جدول جو
جدول جو

معنی کرمییا - جستجوی لغت در جدول جو

کرمییا
ابرهای پراکنده ی آسمان، آسمان نیمه ابری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یرمیا
تصویر یرمیا
(پسرانه)
ارمیا، بزرگ داشته شده نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کاملیا
تصویر کاملیا
(دخترانه)
گلی درشت و زیبا به رنگ سفید و صورتی که در بهار ظاهر می شود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کیمیا
تصویر کیمیا
(دخترانه)
اکسیر، هر چیز نایاب و دست نیافتنی، افسون
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارمیا
تصویر ارمیا
(پسرانه)
بزرگ داشته شده نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آرمیتا
تصویر آرمیتا
(دخترانه)
آرامش یافته، کلمه ای زردشتی است، الهه نعمت، آرامش یافته
فرهنگ نامهای ایرانی
درختچه ای زینتی و همیشه سبز از خانوادۀ چای با برگ های بیضی شکل و گل های سفید یا صورتی که در بهار می شکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کراویا
تصویر کراویا
گیاهی چتری با گل های سفید و تخمی شبیه زیره که مصرف دارویی دارد، شاه زیره، زیره رومی، کرویا، کراویه، قرنباد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرمینه
تصویر کرمینه
مرحله ای از رشد حشرات که شکل آن ها مانند کرم است، لارو
فرهنگ فارسی عمید
ظاهراً از: کرم و لیس. قریه ای است از قرای موصل شبیه به مدینه از اعمال نینوا در شرق دجله با مردم بسیار و بازارها و بازرگانان. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
از قرای نسف است. (الانساب سمعانی ذیل کرمجینی). قریه ای است از قرای نسف و منسوب است به آنجا یمان بن طبیب بن حنیس بن عمر ابوالحسن که در ذی الحجۀ سنۀ 332 هجری قمری وفات یافته است و به گفتۀ سمعانی در 382 هجری قمری (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
کرمایل. نام یکی از آن دو پادشاه زاده که مطبخی ضحاک بودند و هر روز از دو محکوم به قتل یک کس را برای مغز سر او می کشتند و یک کس را آزاد می کردند وبجای آن یک مغز سر گوسفند داخل می نمودند بجهت آزاری که ضحاک داشت و گویند کردان از آن جماعتند. (برهان). نام یکی از مطبخیهای ضحاک. (ناظم الاطباء). رجوع به ارمایل و شاهنامۀ فردوسی چ بروخیم ج 1 ص 35 شود
لغت نامه دهخدا
در حدودالعالم چ دانشگاه ص 171 و چاپ سید جلال الدین تهرانی این کلمه بدین صورت آمده که بظاهر همان ’کفربیا’ است. رجوع به کفربیا در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(کِ رِ یِ)
ریل (راه آهن) که در روی آن چرخ دندانه دار لوکوموتیو حرکت می کند. این نوع ریل در راههای بسیار سراشیب به کار می رود. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
دهی است نوزده فرسخ میانۀ جنوب و مشرق فلاحی به فارس. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(کُ لُ)
کلمبی. کشور جمهوری در امریکای جنوبی که در شمال غربی این قاره و در میان دو اقیانوس اطلس و کبیر واقع شده است و مساحت آن 139000 کیلومتر مربع است و 11548000 تن سکنه دارد. پایتخت آن بوگوتا و شهرهای مشهور آن مدلین، باران کیلیا و کالی است. این کشور از طرف شمال به ونزوئلا و اقیانوس اطلس و از سمت مشرق به ونزوئلا و برزیل و از سمت جنوب به پرو و اکواتر و ازسمت مغرب به پاناما و اقیانوس آرام محدود است و با آنکه معادن نفت و طلا و طلای سفید و نقره و زمرد و نمک این کشور اهمیت بسزائی دارد و کار خانه بافندگی مهمی در آن تأسیس یافته هنوز اقتصاد