بر زمین افکندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کراز بستن. (منتهی الارب). بستن کراز جهت کندن و هموار کردن زمین. (ناظم الاطباء) ، نوعی از دویدن کم از کردحه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
بر زمین افکندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کراز بستن. (منتهی الارب). بستن کراز جهت کندن و هموار کردن زمین. (ناظم الاطباء) ، نوعی از دویدن کم از کَردَحه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
مارمولک، گروهی از جانوران خزنده چابک و شبیه سوسمار با بدن فلس دار و دم بلند که قادرند دم ازدست رفتۀ خود را ترمیم کنند، چلپاسه، کرباسه، باشو، ماتورنگ، کربش، کرفش، کرپوک، کرباشه، کرباشو، کلباسو
مارمولَک، گروهی از جانوران خزنده چابک و شبیه سوسمار با بدن فلس دار و دُمِ بلند که قادرند دُم ازدست رفتۀ خود را ترمیم کنند، چَلپاسه، کَرباسه، باشو، ماتورَنگ، کَربَش، کَرفَش، کَرپوک، کَرباشه، کَرباشو، کَلباسو
رستنی و گیاهی که آن را خورند و به عربی حلف گویند. (برهان) (آنندراج). گیاهی مأکول. (ناظم الاطباء) ، نی بوریا. (فرهنگ فارسی معین). در فهرست مخزن الادویه آمده ’کربه به فارسی نباتی است که آن را به عربی حلفا نامند’. ظاهراً به این معنی مصحف کرته است. در منتهی الارب آمده ’حلفاء کحمراء و حلف محرکه گیاه دوخ’ و دوخ علفی است پهن و بلند که از آن حصیر بافند و ’کرته اسم اسل است به فارسی و آن نباتی است آجامی که از آن حصیر سازند’. (فهرست مخزن الادویه) (حاشیۀ برهان چ معین) دکان. (از برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). کلبه. کربق. (فرهنگ فارسی معین) : هم از بامدادان در کربه بست به از سود و سرمایه دادن ز دست. سعدی (از فرهنگ سروری). رجوع به کلبه، کربج و کربق شود
رستنی و گیاهی که آن را خورند و به عربی حلف گویند. (برهان) (آنندراج). گیاهی مأکول. (ناظم الاطباء) ، نی بوریا. (فرهنگ فارسی معین). در فهرست مخزن الادویه آمده ’کربه به فارسی نباتی است که آن را به عربی حلفا نامند’. ظاهراً به این معنی مصحف کرته است. در منتهی الارب آمده ’حلفاء کحمراء و حلف محرکه گیاه دوخ’ و دوخ علفی است پهن و بلند که از آن حصیر بافند و ’کرته اسم اسل است به فارسی و آن نباتی است آجامی که از آن حصیر سازند’. (فهرست مخزن الادویه) (حاشیۀ برهان چ معین) دکان. (از برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). کلبه. کربق. (فرهنگ فارسی معین) : هم از بامدادان در کربه بست به از سود و سرمایه دادن ز دست. سعدی (از فرهنگ سروری). رجوع به کلبه، کربج و کربق شود
گرفتن چیزی را و بستن آن را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). یقال: کعبشه و کربشه. (اقرب الموارد) ، فراهم آوردن ستور پاها را جهت برجستن و مانند آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، رفتن چون رفتن بندی. (از اقرب الموارد). رجوع به کربسه شود
گرفتن چیزی را و بستن آن را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). یقال: کعبشه و کربشه. (اقرب الموارد) ، فراهم آوردن ستور پاها را جهت برجستن و مانند آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، رفتن چون رفتن بندی. (از اقرب الموارد). رجوع به کربسه شود
جای رفتن آب در وادی و آب راهۀ آن. ج، کراب، و فی المثل:الکراب علی البقر و یقال الکلاب علی البقر، یضرب فی تخلیه المرء و صناعته و معناه خل المرء و صناعته. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به کراب شود
جای رفتن آب در وادی و آب راهۀ آن. ج، کِراب، و فی المثل:الکراب علی البقر و یقال الکلاب علی البقر، یضرب فی تخلیه المرء و صناعته و معناه خل المرء و صناعته. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به کراب شود
مرغی است که آن را سبزک می گویند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). کلاغ سبز. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به سبزک شود، بمعنی وزغه و چلپاسه هم آمده است. (برهان) (آنندراج). چلپاسۀ زهردار. سام ابرص. (ناظم الاطباء). رجوع به چلپاسه، کرباسو و کرباسه شود
