دهی است از دهستان مرکزی بخش کلاردشت شهرستان نوشهر. کوهستانی و سردسیر است و 1100تن سکنه دارد. صنایع دستی زنان آنجا قالیچه و جاجیم و شال بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان مرکزی بخش کلاردشت شهرستان نوشهر. کوهستانی و سردسیر است و 1100تن سکنه دارد. صنایع دستی زنان آنجا قالیچه و جاجیم و شال بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
ریچاله، به معنی ریچار است، (ناظم الاطباء) (از برهان) (از غیاث اللغات)، مربا، (فرهنگ جهانگیری)، مربای دوشابی، (از برهان: کامه) : زده گونه ریچال و ده گونه وا گلوبندگی هریکی را سزا، ابوشکور بلخی، چنان آوریدیم چیزی حقیر ز روغن ز ریچال و کشک و پنیر، شمسی (یوسف و زلیخا)، ز روغن ز ریچال و پشم و پنیر یکی کاروان ساخت آن مرد پیر، شمسی (یوسف و زلیخا)، بتکوب، ریچالی است که از مغز گوز و سیر و ماست کنند و ترش باشد، (لغت فرس اسدی)، طعام، (شرفنامۀ منیری)، رجوع به ریچار و ریچاله شود
ریچاله، به معنی ریچار است، (ناظم الاطباء) (از برهان) (از غیاث اللغات)، مربا، (فرهنگ جهانگیری)، مربای دوشابی، (از برهان: کامه) : زده گونه ریچال و ده گونه وا گلوبندگی هریکی را سزا، ابوشکور بلخی، چنان آوریدیم چیزی حقیر ز روغن ز ریچال و کشک و پنیر، شمسی (یوسف و زلیخا)، ز روغن ز ریچال و پشم و پنیر یکی کاروان ساخت آن مرد پیر، شمسی (یوسف و زلیخا)، بتکوب، ریچالی است که از مغز گوز و سیر و ماست کنند و ترش باشد، (لغت فرس اسدی)، طعام، (شرفنامۀ منیری)، رجوع به ریچار و ریچاله شود
خلیفه، مطران، صاحب منصبی در دین مسیحی، یکی از مراتب رسمی روحانیت در دین عیسوی، دیوان الکاردینالیه، (دزی ج 3 ص 434) و برای دانستن احوال کاردینالها مانند ’کاردینال ریشیلو’ و غیره، رجوع بنام هر یک از آنان شود
خلیفه، مطران، صاحب منصبی در دین مسیحی، یکی از مراتب رسمی روحانیت در دین عیسوی، دیوان الکاردینالیه، (دزی ج 3 ص 434) و برای دانستن احوال کاردینالها مانند ’کاردینال ریشیلو’ و غیره، رجوع بنام هر یک از آنان شود
دهی است از دهستان راهجرد بخش دستجرد شهرستان قم. کوهستانی و سردسیر است و 576 تن سکنه دارد. مزارع کلوماران، پهلوان آباد و تبریزآبادجزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از دهستان راهجرد بخش دستجرد شهرستان قم. کوهستانی و سردسیر است و 576 تن سکنه دارد. مزارع کلوماران، پهلوان آباد و تبریزآبادجزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
مطلق مربا، مربایی که از دوشاب پزند:) او را که عفت تو شایع است... و لذت ریچار تو معلوم... (روضه العقول)، مربا یا خوراکی که از چند چیز که از سازند، هر چیز که از شیر گوسفند پزند، هر سخن در هم و بر هم کلام نامربوط لیچار ریچال
مطلق مربا، مربایی که از دوشاب پزند:) او را که عفت تو شایع است... و لذت ریچار تو معلوم... (روضه العقول)، مربا یا خوراکی که از چند چیز که از سازند، هر چیز که از شیر گوسفند پزند، هر سخن در هم و بر هم کلام نامربوط لیچار ریچال