جدول جو
جدول جو

معنی کرسوعه - جستجوی لغت در جدول جو

کرسوعه(کُ عَ)
گروه مردم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کرسعه. (از اقرب الموارد). رجوع به کرسعه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کردوسه
تصویر کردوسه
دستۀ بزرگ سوار یا اسب، در علم زیست شناسی دو استخوان که با یک مفصل به هم متصل شده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرسوده
تصویر فرسوده
کهنه و پوسیده، نابود شده، کنایه از خسته و ناتوان، کنایه از سال خورده، کنایه از کاهش یافته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کراویه
تصویر کراویه
کراویا، گیاهی چتری با گل های سفید و تخمی شبیه زیره که مصرف دارویی دارد، شاه زیره، زیره رومی، کرویا، قرنباد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برسوله
تصویر برسوله
معجونی که با مغز گردو و داروهای مقوی تهیه می شود، برای مثال روح ما را عصا می صافی ست / نه معاجین و بنگ و برسوله (نزاری - مجمع الفرس - برسوله)
فرهنگ فارسی عمید
(کُ)
استخوان برآمدۀ پیوند سردست از سوی خنصر، استخوانک خردگاه نزدیک بند دست ستور و گوسپند و مانند آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، کراسع. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کُ سُ عَ)
گروه مردم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کرسوعه. (اقرب الموارد). رجوع به کرسوعه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دویدن، به شمشیر زدن بر کرسوع کسی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ فَ)
مؤنث کرسوف. (از اقرب الموارد). رجوع به کرسوف شود
لغت نامه دهخدا
گونه ای زیره که بنام زیره سیاه یا زیره سیاه کرمانی موسوم و دارا ریشه های متورم است و در افغانستان و بلوچستان بفراوانی میروید. از دانه هایش بمنظور معطر کردن اغذیه استفاده میکنند و بعلاوه دارا خاصیت باد شکن و از بین بردن نفخ های روده مقوی و قاعده آور و مدر است کرویه کراویه قرنباد زیره سیاه زیره کرمانی با سلیقون از حمیون فادرونی کمون رومی تقرد تقده قاروا شاه زیره تقر قرنفار کمون فرنگی کراویه صحرایی قرامن کیمیونی قردمانا کراویه بری کراویه دشتی تخم توخره قرطمانا کراویه رومی کراویه جبلی. یا کراویا بری. یا کروایاء جبلی. یا کراویاء دشتی. یا کراویاء رومی. یا کراویا صحرایی
فرهنگ لغت هوشیار
مرجوعه در فارسی مونث مرجوع: بازگشت داده پس فرستاده مولیده مونث مرجوع جمع مرجوعات
فرهنگ لغت هوشیار
مونث مرسول جمع مرسولات: با سوارانی که اشیا و اجناس مرسوله آزاد خان رالله توضیح این کلمه در عربی نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنسومه
تصویر کنسومه
فرانسوی آبگوشت گوشتبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنسوده
تصویر کنسوده
لاتینی تازی گشته گوش خر از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرسفیه
تصویر کرسفیه
برهوه دیو از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
خوراکی است و طرز تهیه آن چنین است: گوشت سینه گوسفند را خرد کنند و در کمی روغن سرخ نمایند. سپس آب در آن ریزند و مطابق گوشت لوبیای سفید و دو دانه پیاز (و اگر بخواهند یک دانه سیر) و نمک و فلفل بقدر لازم ریزند و یک دسته جعفری روی آن گذارند و طبخ کنند تا آب دیگ مانند سس غلیظ شود. آنگاه جعفری را خارج کنند و خوراک را در ظرف کشند
فرهنگ لغت هوشیار
ساییده، کهنه کرده، پوسیده، زدوده، محو کرده، کاسته کم کرده، پایمال گردیده، آزار رسیده آزرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارسوسه
تصویر ارسوسه
کلاه کلاه کشیشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرکوره
تصویر کرکوره
دره ژرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرسوده
تصویر فرسوده
((فَ دِ))
ساییده، کهنه و پوسیده شده، آزرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرسوده
تصویر فرسوده
مستهلک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مرسوله
تصویر مرسوله
فرستاده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرسوده
تصویر فرسوده
Decrepit, Frayed, Haggard, Shabby, Worn, Worn Down, Worn Out
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرسوده
تصویر فرسوده
décrépit, effiloché, hagard, usé, épuisé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فرسوده
تصویر فرسوده
rapuh, robek, kurus dan lelah, lusuh, auschwitz, kelelahan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فرسوده
تصویر فرسوده
जर्जर , फटे हुए , थका हुआ , जीर्ण , पुराना , थका हुआ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فرسوده
تصویر فرسوده
vervallen, rafelig, uitgemergeld, versleten, uitgeput
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فرسوده
تصویر فرسوده
decrepito, sfilacciato, smunto, logoro, consumato, esausto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فرسوده
تصویر فرسوده
дряхлый , изношенный , изможденный , обветшалый , изношенный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فرسوده
تصویر فرسوده
decrepito, deshilachado, demacrado, desgastado, gastado, agotado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فرسوده
تصویر فرسوده
зношений , порваний , змучений , виснажений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فرسوده
تصویر فرسوده
zniszczony, postrzępiony, wychudzony, wytarty, zużyty, wyczerpany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فرسوده
تصویر فرسوده
verfallen, ausgefranst, abgekämpft, abgenutzt, erschöpft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فرسوده
تصویر فرسوده
decrépito, desfiado, demacrado, surrado, gasto, esgotado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فرسوده
تصویر فرسوده
노후된 , 헤어진 , 지친 , 낡은 , 닳은
دیکشنری فارسی به کره ای