- کردگر
- کردگار، انجام دهنده، فعال، از نام های خداوند، به عمد، عمداً، آفریننده، خالق
معنی کردگر - جستجوی لغت در جدول جو
- کردگر ((کَ گَ))
- کننده، فاعل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نجار، چوب تراش
کار، عمل، رفتار، برای مثال کردار اهل صومعه ام کرد می پرست / این دوده بین که نامۀ من شد سیاه از او (حافظ - ۸۲۶ حاشیه) ، طرز، روش، قاعده
فاعلیت، کنندگی، عاملیت
فاعل، عامل، کننده، نام خدایتعالی، آفریننده، خالق جهان آفرین، صانع و بمعنی فعال
شغل و عمل و کار، هر عملی که انسان همیشه بدان مشغول باشد، صنعت، پیشه، اشتغال
کارد ساز، چاقوساز
انجام دهنده، فعال، از نام های خداوند، به عمد، عمداً، برای مثال نه چون پور میر خراسان که او / عطا را نشسته بود کردگار (رودکی - ۵۰۱) ، آفریننده، خالق
دره، زمین پشته پشته، بیابان، برای مثال خوارزم گرد لشکرش ار بنگری همی / بینی علم علم تو به هر دشت و کردری (عنصری - ۳۴۹)
دره کوه: (خوارزم کرد لشکر ش ار بنگری هنوز بینی علم علم تو بهر دشت و کردر) (عنصری)، زمین پشته پشته، زمین سخت