- کردمند
- چابک و چالاک، تند و تیز
معنی کردمند - جستجوی لغت در جدول جو
- کردمند
- تند و تیز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
صاحب درد، درد آلود
عاقل، صاحب عقل و خرد صاحب خرد
دارای خرد، عاقل، دانا، هوشیار
بیمار، ناخوش، علیل، کسی که درد یا مرضی دارد
با قدر و قیمت، مهم
با قدر و قیمت، مهم
ویران، خراب، پریشان، ویژگی عمارتی که فروریخته و ویران شده باشد، برای مثال وگرنه شود بوم ما کندمند / از اسفندیار آن بد بدپسند (فردوسی - ۵/۳۹۷) ، مادر بسیار فرزندی ولیک / خوار داریشان همیشه کندمند (ناصرخسرو - ۴۳۴)
мудрый
мудрий
saggio
bijaksana
حكيمٌ
बुद्धिमान
mwerevu