کشاورزی در این کشور حاکم است و مهمترین محصولات کشاورزی آن قهوه و توتون و پنبه و نیشکر و برنج و گندم و کاکائو و موز می باشد. صادرات مهم این کشور قهوه و نفت است که بیشتر به ممالک متحدۀ امریکای شمالی فرستاده می شود. کریستف کلمب در سال 1502 میلادی در چهارمین سفر خویش به ساحل کلمبیا رسید ولی گونزالو جیمنز دوکزادا بر این سرزمین استیلا یافت و در سال 1538 دولت سنتافه دوبوگوتا را تأسیس کرد و با نایب السلطنه نشین لیما وابستگی یافت. کشور کلمبیا در سال 1718 میلادی خود بصورت نایب السلطنه نشین مستقل درآمد. در سال 1819 ژنرال بولیوار بر اسپانیا چیره شد و ممالک متحدۀ کلمبیا را که شامل ونزوئلا و اکواتر کنونی بود تأسیس کرد و خود رئیس جمهور و دیکتاتور نظامی این سرزمین گردید. کلمبیای بزرگ تا سال 1830 دوام داشت ولی در سالهای 1830- 1903 بالغ بر هفتاد انقلاب خونین این نواحی را فرا گرفت و کلمبیا از 1903 حیات سیاسی خود را در مسیر یک قانون اساسی قرار داد. (از لاروس)
کلنبیا. مرکز کارولین جنوبی از ممالک متحدۀ امریکای شمالی که در حدود 869000 تن سکنه دارد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
یکی از دهات تابع شهر ساری مازندران است. (از مازندران و استرآباد رابینو ص 162 از ترجمه فارسی)
لغت نامه دهخدا
(کَ نی یَ / کَ یَ)
از جمله روستاهای بخاراست و آب او از آب بخاراست و خراج او از خراج بخاراست و وی را روستایی علیحده است و مسجدجامع دارد و اندر وی ادبا و شعرا بسیار بوده اند و بمثل در قدیم کرمینه را بادیه خروک خوانده اند و از بخارا تا کرمینه چهارده فرسنگ است. (تاریخ بخارا ص 12). یاقوت در معجم البلدان و سمعانی در الانساب آن را کرمینیه ضبط نموده و آن را شهری از ماوراءالنهر بین صغد و بخارا واقعدر هیجده فرسنگی شهر اخیر دانسته اند. سمعانی روایت کرده که اعراب پس از ورود به آنجا از بسیاری آب و سبزه و خرمی و صفا آنجا را به ارمنیه تشبیه نموده و گفتند ’کارمنیه’ و بنابراین در زبان مردم آنجا تخفیف یافته کرمینه شد. (حاشیۀ تاریخ بخارا از یادداشت مؤلف). در انیس الطالبین مسافت میان بخارا و کرمینه دوازده فرسنگ ضبط شده است. (انیس الطالبین ص 142). صاحب الفهرست گوید در شرق بخاراست و تا بخارا یازده فرسنگ است. در کرمینه از درویشان و محبان و متابعان حضرت خواجۀ ما قدس اﷲ روحه بسیار بودند. (انیس الطالبین ص 149). در آن فرصت که حضرت خواجۀ ما قدس اﷲ روحه به کرمینه رسیدند در منزل شیخ خسرو که از درویشان ایشان بود نزول فرمودند. (انیس الطالبین ص 99). رجوع به انیس الطالبین، تاریخ بخارا و معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(کُ می یَ)
کرمینه. شهری است بر شش منزل از بخارا. (از منتهی الارب). شهری است به ناحیۀ بخارا. (نخبهالدهر دمشقی). شهری است از نواحی سغد و جای پردرخت و پرآب می باشد در بین سمرقندو بخارا. (از معجم البلدان). رجوع به کرمینه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
منسوب به کرمینه که از بلاد ماوراءالنهر می باشد. (از الانساب سمعانی). رجوع به کرمینه و کرمینیه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
