جدول جو
جدول جو

معنی چرازن

چرازن
حیوان علف خوار در حال چریدن، چرنده، چرا کننده، برای مثال به هر وادی چو رفتندی چرازن / تو گویی موج میزد سیل روغن (جامی - ۱۰۹)
تصویری از چرازن
تصویر چرازن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چرازن

چرازن

چرازن
چرنده. (آنندراج) (غیاث). چراکننده:
بهر وادی که رفتندی چرازن
تو گوئی موج میزد سیل روغن.
جامی (در صفت گوسفندان یوسف) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

ترازن

ترازن
با همدیگر مقابل و برابر شدن، یقال: الجبلان یترازنان، ای یتناوحان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تقابل. (المنجد). تناوح و تقابل دو کوه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

کرازن

کرازن
جَمعِ واژۀ کَرزَن یا کِرزن. (از آنندراج) (اقرب الموارد) ، جَمعِ واژۀ کِرزین. (اقرب الموارد). رجوع به کرزن و کرزین شود
لغت نامه دهخدا

مرازن

مرازن
هم منزل و کسی که با دیگری در یک خانه منزل کند و کسی که با دیگری در یک زمان فرودآید. (ناظم الاطباء) : هو مرازنه، مخاله. (متن اللغه). محاله. (منتهی الارب). نعت فاعلی است از مرازنه. رجوع به مرازنه شود
لغت نامه دهخدا

چران

چران
چراندن، پسوند متصل به واژه به معنای چراننده مثلاً گاوچران، گوسفندچران، شترچران، در حال چریدن، چراکنان
چران
فرهنگ فارسی عمید

چران

چران
در حال چریدن. در حال چرا کردن. چراکنان:
همی گفت زندان و بند گران
کشیدم بسی ناچمان و چران.
فردوسی.
چران داشتی از دورویه دهن
نبدبر تنش راه بیرون شدن.
فردوسی.
همی خورد و اسبش چمان و چران
پلاشان فکنده به بازو کمان.
فردوسی.
بزی همچنان سالهای دراز
دنان و دمان و چمان و چران.
منوچهری
لغت نامه دهخدا

چران

چران
مخفف چراننده. کسی که حیوانات را میچراند و در چراگاه و علفزار گردش میدهد، مانند گوسپندچران و گاوچران. (ناظم الاطباء). چراننده در کلماتی از قبیل: گاوچران، خرچران، خوک چران و غیره.
- امثال:
زینب ِ غازچران.
، تغذیه کننده و بهره برنده در کلمات مرکب سورچران، چشم چران
لغت نامه دهخدا

چران

چران
دهی جزء دهستان پره سرطالشدولاب بخش رضوانده شهرستان طوالش که در 11هزارگزی شمال باختر رضوانده و 2هزارگزی باختر راه شوسۀ انزلی به آستارا واقع شده است. جلگه و مرطوبست و 179 تن سکنه دارد. آبش از دنیاچال، محصول برنج و لبنیات، شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا