اشاره بچشم و ابرو غمزه: (ناز اگر خواب را سزا ست بشرط نسزد جز ترا کرشمه و ناز) (رودکی)، نغمه کوچک سه ضربی است و در اکثر دستگاهها و آواز ها نواخته میشود (خالقی. موسیقی ایران. پیام نوین)
اشاره بچشم و ابرو غمزه: (ناز اگر خواب را سزا ست بشرط نسزد جز ترا کرشمه و ناز) (رودکی)، نغمه کوچک سه ضربی است و در اکثر دستگاهها و آواز ها نواخته میشود (خالقی. موسیقی ایران. پیام نوین)
ناز، اشاره با چشم و ابرو، غمزه، حرکات دل انگیز چشم و ابروی زیبا رویان، در موسیقی گوشه ای در دستگاه های ماهور، نوا، همایون، سه گاه، چهارگاه و راست پنج گاه
ناز، اشاره با چشم و ابرو، غمزه، حرکات دل انگیز چشم و ابروی زیبا رویان، در موسیقی گوشه ای در دستگاه های ماهور، نوا، همایون، سه گاه، چهارگاه و راست پنج گاه
رنگین کمان، کمانی مرکب از هفت رنگ که از تجزیۀ نور خورشید در قطرات باران ایجاد می شود، قزح، سرویسه، توبه، سدکیس، ایرسا، تربیسه، رخش، نوسه، تیراژه، سرکیس، قوس و قزح، سرگیس، آزفنداک، آژفنداک، تیراژی، اغلیسون، سویسه، آلیسا، نوس، آفنداک، درونه، شدکیس، کلکم، ترسه، آدینده، نوشه، تویه، تربسه برای مثال فلک مر جامه ای را ماند ازرق / مر او را چون طرازی خوب کرکم (بهرامی - شاعران بی دیوان - ۴۰۸)
رَنگین کَمان، کمانی مرکب از هفت رنگ که از تجزیۀ نور خورشید در قطرات باران ایجاد می شود، قُزَح، سَرویسِه، توبِه، سَدکیس، ایرسا، تربیسِه، رَخش، نوسَه، تیراژِه، سِرکیس، قُوس و قَزَح، سَرگیس، آزفَنداک، آژفَنداک، تیراژی، اِغلیسون، سَویسِه، آلیسا، نوس، آفَنداک، دُرونِه، شَدکیس، کَلکَم، تُرسِه، آدیندِه، نوشَه، تویِه، تَربَسِه برای مِثال فلک مر جامه ای را مانَد ازرق / مر او را چون طرازی خوب کرکم (بهرامی - شاعران بی دیوان - ۴۰۸)
پشم نرمی را گویند که از بن موی بز روید و آن را به شانه برآورده بتابند و از آن شال ببافند و آنرا کلغر نیز خوانند. (جهانگیری) : یارم ز سفر آمد دیدم که برشم آورد چون نیک نگه کردم میش آمد و پشم آورد. سعدی (از جهانگیری)
پشم نرمی را گویند که از بن موی بز روید و آن را به شانه برآورده بتابند و از آن شال ببافند و آنرا کلغر نیز خوانند. (جهانگیری) : یارم ز سفر آمد دیدم که برشم آورد چون نیک نگه کردم میش آمد و پشم آورد. سعدی (از جهانگیری)
ناز و غمزه. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عشوه. شکنه. برزم. (ناظم الاطباء). غنج. غنج. غنج. (منتهی الارب). دلال. (یادداشت مؤلف) : ناز اگر خوب را سزاست بشرط نسزد جز تراکرشمه و ناز. رودکی. گه خرامش چون لعبتی کرشمه کنان بهر خرامش از او صدهزار غنج و دلال. فرخی. بینی آن چشم پر کرشمه و ناز که بدان چشم هیچ دلبر نیست. عنصری. گرچه به دست کرشمۀ تو اسیرم از سر کوی تو پای بازنگیرم. خاقانی. مرا به نیم کرشمه تمام کشتی و آنگه نظر ز کام دل من تمام بازگرفتی. خاقانی. در عشق فتوح چیست دانی از دوست کرشمۀ نهانی. خاقانی. دل و دین فداش کردم به کرشمه گفت نی نی سر و زر نثار ما کن که چنین بسر نیاید. خاقانی. آهوچشمی که هر زمانی کشتی به کرشمه ای جهانی. نظامی. شست کرشمه چو کماندار شد تیر نینداخته بر کار شد. نظامی. بیچاره دلم ز نرگس مستش صد توبه به یک کرشمه بشکستش. عطار. ای یک کرشمۀ تو صد خون حلال کرده روی چو آفتابت ختم جمال کرده. عطار. کرشمۀ تو شرابی به عاشقان پیمود که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد. حافظ. تا کی کشم