یکی از عناصر شیمیایی است که به طور فراوان در اکثر ترکیبات آلی و معدنی وجود دارد و خالص هم در طبیعت یافت می شود. جزء اعظم ترکیب چوب و زغال سنگ و نفت از کربن است و قسمت اعظم بدن موجودات زنده ازترکیبات کربنی است. علامت شیمیایی این عنصر C و جرم اتمی آن 12 است. کربن خالص متبلور بصورت الماس یا گرافیت در طبیعت موجود است و به حالت بیشکل در زغال سنگ ها و انتراسیت و بصورت ترکیبات گازی در هوا و بالاخره در تمام ترکیباتی که موجود زنده را تشکیل می دهند یافت می شود. کربن بر اثر حرارت در برابر هوا می سوزد و در صورتی که کاملاً خالص باشد تمام آن بصورت انیدرید کربنیک درمی آید و چیزی از آن نمی ماند. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به کتاب روش تهیۀ مواد آلی شود
یکی از عناصر شیمیایی است که به طور فراوان در اکثر ترکیبات آلی و معدنی وجود دارد و خالص هم در طبیعت یافت می شود. جزء اعظم ترکیب چوب و زغال سنگ و نفت از کربن است و قسمت اعظم بدن موجودات زنده ازترکیبات کربنی است. علامت شیمیایی این عنصر C و جرم اتمی آن 12 است. کربن خالص متبلور بصورت الماس یا گرافیت در طبیعت موجود است و به حالت بیشکل در زغال سنگ ها و انتراسیت و بصورت ترکیبات گازی در هوا و بالاخره در تمام ترکیباتی که موجود زنده را تشکیل می دهند یافت می شود. کربن بر اثر حرارت در برابر هوا می سوزد و در صورتی که کاملاً خالص باشد تمام آن بصورت انیدرید کربنیک درمی آید و چیزی از آن نمی ماند. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به کتاب روش تهیۀ مواد آلی شود
دهی است از دهستان نشتا در شهرستان شهسوار. کوهستانی، سردسیر و سکنۀ آن 150 تن است. شغل اهالی آنجا گله داری است و در زمستان برای تعلیف به حدود دینارسرا و سیاه مشته می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان نشتا در شهرستان شهسوار. کوهستانی، سردسیر و سکنۀ آن 150 تن است. شغل اهالی آنجا گله داری است و در زمستان برای تعلیف به حدود دینارسرا و سیاه مشته می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
یکی از عناصر شیمیائی است که بطور فراوان در اکثر ترکیبات آلی و معدنی وجود دارد و خالص هم در طبیعت یافت می شود، جز اعظم ترکیب چوب و زغال سنگ و نفت از کربن است و قسمت اعظم بدن موجودات زنده از ترکیبات کربنی است
یکی از عناصر شیمیائی است که بطور فراوان در اکثر ترکیبات آلی و معدنی وجود دارد و خالص هم در طبیعت یافت می شود، جز اعظم ترکیب چوب و زغال سنگ و نفت از کربن است و قسمت اعظم بدن موجودات زنده از ترکیبات کربنی است
جرثقیل یا کرین (Crane) وسیله ای متحرک، چهار چرخه و مجهز به بازوی تاشویی که در انتهای آن سکویی قرار دارد. روی سکو دوربین قرار می گیرد و فیلم بردار، مدیر فیلم برداری و گاه حتی کارگردان هم پشت آن می نشینند. جرثقیل می تواند به جلو و عقب حرکت کند و بازو هم قادر به بالا و پایین رفتن است. عموما این دستگاه ها، برقی یا هیدرولیکی هستند، برخی از انواع آنها هم با دست راه می افتند. حرکت این وسیله نرم و روان است و میدان عمل وسیعی را در اختیار می گذارد. انواع کوچک این جرثقیل ها را تولیپ می نامند. تولیپ برای فیلم برداری در خارج از استودیو بسیار مفید است
