جدول جو
جدول جو

معنی کرنازن - جستجوی لغت در جدول جو

کرنازن
(پَ رَ)
زنندۀ کرنا. نوازندۀ کرنا
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکرناز
تصویر شکرناز
(دخترانه)
(به کسر شین) شکر (سنسکریت) + ناز (فارسی) دارای ناز و غمزه دلپذیر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کاناز
تصویر کاناز
(دخترانه)
چوب ریشه خوشه خرما
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرناز
تصویر فرناز
(دخترانه)
عشوه گر، داری ناز فراوان، دارای ناز و غمزه زیبا و باشکوه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارناز
تصویر ارناز
(دخترانه)
از نامهای باستانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زرناز
تصویر زرناز
(دخترانه)
مرکب از زر (طلا) + ناز (کرمه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرناز
تصویر پرناز
(دخترانه)
پری ناز دار، مرکب از پر + ناز (زیبا، قشنگ)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از درناز
تصویر درناز
(دخترانه)
در (عربی) + ناز (فارسی) مرکب از در (مروارید) + ناز (زیبا، قشنگ)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چرازن
تصویر چرازن
حیوان علف خوار در حال چریدن، چرنده، چرا کننده، برای مثال به هر وادی چو رفتندی چرازن / تو گویی موج میزد سیل روغن (جامی - ۱۰۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاناز
تصویر کاناز
قسمت انتهایی خوشۀ خرما که به شاخه چسبیده است، کنز، کناز، برای مثال من بدان آمدم به خدمت تو / که برآید رطب ز کانازم (رودکی - ۵۲۵)
فرهنگ فارسی عمید
(کَ مَ / مِ)
نمونه و کارنامه و نقشه. (ناظم الاطباء). کارنامه. رجوع به کارنامه شود
لغت نامه دهخدا
(اُ دَ / دِ)
دریازننده. دزد دریایی. ج، دریازنان. قرصان. قراصین. (یادداشت مرحوم دهخدا). بارجه. و رجوع به بارجه شود، لقب انگلیسیان در همه جهان. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ بَ کَ دَ)
نواختن کرنا. دمیدن در کرنا
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ)
نام شهری از ملک دکن. (آنندراج). نام ناحیه ای از هندوستان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
که کرنا زند. نوازندۀ کرنا
لغت نامه دهخدا
(کَ نَ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، کنار رود خانه قره سو واقع است. دشت و سردسیر است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کِ فَ)
واحد کرناف است. (از اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به کرناف شود
لغت نامه دهخدا
(کَ زِ)
جمع واژۀ کرزن یا کرزن. (از آنندراج) (اقرب الموارد) ، جمع واژۀ کرزین. (اقرب الموارد). رجوع به کرزن و کرزین شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
قوم سامی که در سواحل خلیج فارس سکونت داشتند در ازمنۀ قدیم به سوریه مهاجرت کردند و عده یی از آنها مشغول زراعت بوده اند و گروه دیگر از راه شبانی امرار معاش میکردند. دستۀ دیگر همان قوم فنیقی هستند که به تجارت و دریانوردی روزگار میگذراندند
لغت نامه دهخدا
(پُ)
حالت و چگونگی پرناز
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
دهی است از دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر. کوهستانی و معتدل است و 573 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
طایفه ای از طوایف ترکمن ایران، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 103)
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ دَ / دِ)
شناور. سباح. (التفهیم)
لغت نامه دهخدا
نام قدیمی فلسطین و ارض مقدس بوده است، کنعان
لغت نامه دهخدا
(کَ)
جمع واژۀ کرزین. بمعنی تبر یا تبر بزرگ و فی حدیث ام سلمه ما صدقت بموت النبی صلی اﷲ علیه و سلم حتی سمعت دفع الکرازین، ای وقعها فی حفرقبره. (از منتهی الارب) ، جمع واژۀ کرزن. یا کرزن. (اقرب الموارد). رجوع به کرزن و کرزین شود
لغت نامه دهخدا
(کِ / کُ)
بر وزن و معنی خرامان است و کرازانیدن بمعنی خرامانیدن و کرازیدن بمعنی خرامیدن باشد و به این معنی در فرهنگ جهانگیری به ضم اول و کاف فارسی هم آمده است. (برهان). اما صحیح به کاف پارسی است. (آنندراج). رجوع به گرازان شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
این نام در کتول و کجور و جواهردشت رامسر متداول است و آن گونه ای از بلوط است. (یادداشت مؤلف). یکی از گونه های بلوط است که به نام محلی پالط نیز خوانده می شود. رجوع به بلوط شود
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
محلی از محلهای اصفهان که در قرن هشتم هجری ویران و متروک بوده است. صاحب ترجمه محاسن اصفهان 729 هجری قمری می نویسد: شاهدی امین عدل گفت پیش از این به روزگاری اندک در محلی از محلها که آن را کرواآن می خوانند که اکنون بکلی مطموس و مدروس گشته و از اطلال و رسوم آن هیچ اثری نمانده پنجاه مسجد دیدم. (ترجمه محاسن اصفهان ص 74)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
طایفه ای از کردهای ایران ساکن طرهان. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 65)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کرنالین
تصویر کرنالین
فرانسوی رنوس سرخ از سنگ های گرانبها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کردادن
تصویر کردادن
در آب کر تطهیر کردن، شستن متنجسی با آب کر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرمازو
تصویر کرمازو
یکی از گونه های بلوط است که بنام محلی پالط نیز خوانده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرنان
تصویر پرنان
فاسد و خراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کردان
تصویر کردان
اکراد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کرانین
تصویر کرانین
نهایی
فرهنگ واژه فارسی سره