عتیبت از چشم دلفریبت روزی کرشمه ای کن ای یار برگزیده. حافظ. غرض کرشمۀ حسن است ورنه حاجت نیست جمال دولت محمود را به زلف ایاز. حافظ. این تقویم تمام که با شاهدان شهر ناز و کرشمه بر سر منبر نمی کنم. حافظ. گرد کرشمه از کف نعلین خویش ریز آن توتیا به چشم سفیدرکاب کش. شیخ العارفین (از آنندراج). مضراب مطرب از رگ طنبور خون گشاد در خاطرش کرشمۀ ساقی خلیده ست. اسیر لاهیجی (از آنندراج). رخسار او به ناز و کرشمه هزار بار صد نکته روبرو به رخ ماه و خور گرفت. اسیر لاهیجی (از آنندراج). به یک کرشمه که بر جان زدی ز دست شدم دگر شراب مده ساقیا که مست شدم. امیرشاهی سبزواری (از آنندراج). کند عشق ار بکارت یک کرشمه ز چشمت خون تراود چشمه چشمه. ؟ (از آنندراج). ، اشاره به چشم و ابرو. (برهان) (از آنندراج) (از غیاث اللغات). چشمک و اشارۀ به چشم و ابرو. (ناظم الاطباء) : مخمور دو چشم تو که به یک غنج و کرشمه صد بار در خانه خمار شکسته. سوزنی. باز از کرشمه زخمۀ نو درفزوده ای درد نوم به درد کهن برفزوده ای. خاقانی. گاه از ستیزه گوش فلک برکشیده ای گاه از کرشمه دیدۀ اختر شکسته ای. خاقانی. کمان ابرویش گر شد گره گیر کرشمه بر هدف میراند چون تیر. نظامی. چشمت به کرشمه خون من ریخت از قتل خطا چه غم خورد مست. سعدی. ای زلف تو هر خمی کمندی چشمت به کرشمه چشم بندی. سعدی. تا سحر چشم یار چه جادو کند که باز بنیادبر کرشمۀ جادو نهاده ایم. حافظ. ، گوشۀ چشم. (یادداشت مؤلف) : به غلامان دست پروردم به کرشمه اشارتی کردم. نظامی. و تمام آنگه شود به حقیقت که پسندیده آید در بارگاه شاه جهان... و به کرشمۀ لطف خداوندی مطالعه فرماید. (گلستان سعدی) ، در تداول عامه، قصد و آهنگ کاری. قصد و عمل. آهنگ و عمل. (یادداشت مؤلف) : چه خوش بود که برآید به یک کرشمه دو کار زیارت شه عبدالعظیم و دیدن یار. ؟ (یادداشت مؤلف). ، نغمۀ کوچک سه ضربی است و در اکثر دستگاهها و آوازها نواخته می شود. (فرهنگ فارسی معین)
ناز و غمزه. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عشوه. شکنه. برزم. (ناظم الاطباء). غَنج. غُنج. غُنُج. (منتهی الارب). دلال. (یادداشت مؤلف) : ناز اگر خوب را سزاست بشرط نسزد جز تراکرشمه و ناز. رودکی. گه خرامش چون لعبتی کرشمه کنان بهر خرامش از او صدهزار غنج و دلال. فرخی. بینی آن چشم پر کرشمه و ناز که بدان چشم هیچ دلبر نیست. عنصری. گرچه به دست کرشمۀ تو اسیرم از سر کوی تو پای بازنگیرم. خاقانی. مرا به نیم کرشمه تمام کشتی و آنگه نظر ز کام دل من تمام بازگرفتی. خاقانی. در عشق فتوح چیست دانی از دوست کرشمۀ نهانی. خاقانی. دل و دین فداش کردم به کرشمه گفت نی نی سر و زر نثار ما کن که چنین بسر نیاید. خاقانی. آهوچشمی که هر زمانی کشتی به کرشمه ای جهانی. نظامی. شست کرشمه چو کماندار شد تیر نینداخته بر کار شد. نظامی. بیچاره دلم ز نرگس مستش صد توبه به یک کرشمه بشکستش. عطار. ای یک کرشمۀ تو صد خون حلال کرده روی چو آفتابت ختم جمال کرده. عطار. کرشمۀ تو شرابی به عاشقان پیمود که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد. حافظ. تا کی کشم عتیبت از چشم دلفریبت روزی کرشمه ای کن ای یار برگزیده. حافظ. غرض کرشمۀ حسن است ورنه حاجت نیست جمال دولت محمود را به زلف ایاز. حافظ. این تقویم تمام که با شاهدان شهر ناز و کرشمه بر سر منبر نمی کنم. حافظ. گرد کرشمه از کف نعلین خویش ریز آن توتیا به چشم سفیدرکاب کش. شیخ العارفین (از آنندراج). مضراب مطرب از رگ طنبور خون گشاد در خاطرش کرشمۀ ساقی خلیده ست. اسیر لاهیجی (از آنندراج). رخسار او به ناز و کرشمه هزار بار صد نکته روبرو به رخ ماه و خور گرفت. اسیر لاهیجی (از آنندراج). به یک کرشمه که بر جان زدی ز دست شدم دگر شراب مده ساقیا که مست شدم. امیرشاهی سبزواری (از آنندراج). کند عشق ار بکارت یک کرشمه ز چشمت خون تراود چشمه چشمه. ؟ (از آنندراج). ، اشاره به چشم و ابرو. (برهان) (از آنندراج) (از غیاث اللغات). چشمک و اشارۀ به چشم و ابرو. (ناظم الاطباء) : مخمور دو چشم تو که به یک غنج و کرشمه صد بار در خانه خمار شکسته. سوزنی. باز از کرشمه زخمۀ نو درفزوده ای درد نوم به درد کهن برفزوده ای. خاقانی. گاه از ستیزه گوش فلک برکشیده ای گاه از کرشمه دیدۀ اختر شکسته ای. خاقانی. کمان ابرویش گر شد گره گیر کرشمه بر هدف میراند چون تیر. نظامی. چشمت به کرشمه خون من ریخت از قتل خطا چه غم خورد مست. سعدی. ای زلف تو هر خمی کمندی چشمت به کرشمه چشم بندی. سعدی. تا سحر چشم یار چه جادو کند که باز بنیادبر کرشمۀ جادو نهاده ایم. حافظ. ، گوشۀ چشم. (یادداشت مؤلف) : به غلامان دست پروردم به کرشمه اشارتی کردم. نظامی. و تمام آنگه شود به حقیقت که پسندیده آید در بارگاه شاه جهان... و به کرشمۀ لطف خداوندی مطالعه فرماید. (گلستان سعدی) ، در تداول عامه، قصد و آهنگ کاری. قصد و عمل. آهنگ و عمل. (یادداشت مؤلف) : چه خوش بود که برآید به یک کرشمه دو کار زیارت شه عبدالعظیم و دیدن یار. ؟ (یادداشت مؤلف). ، نغمۀ کوچک سه ضربی است و در اکثر دستگاهها و آوازها نواخته می شود. (فرهنگ فارسی معین)
پارسی تازی گشته کاشم به زبان دیلمی زیره موهی را گویند نوعی انگدان که معطر است و در مناطق کوهستانی اروپای مرکزی میروید. گیاهی است دایمی که بارتفاع 2 متر هم میرسد و شاخ و برگش کم و برگهایش سبز بریده بریده میباشد. گلهایش زرد مایل بسبز و میوه اش تخم مرغی است. ریشه اش خاکستری رنگ و نرم و خوشبو و تلخ مزه است و چون اندامهای این گیاه طعم ادویه یی دارند برای چاشنی اغذیه بکار میروند و در طب نیز برای زیاد کردن ادرار مصرف میشوند انجدان رومی انگدان رومی انگژد رومی لیفسطیقون. یا کاشن رومی. گیاهی است از تیره چتریان که دو ساله است و برخی گونه های پایا نیز دارد. برگهایش دارای بریدگیهای زیاد و رنگ گلهایش سفید یا قرمز است. این گیاه در اماکن خشک اروپای جنوبی میروید. ریشه اش در طب قدیم بعنوان دوای صرع تجویز میشده است حرای رومی سیسالیوس ساسالیوس سسالی
پارسی تازی گشته کاشم به زبان دیلمی زیره موهی را گویند نوعی انگدان که معطر است و در مناطق کوهستانی اروپای مرکزی میروید. گیاهی است دایمی که بارتفاع 2 متر هم میرسد و شاخ و برگش کم و برگهایش سبز بریده بریده میباشد. گلهایش زرد مایل بسبز و میوه اش تخم مرغی است. ریشه اش خاکستری رنگ و نرم و خوشبو و تلخ مزه است و چون اندامهای این گیاه طعم ادویه یی دارند برای چاشنی اغذیه بکار میروند و در طب نیز برای زیاد کردن ادرار مصرف میشوند انجدان رومی انگدان رومی انگژد رومی لیفسطیقون. یا کاشن رومی. گیاهی است از تیره چتریان که دو ساله است و برخی گونه های پایا نیز دارد. برگهایش دارای بریدگیهای زیاد و رنگ گلهایش سفید یا قرمز است. این گیاه در اماکن خشک اروپای جنوبی میروید. ریشه اش در طب قدیم بعنوان دوای صرع تجویز میشده است حرای رومی سیسالیوس ساسالیوس سسالی