بمعنی کراویه است که زیرۀ رومی باشد و آن را نانخواه نیز گویند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). قرنباد. (تذکرۀداود ضریر انطاکی). قرنفاد. کرویا. نقده. ساسم. فلیفله. (یادداشت مؤلف). زیرۀ رومی. شاه زیره. (تحفۀ حکیم مؤمن). از زیره درازتر و مایل به زردی و با حدت و تلخی است و گیاه بستانی او بقدر ذرعی و برگش مانند شبت و گلش سفید و بیخش شبیه به زردک و پختۀ او مأکول است و بری او گلش سفید مایل به کبودی می باشد و در سایر صفات مانند بستانی است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). کراویه. کرویا. کراوی. گونه ای زیره که بنام زیرۀ سیاه یا زیرۀ سیاه کرمانی موسوم و دارای ریشه های متورم است. در افغانستان و بلوچستان به فراوانی می روید. از دانه هایش به منظور معطر کردن غذاها استفاده می کنند. قرنباد. زیرۀ سیاه. زیرۀ کرمان. باسلیقون. ازحمیون. فادرونی. کمون رومی. تقرد. تقده. قاروا. شاه زیره. تقر. قرنفاد. کمون فرنگی. کراویۀ بری. کراویۀ دشتی. تخم توخره قرطمانا. کراویۀ رومی. کراویۀ جبلی. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن و تذکرۀ داود ضریر انطاکی شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
جمع واژۀ کریاس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کریاس شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
قسمی گل. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بیونانی نوشادر است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه). بلغت سریانی نوشادر باشد و آن چیزی است مانند نمک و بیشتر سفیدگران بکار برند و بعضی گویند یونانی است. (برهان). طیا گویند و آن نوشادر است. (اختیارات بدیعی). ارمیان، جمع واژۀ ارون
لغت نامه دهخدا
فرانسوی بر گرفته از نام ایتالیایی کشیش که این درختچه یا گلبن را از آسیا به اروپا برده کتنجک از گیاهان درختچه ایست زینتی از خانواده چای که جزو تیره پنیرک میباشد. برگها یش بیضی و شبیه برگ چای است و گلهایش خوشرنگ و زیبا است. در حدود 14 گونه از این گیاه شناخته شده که در جنوب و مشرق آسیا بفراوانی کشت میشوند. این گیاه همیشه سبز است و گلهایش درشت و زیبا برنگها سفید یا صورتی و یا قرمز است. گونه ژاپنی این گیاه در سال 1749 م. باروپا برده شده و امروز در آنجا بخصوص در فرانسه و ایتالیا بفراوانی کشت و تربیت میشود کاملیه قاملیا
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی چنگلک، چنگکی در راه آهن ریل (راه آهن) که در روی آن چرخ دندانه دار لوکوموتیو حرکت میکند. این نوع ریل در راهها بسیار سرا شیب بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کراویا
تصویر کراویا
زیره رومی
فرهنگ لغت هوشیار
((مِ))
درختچه ای است زینتی از خانواده چای که جزو تیره پنیرک می باشد. برگ هایش بیضی و شبیه برگ چای است و گل هایش خوش رنگ و زیبا است. در حدود 14 گونه از این گیاه شناخته شده که در جنوب و مشرق آسیا به فراوانی کشت می شوند. این گیاه همیشه سبز است
فرهنگ فارسی معین
((کَ))
گونه ای زیره که به نام زیره سیاه یا زیره سیاه کرمانی موسوم و دارای ریشه های متورم است. از دانه هایش به منظور معطر کردن اغذیه استفاده می کنند و به علاوه دارای خاصیت بادشکن و از بین بردن نفخ های روده و مقوی و قاعده آور و مدر است
فرهنگ فارسی معین
((کِ رِ یِّ))
ریل (راه آهن) که در روی آن چرخ دندانه دار لوکوموتیو حرکت می کند. این نوع ریل در راه های بسیار سراشیب به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
از جای جستن به علت ترسیدن ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بندپی شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
توت فرنگی صحرایی
فرهنگ گویش مازندرانی
گوسفند بدون گوش و سفید رنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
خجالتی
دیکشنری اردو به فارسی