کرّ. کریر. تکرار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). میل نمودن و حمله کردن بر کسی. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، برگردیدن سوار از میدان جنگ جهت جولان و دوباره بازگشتن برای نبرد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، از پی درآمدن شب و روز. (از اقرب الموارد) ، بازگشتن از کسی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). واگردیدن. (مصادر زوزنی). واگشتن. (تاج المصار بیهقی). کر الجواد، حاضر شد آن اسب جواد برای رفتن و فرار کردن. (ناظم الاطباء) ، بازگرداندن کسی را. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به کر و تکرار شود
کَرّ. کریر. تکرار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). میل نمودن و حمله کردن بر کسی. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، برگردیدن سوار از میدان جنگ جهت جولان و دوباره بازگشتن برای نبرد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، از پی درآمدن شب و روز. (از اقرب الموارد) ، بازگشتن از کسی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). واگردیدن. (مصادر زوزنی). واگشتن. (تاج المصار بیهقی). کر الجواد، حاضر شد آن اسب جواد برای رفتن و فرار کردن. (ناظم الاطباء) ، بازگرداندن کسی را. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به کر و تکرار شود
نام شماره ای است چنانکه کرور ایران پانصدهزار است که پنج لک باشد. (آنندراج). نصف میلیون. (ناظم الاطباء). نزد ایرانیان معادل پانصدهزار است. (یادداشتهای قزوینی از فرهنگ فارسی معین). ج، کرورات. (فرهنگ فارسی معین) : یا یکی از کرورات هشتگانه را در عین غارت زدگی و بی خانمانی ازعهده برنیاید. (از نامه های قائم مقام از فرهنگ فارسی معین) ، واحد شماره و آن نزد هندوان ده میلیون است که معادل صد لک باشد و لک برابر با صدهزار است. (یادداشتهای قزوینی از فرهنگ فارسی معین). کرور هندی بیست کرور ایران است که یکصد لک باشد. (آنندراج). ابن بطوطه نویسد: نزد هندیان کرور صد لک است و لک صدهزار دینار. (سفرنامۀ ابن بطوطه از یادداشت مؤلف) ، عدد بسیار زیاد. (ناظم الاطباء)
نام شماره ای است چنانکه کرور ایران پانصدهزار است که پنج لک باشد. (آنندراج). نصف میلیون. (ناظم الاطباء). نزد ایرانیان معادل پانصدهزار است. (یادداشتهای قزوینی از فرهنگ فارسی معین). ج، کرورات. (فرهنگ فارسی معین) : یا یکی از کرورات هشتگانه را در عین غارت زدگی و بی خانمانی ازعهده برنیاید. (از نامه های قائم مقام از فرهنگ فارسی معین) ، واحد شماره و آن نزد هندوان ده میلیون است که معادل صد لک باشد و لک برابر با صدهزار است. (یادداشتهای قزوینی از فرهنگ فارسی معین). کرور هندی بیست کرور ایران است که یکصد لک باشد. (آنندراج). ابن بطوطه نویسد: نزد هندیان کرور صد لک است و لک صدهزار دینار. (سفرنامۀ ابن بطوطه از یادداشت مؤلف) ، عدد بسیار زیاد. (ناظم الاطباء)
شهری است به مغرب. (منتهی الارب). بلادی است منسوب به قبیلۀ سودان در اقصای جنوب مغرب و مردم آنجا شباهت فراوانی به زنگیها دارند. (از معجم البلدان). رجوع به قاموس الاعلام ترکی و نقود العربیه ص 115 شود
شهری است به مغرب. (منتهی الارب). بلادی است منسوب به قبیلۀ سودان در اقصای جنوب مغرب و مردم آنجا شباهت فراوانی به زنگیها دارند. (از معجم البلدان). رجوع به قاموس الاعلام ترکی و نقود العربیه ص 115 شود