جدول جو
جدول جو

معنی کرموندی - جستجوی لغت در جدول جو

کرموندی(کِ)
در تداول عوام، کرمو. سخت کرمو. (یادداشت مؤلف). رجوع به کرمو شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برومندی
تصویر برومندی
برومند بودن، بالغ بودن، رشید بودن، بارور بودن، خرم و شاداب بودن، کامیاب بودن، برخوردار بودن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ مَ)
برومند بودن. باروری. بارداری:
میوه دارانش از برومندی
کرده با خاک سجده پیوندی.
نظامی.
لغت نامه دهخدا
(کُ کَ)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه. کوهستانی و معتدل است و 145 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ)
درخور فرمودن. (یادداشت به خط مؤلف) : آنچه فرمودنی است فرموده آید. (تاریخ بیهقی). به درگاه فرستید تا آنچه فرمودنی است بفرمایم. (تاریخ بیهقی). رجوع به فرمودن شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
عمل کارمند. داشتن شغلی در دستگاهی. عضویت اداره
لغت نامه دهخدا
(بَ)
آبرومندی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به آبرومندی شود
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ)
کرت بندی. تقسیم و مجزا کردن زمین باغچه یا مزرعه با کرد یعنی دیواره مانند کردن خاک پیرامون هر قطعه تا از قطعۀ دیگر مشخص شود. تقسیم مزارع و باغچه ها به قسمتهای تقریباًمساوی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرت بندی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرمودنی
تصویر فرمودنی
آنچه لایق دستور دادن است، آنچه شایسته گفتن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کردبندی
تصویر کردبندی
تقسیم مزارع و باغچه ها به قسمتها تقریبا متساوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برومندی
تصویر برومندی
آبرومندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برومندی
تصویر برومندی
بارداری، ثمر داشتن، تمتع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمربندی
تصویر کمربندی
منسوب به کمربند، دارای حالتی چون کمربند، جاده ای که دور شهر کشیده می شود تا خودروها مجبور به گذشتن از داخل شهر نباشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارمندی
تصویر کارمندی
موظّفٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کارمندی
تصویر کارمندی
Clerkship
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کارمندی
تصویر کارمندی
secrétariat
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کارمندی
تصویر کارمندی
secretariado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کارمندی
تصویر کارمندی
memurluk
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کارمندی
تصویر کارمندی
کلرک شپ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کارمندی
تصویر کارمندی
কর্মচারী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کارمندی
تصویر کارمندی
งานสำนักงาน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کارمندی
تصویر کارمندی
kazi ya ofisi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کارمندی
تصویر کارمندی
职员工作
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کارمندی
تصویر کارمندی
事務職
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کارمندی
تصویر کارمندی
Büroarbeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کارمندی
تصویر کارمندی
מזכירות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کارمندی
تصویر کارمندی
사무직
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کارمندی
تصویر کارمندی
pekerjaan kantor
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کارمندی
تصویر کارمندی
klerkship
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کارمندی
تصویر کارمندی
impiego in ufficio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کارمندی
تصویر کارمندی
oficina
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کارمندی
تصویر کارمندی
канцелярська робота
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کارمندی
تصویر کارمندی
канцелярская работа
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کارمندی
تصویر کارمندی
praca biurowa
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کارمندی
تصویر کارمندی
क्लर्की
دیکشنری فارسی به هندی