف میشود کرفس بری کرفس بیابانی سمرینون خرس گیاه کرفس وحشی. توضیح: گونه ای از این نوع کرفس که در کنار مردابها و رود خانه ها میروید بنام کرفس آبی مشهور است. یا کرفس عطری. گونه ای کرفس که دارا گلها سفید و ساقه مخطط و برگها نرم است. گلها این گونه کرفس دارا عطری مطبوع میباشد کرفس مشک یا کرفس فرنگی. نوعی کرفس که در زمان ناصر الدین شاه از اروپا بایران وارد شد و رواج یافت (الماثر و الاثار)، یا کرفس کوهی. گونه ای کرفس که در دامنه تپه ها و نواحی کوهستانی میروید و مانند کرفس بیابانی در تداوی بعنوان مدر ضد اسکوربوت مصرف میشود کرفس جبلی کرفس الجبل داغ کرویزی. یا کرفس لفتی. یا کرفس مشک. یا کرفس معمولی. یا کرفس نبطی. یا کرفس وحشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تروپ
تصویر تروپ
فرانسوی دسته گروه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کروه
تصویر کروه
مسافتی قریب یک سوم فرسنگ، دو کیلومتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرور
تصویر کرور
((کُ))
عدد بسیار زیاد، پانصد هزار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کروب
تصویر کروب
((کُ))
جمع کرب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کروت
تصویر کروت
((کُ))
فربه، چاق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کروز
تصویر کروز
((کُ))
شادی، نشاط
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کروک
تصویر کروک
((کُ))
سقف درشکه و اتومبیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کروه
تصویر کروه
((کُ))
یک سوم فرسخ، آشیانه و لانه مرغان، دندان فرسوده و کرم خورده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کروی
تصویر کروی
((کُ رَ))
منسوب به کره، هر چیز گرد و کره مانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کروی
تصویر کروی
گویالی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کروی
تصویر کروی
Spherical, Globular, Rotund
دیکشنری فارسی به انگلیسی
انبوهی از چیزهایی که در یک جا گردهم آیند، همگی، کلی، سرجمع
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از کروی
تصویر کروی
globular, redondo, esférico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کروی
تصویر کروی
kugelförmig, rund, sphärisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کروی
تصویر کروی
kulisty, okrągły, sferyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کروی
تصویر کروی
сферический , круглый
دیکشنری فارسی به روسی