مرغی است که آن را سبزک می گویند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). کلاغ سبز. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به سبزک شود، بمعنی وزغه و چلپاسه هم آمده است. (برهان) (آنندراج). چلپاسۀ زهردار. سام ابرص. (ناظم الاطباء). رجوع به چلپاسه، کرباسو و کرباسه شود
چوب خانه که در آن سر ستون خانه درکنند. (منتهی الارب). مغاکچه ای که سر ستون خانه در آن است. ج، کرب. (از اقرب الموارد). مغاکچه ای که در سرچوب دیرک خانه است. (ناظم الاطباء)
چوب خانه که در آن سر ستون خانه درکنند. (منتهی الارب). مغاکچه ای که سر ستون خانه در آن است. ج، کَرب. (از اقرب الموارد). مغاکچه ای که در سرچوب دیرک خانه است. (ناظم الاطباء)
بر زمین افکندن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، دویدن کوتاه بالا. (منتهی الارب). دویدن کوتاه بالا که گامها را نزدیک بهم گذارد و بشتابد. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دویدن خر. (منتهی الارب) (آنندراج)
بر زمین افکندن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، دویدن کوتاه بالا. (منتهی الارب). دویدن کوتاه بالا که گامها را نزدیک بهم گذارد و بشتابد. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دویدن خر. (منتهی الارب) (آنندراج)
کربس است که سام ابرص باشد. (برهان). مارمولک. (فرهنگ فارسی معین). کربس. کرباسو. کربسو. (آنندراج) : چار غنده کربسه با کژدمان خورد ایشان پوست روی مردمان. رودکی. اژدها باش بر خزینۀ علم کاین چنین جای جای کربسه نیست. سوزنی (از فرهنگ جهانگیری). رجوع به کرباسه، کرباسو، کربس، چلپاسه و مارمولک شود
کربس است که سام ابرص باشد. (برهان). مارمولک. (فرهنگ فارسی معین). کربس. کرباسو. کربسو. (آنندراج) : چار غنده کربسه با کژدمان خورد ایشان پوست روی مردمان. رودکی. اژدها باش بر خزینۀ علم کاین چنین جای جای کربسه نیست. سوزنی (از فرهنگ جهانگیری). رجوع به کرباسه، کرباسو، کربس، چلپاسه و مارمولک شود
کربس. سام ابرص. (از برهان). چلپاسه. (ناظم الاطباء). مارمولک. (فرهنگ فارسی معین). کربسو. کرباسه. کرباشو. کربشو. کربش. (احوال و آثار رودکی تألیف سعید نفیسی ج 3 ص 1090). و رجوع به کرباسو، کربس، چلپاسه و کربسه شود
کربس. سام ابرص. (از برهان). چلپاسه. (ناظم الاطباء). مارمولک. (فرهنگ فارسی معین). کربسو. کرباسه. کرباشو. کربشو. کربش. (احوال و آثار رودکی تألیف سعید نفیسی ج 3 ص 1090). و رجوع به کرباسو، کربس، چلپاسه و کربسه شود
به گل رفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). در گل راه رفتن. (ناظم الاطباء) ، به آب درآمدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، آمیختن و پاکیزه کردن گندم را و بر باد کردن آن را. (از اقرب الموارد). پاک وپاکیزه کردن گندم را چون غربال کردن، کقوله قد غربلت و کربلت من القصل، آمیختن چیزی را به چیزی. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
به گل رفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). در گل راه رفتن. (ناظم الاطباء) ، به آب درآمدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، آمیختن و پاکیزه کردن گندم را و بر باد کردن آن را. (از اقرب الموارد). پاک وپاکیزه کردن گندم را چون غربال کردن، کقوله قد غُربِلَت و کُربِلَت من القصل، آمیختن چیزی را به چیزی. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
ازفرق کیسانیه است از اصحاب ابوکرب ضریر و معتقد به زنده بودن محمد بن الحنفیه در جبل رضوی و منتظر خروج او. کثیر شاعر معروف از پیشقدمان فرقۀ بتریه از این طایفه بوده است. بعضی هم این فرقه را کریبیّه و نام مؤسس آن را ابوکریب ضبط کرده اند. (خاندان نوبختی ص 261). رجوع به ابوکرب و مقالات اشعری چ استانبول ج 2 ص 19، مفاتیح العلوم خوارزمی چ مصر ج 1 ص 21، الفرق بین الفرق چ قاهره ج 1 ص 27 و بیان الادیان شود
ازفرق کیسانیه است از اصحاب ابوکرب ضریر و معتقد به زنده بودن محمد بن الحنفیه در جبل رضوی و منتظر خروج او. کثیر شاعر معروف از پیشقدمان فرقۀ بتریه از این طایفه بوده است. بعضی هم این فرقه را کُرَیبیّه و نام مؤسس آن را ابوکُرَیب ضبط کرده اند. (خاندان نوبختی ص 261). رجوع به ابوکرب و مقالات اشعری چ استانبول ج 2 ص 19، مفاتیح العلوم خوارزمی چ مصر ج 1 ص 21، الفرق بین الفرق چ قاهره ج 1 ص 27 و بیان الادیان شود