جدول جو
جدول جو

معنی کربحه - جستجوی لغت در جدول جو

کربحه
(رَ)
بر زمین افکندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کراز بستن. (منتهی الارب). بستن کراز جهت کندن و هموار کردن زمین. (ناظم الاطباء) ، نوعی از دویدن کم از کردحه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کربحه
زمین زدن، دویدن آهسته، بستن استوار
تصویری از کربحه
تصویر کربحه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کربشه
تصویر کربشه
مارمولک، گروهی از جانوران خزنده چابک و شبیه سوسمار با بدن فلس دار و دم بلند که قادرند دم ازدست رفتۀ خود را ترمیم کنند، چلپاسه، کرباسه، باشو، ماتورنگ، کربش، کرفش، کرپوک، کرباشه، کرباشو، کلباسو
فرهنگ فارسی عمید
(سَ / سِ)
رستنی و گیاهی که آن را خورند و به عربی حلف گویند. (برهان) (آنندراج). گیاهی مأکول. (ناظم الاطباء) ، نی بوریا. (فرهنگ فارسی معین). در فهرست مخزن الادویه آمده ’کربه به فارسی نباتی است که آن را به عربی حلفا نامند’. ظاهراً به این معنی مصحف کرته است. در منتهی الارب آمده ’حلفاء کحمراء و حلف محرکه گیاه دوخ’ و دوخ علفی است پهن و بلند که از آن حصیر بافند و ’کرته اسم اسل است به فارسی و آن نباتی است آجامی که از آن حصیر سازند’. (فهرست مخزن الادویه) (حاشیۀ برهان چ معین)
دکان. (از برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). کلبه. کربق. (فرهنگ فارسی معین) :
هم از بامدادان در کربه بست
به از سود و سرمایه دادن ز دست.
سعدی (از فرهنگ سروری).
رجوع به کلبه، کربج و کربق شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
گرفتن چیزی را و بستن آن را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). یقال: کعبشه و کربشه. (اقرب الموارد) ، فراهم آوردن ستور پاها را جهت برجستن و مانند آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، رفتن چون رفتن بندی. (از اقرب الموارد). رجوع به کربسه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ)
جای رفتن آب در وادی و آب راهۀ آن. ج، کراب، و فی المثل:الکراب علی البقر و یقال الکلاب علی البقر، یضرب فی تخلیه المرء و صناعته و معناه خل المرء و صناعته. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به کراب شود
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ / بِ)
مرغی است که آن را سبزک می گویند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). کلاغ سبز. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به سبزک شود، بمعنی وزغه و چلپاسه هم آمده است. (برهان) (آنندراج). چلپاسۀ زهردار. سام ابرص. (ناظم الاطباء). رجوع به چلپاسه، کرباسو و کرباسه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ بَ)
چوب خانه که در آن سر ستون خانه درکنند. (منتهی الارب). مغاکچه ای که سر ستون خانه در آن است. ج، کرب. (از اقرب الموارد). مغاکچه ای که در سرچوب دیرک خانه است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ بَ)
لقب محمود بن سلیمان قاضی بلخ است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کُ بَ)
اندوه دم گیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). ج، کرب. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
بر زمین افکندن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). کربحه. (اقرب الموارد). رجوع کربحه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ حَ)
شتاب دویدگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اسمی است از کرداح بمعنی شتاب در دویدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رِ یَ)
بر زمین افکندن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، دویدن کوتاه بالا. (منتهی الارب). دویدن کوتاه بالا که گامها را نزدیک بهم گذارد و بشتابد. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دویدن خر. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ عَ)
کوشش نمودن در دویدن و نیک دویدن. (از منتهی الارب) (ازناظم الاطباء). کوشش در دویدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
رفتن چون رفتن بندی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ سَ)
رفتار بندی. (منتهی الارب). رفتار شخص بندی و قیدکرده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ سَ / سِ)
کربس است که سام ابرص باشد. (برهان). مارمولک. (فرهنگ فارسی معین). کربس. کرباسو. کربسو. (آنندراج) :
چار غنده کربسه با کژدمان
خورد ایشان پوست روی مردمان.
رودکی.
اژدها باش بر خزینۀ علم
کاین چنین جای جای کربسه نیست.
سوزنی (از فرهنگ جهانگیری).
رجوع به کرباسه، کرباسو، کربس، چلپاسه و مارمولک شود
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ شَ)
رفتار بندی. (منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کربسه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ شَ / شِ)
کربس. سام ابرص. (از برهان). چلپاسه. (ناظم الاطباء). مارمولک. (فرهنگ فارسی معین). کربسو. کرباسه. کرباشو. کربشو. کربش. (احوال و آثار رودکی تألیف سعید نفیسی ج 3 ص 1090). و رجوع به کرباسو، کربس، چلپاسه و کربسه شود
لغت نامه دهخدا
(رَکْوْ)
بر زمین افکندن کسی را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، به تیغ بریدن چیزی را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به شمشیر بریدن چیزی را. (از ناظم الاطباء) ، از هم گشودن پایها را. (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). از هم گشادن پایها را. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
به گل رفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). در گل راه رفتن. (ناظم الاطباء) ، به آب درآمدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، آمیختن و پاکیزه کردن گندم را و بر باد کردن آن را. (از اقرب الموارد). پاک وپاکیزه کردن گندم را چون غربال کردن، کقوله قد غربلت و کربلت من القصل، آمیختن چیزی را به چیزی. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ لَ)
سستی پای. (منتهی الارب). سستی در پایها. (از اقرب الموارد). سستی در پایها در حین رفتار که گویا در گل راه می رود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ بی یَ)
ازفرق کیسانیه است از اصحاب ابوکرب ضریر و معتقد به زنده بودن محمد بن الحنفیه در جبل رضوی و منتظر خروج او. کثیر شاعر معروف از پیشقدمان فرقۀ بتریه از این طایفه بوده است. بعضی هم این فرقه را کریبیّه و نام مؤسس آن را ابوکریب ضبط کرده اند. (خاندان نوبختی ص 261). رجوع به ابوکرب و مقالات اشعری چ استانبول ج 2 ص 19، مفاتیح العلوم خوارزمی چ مصر ج 1 ص 21، الفرق بین الفرق چ قاهره ج 1 ص 27 و بیان الادیان شود
لغت نامه دهخدا
(رُ)
بر زمین افکندن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کردحه. (اقرب الموارد). رجوع به کردحه شود، مانند پست قامتان رفتن و جنبان جنبان رفتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ غَرْ رُ)
دویدن از ترس، پست و خم کردن پشت خود را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، رام و خوار گردانیدن. (از منتهی الارب). دربخه
لغت نامه دهخدا
تصویری از کربه
تصویر کربه
اندوه کشنده گلو گیر خانه کوچک کلبه، حجره دکان. سبزک کلاغ سبز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کربده
تصویر کربده
کوشش در دویدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کربسه
تصویر کربسه
مارمولک
فرهنگ لغت هوشیار
مارمولک} چار غنده کربشه با کژدمان خورد ایشان گوشت روی مردمان) (رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار
سست پایی سستی در پای، به گل زدن، به آب زدن، آمیختن، باد دادن گندم
فرهنگ لغت هوشیار
کربیه در فارسی پیروان ابوکرب صریر که باور داشت محمد حنیفه زنده است و باید چشم به راه برون آمدن او بود مونث کریب - و - پیتار (بلا)
فرهنگ لغت هوشیار