جدول جو
جدول جو

معنی کرنافه - جستجوی لغت در جدول جو

کرنافه
(کِ فَ)
واحد کرناف است. (از اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به کرناف شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ورنامه
تصویر ورنامه
سرنامه، عنوان، برای مثال چو زآن نامه ورنامه برخوانده اند / سخن های نغزش برافشانده اند (فردوسی - رشیدی - ورنامه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرتاسه
تصویر کرتاسه
دورۀ سوم از دوران دوم زمین شناسی (مزوزوئیک)
فرهنگ فارسی عمید
ورقه یا دفترچه ای که در آن شرح کارکرد کارگر یا نمرات دانش آموز یا دانشجو نوشته می شود، تاریخ و شرح حال شخص، کتابی شامل سرگذشت و شرح اعمال فرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برنامه
تصویر برنامه
مجموعه ای از کارهایی با طرح مشخص که در زمان خاصی انجام می شود، دستور کار، پرگرام، بخش های پخش شده از تلویزیون، رادیو، نمایش و مانند آن، جدولی برای انجام بعضی کارها مثلاً برنامۀ مسابقات، دستورالعمل داده شده به رایانه، آنچه در ابتدای نامه یا کتاب نوشته می شد، عنوان، دیباچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرباسه
تصویر کرباسه
مارمولک، گروهی از جانوران خزنده چابک و شبیه سوسمار با بدن فلس دار و دم بلند که قادرند دم ازدست رفتۀ خود را ترمیم کنند، چلپاسه، باشو، ماتورنگ، کربش، کربشه، کرفش، کرپوک، کرباشه، کرباشو، کلباسو، برای مثال چاه پر کرباسه و پرکژدمان / خورد ایشان پوست روی مردمان (رودکی - لغت نامه - کرباسه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرباشه
تصویر کرباشه
مارمولک، گروهی از جانوران خزنده چابک و شبیه سوسمار با بدن فلس دار و دم بلند که قادرند دم ازدست رفتۀ خود را ترمیم کنند، چلپاسه، کرباسه، باشو، ماتورنگ، کربش، کرفش، کرپوک، کرباشه، کرباشو، کلباسو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرنامه
تصویر سرنامه
عنوان و آنچه در بالای نامه نوشته شود، مقدمۀ کتاب
فرهنگ فارسی عمید
(کِ / کُ)
بیخ شاخ خرما که پس از بریدن بر تنه بماند. ج، کرانیف. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). واحد آن کرنافه است. (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ / نُ فَ)
باریک اندام و لاغر از شتر و مردم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کِ فَ)
زمین درشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کرشفه. (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به کرشفه شود
لغت نامه دهخدا
(کِ فَ)
بینی ستبر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کِ فَ)
تیرگی و تاریکی چشم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ / مِ)
نمونه و کارنامه و نقشه. (ناظم الاطباء). کارنامه. رجوع به کارنامه شود
لغت نامه دهخدا
(رُءْ)
به شمشیر بریدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به شمشیر زدن. (ناظم الاطباء) ، به چوبدستی زدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). باعصا زدن. (از اقرب الموارد) ، کرنف الکرانیف، برید کرانیف را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برید تنه خرما را از کرانیف. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فرانسوی آهکین واپسن گردش دورک دو نیم نام دوره سوم از دوران دوم معرفه الارضی که اول دفعه رسوباتش وسیله آلسید دور بینیی نام گذار شد، رسوبات طبقات تحتانی این دوره روی زمین های ژوراسیک فوقانی قرار دارد و دارای شن و آهک و گل رس مشخص با فسیلها خزندگان خصوصا لاک پشت ها و بسیاری از نرم تنان مثل آمونیت های باز شده و بلمنیت ها و اقسام رودیست ها است. طبقات فوقانی این دوره دارا رسوبات سیلیسی از قبیل ماسه سنگ و مقدار زیاد گل های سفید مارن دارو گل سفید هایی که تا 250 متر ضخامت دارند هستند و نیز دارا فسیلهای آمونیت و بلمنیت وعده زیادی از خار پوستان مانند میکرو آستر میباشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برنامه
تصویر برنامه
دیباچه، عنوان، سر نامه
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بر سر کتابتها نویسند که بشرق مطالعه فلان برسد عنوان: چوزان نامه ورنامه بر خواندند سخنهای نغزش بر افشاندند. (رشیدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرنایه
تصویر صرنایه
پارسی تازی گشته سورنای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرباشه
تصویر کرباشه
مارمولک مارمولک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرصافه
تصویر مرصافه
پتک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاناپه
تصویر کاناپه
تختخواب مجهز به پرده برای جلوگیری از پشه، نیمکت مبلی
فرهنگ لغت هوشیار
ورقه یا دفترچه ای که مبین ارزش و خاتمه کار تحصیلی است، جنگ نامه و تاریخ، سالنامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرناسه
تصویر خرناسه
آواز خرخر خوابیده
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز که آنرا با نان توان خورد و همچون ماست و پنیر و دوشاب و مانند آن نان خورش ادام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرنامه
تصویر سرنامه
آنچه که بر سر کتابها نویسند که در فلان محل برسد
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که در آن پیشه ور و صنعتگر بکار خود پردازد دکان، محلی که عده ای کارگر برای تهیه شیئی کار کنند چه بوسیله ماشین و چه بدون آن دستگاه کار گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برنامه
تصویر برنامه
((بَ مِ))
عنوان، دستور کار یک مجلس، خطابه، جشن، آن چه که از رادیو، تلویزیون و سینما پخش می شود، مجموعه کارهایی که به هدف مشخصی ختم شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترنانه
تصویر ترنانه
((تَ نِ))
هر چیز که آن را با نان بخورند، مانند، ماست، شیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاناپه
تصویر کاناپه
((پِ))
نیمکت بزرگ پشت دار
کاناپه تختخواب شو: نوعی کاناپه که باز می شود و به صورت تختخواب درمی آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارنامه
تصویر کارنامه
((مِ))
ورقه ای که در آن نتایج آزمون های تحصیلی نوشته شده است، شرح حال، سرگذشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرتاسه
تصویر کرتاسه
((کِ س))
دوره سوّم از دوران دوّم زمین شناسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرباسه
تصویر کرباسه
((کَ سَ یا سِ))
چلپاسه، سوسمار کوچک. کرپاسو، کرپاسه، کرپاشه، کربس و کربش هم گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورنامه
تصویر ورنامه
((وَ مِ))
سرنامه و عنوان نامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برنامه
تصویر برنامه
پروژه
فرهنگ واژه فارسی سره