جرثقیل یا کرین (Crane) وسیله ای متحرک، چهار چرخه و مجهز به بازوی تاشویی که در انتهای آن سکویی قرار دارد. روی سکو دوربین قرار می گیرد و فیلم بردار، مدیر فیلم برداری و گاه حتی کارگردان هم پشت آن می نشینند. جرثقیل می تواند به جلو و عقب حرکت کند و بازو هم قادر به بالا و پایین رفتن است. عموما این دستگاه ها، برقی یا هیدرولیکی هستند، برخی از انواع آنها هم با دست راه می افتند. حرکت این وسیله نرم و روان است و میدان عمل وسیعی را در اختیار می گذارد. انواع کوچک این جرثقیل ها را تولیپ می نامند. تولیپ برای فیلم برداری در خارج از استودیو بسیار مفید است
انجام دادن، عمل کردن داخل کردن، ریختن برای مثال همی خون دام و دد و مرد و زن / بگیرد کند در یکی آبزن (فردوسی - ۱/۷۷) وارد کردن بردن تکرار کردن سخنی، برای مثال بی دلی در همه احوال خدا با او بود / او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد (حافظ۲ - ۲۷۲) تبدیل کردن به چیز دیگر مثلاً پولهایش را دلار کرد مخلوط کردن، داخل کردن، آمیختن، سپری کردن، گذراندن، رساندن زمانی به زمان دیگر مثلاً شب را همین جا صبح کردم، پیدا کردن وضع یا حالتی خاص مبتلا شدن به بیماری، برای ساختن فعل لازم، پسوند متصل به واژه به معنای فعل متعدی و عبارت فعلی به کار می رود مثلاً لطف کردن، گریه کردن، کپی کردن، ساختن، برپا کردن یک بنا نوشتن، تالیف کردن برای مثال نامه ای کن به خط و طاعت خویش / علم عنوانش نقطها تکبیر (ناصرخسرو۱ - ۲۵۶) ساختن، درست کردن، آفریدن، خلق کردن برای مثال شربت نوش آفرید از مگس نحل / نخل تناور کند ز دانۀ خرما (سعدی۲ - ۳۰۳) گزاردن، به جا آوردن مصرف کردن، خرج کردن منصوب کردن، قرار دادن
انجام دادن، عمل کردن داخل کردن، ریختن برای مِثال همی خون دام و دد و مرد و زن / بگیرد کند در یکی آبزن (فردوسی - ۱/۷۷) وارد کردن بردن تکرار کردن سخنی، برای مِثال بی دلی در همه احوال خدا با او بود / او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد (حافظ۲ - ۲۷۲) تبدیل کردن به چیز دیگر مثلاً پولهایش را دلار کرد مخلوط کردن، داخل کردن، آمیختن، سپری کردن، گذراندن، رساندن زمانی به زمان دیگر مثلاً شب را همین جا صبح کردم، پیدا کردن وضع یا حالتی خاص مبتلا شدن به بیماری، برای ساختن فعل لازم، پسوند متصل به واژه به معنای فعل متعدی و عبارت فعلی به کار می رود مثلاً لطف کردن، گریه کردن، کپی کردن، ساختن، برپا کردن یک بنا نوشتن، تالیف کردن برای مِثال نامه ای کن به خط و طاعت خویش / علم عنوانْش نُقَطها تکبیر (ناصرخسرو۱ - ۲۵۶) ساختن، درست کردن، آفریدن، خلق کردن برای مِثال شربت نوش آفرید از مگس نحل / نخل تناور کند ز دانۀ خرما (سعدی۲ - ۳۰۳) گزاردن، به جا آوردن مصرف کردن، خرج کردن منصوب کردن، قرار دادن
مارمولک، گروهی از جانوران خزنده چابک و شبیه سوسمار با بدن فلس دار و دم بلند که قادرند دم ازدست رفتۀ خود را ترمیم کنند، چلپاسه، کرباسه، باشو، ماتورنگ، کربشه، کرفش، کرپوک، کرباشه، کرباشو، کلباسو
مارمولَک، گروهی از جانوران خزنده چابک و شبیه سوسمار با بدن فلس دار و دُمِ بلند که قادرند دُم ازدست رفتۀ خود را ترمیم کنند، چَلپاسه، کَرباسه، باشو، ماتورَنگ، کَربَشه، کَرفَش، کَرپوک، کَرباشه، کَرباشو، کَلباسو