زادن ناقه پیش از مدت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، کریض ساختن و بیرون انداختن شتر ماده آب گشن را از رحم و الفعل من ضرب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کریض ساختن. (از اقرب الموارد). رجوع به کریض شود
زادن ناقه پیش از مدت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، کریض ساختن و بیرون انداختن شتر ماده آب گشن را از رحم و الفعل من ضرب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کریض ساختن. (از اقرب الموارد). رجوع به کریض شود
گشن یا آب گشن که ماده از رحم بیرون اندازد بعد از آن که قبول کرده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فحل. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، چنبرها و نوردهای زهدان. کرض یا کرضه واحد آن است و قال بعضهم لا واحد لها. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، رخنه های اعلای کمان که سوفار و جای چلۀ آن است. (منتهی الارب). رخنه های طرفین کمان که جای چلۀ آن است. (ناظم الاطباء). رخنه های اعلای کمان که گره زه کمان در آن جای گیرد. واحد آن کرضه است. (از اقرب الموارد)
گشن یا آب گشن که ماده از رحم بیرون اندازد بعد از آن که قبول کرده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فحل. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، چنبرها و نوردهای زهدان. کِرض یا کُرضه واحد آن است و قال بعضهم لا واحد لها. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، رخنه های اعلای کمان که سوفار و جای چلۀ آن است. (منتهی الارب). رخنه های طرفین کمان که جای چلۀ آن است. (ناظم الاطباء). رخنه های اعلای کمان که گره زه کمان در آن جای گیرد. واحد آن کُرضه است. (از اقرب الموارد)
بلدرچین، پرنده ای با بال های کوتاه منقار کوچک و صدای بلند، سلویٰ، بدبده، کرک، سمان، سمانه، ورتیج، وشم برای مثال سراینده سار و چکاوک ز سرو / چمان بر چمن ها کراک و تذرو (اسدی - لغت نامه - کراک) دم جنبانک، پرندۀ کوچک خاکستری رنگ و به اندازۀ گنجشک که بیشتر در کنار آب می نشیند و پشه و مگس صید می کند و غالباً دم خود را تکان می دهد، دم بشکنک، دمتک، دم سنجه، دم سیجه، دم سیچه، سریچه، سیسالنگ، شیشالنگ، آبدارک، گازرک
بِلدِرچین، پرنده ای با بال های کوتاه منقار کوچک و صدای بلند، سَلویٰ، بَدبَدِه، کَرَک، سَمان، سَمانِه، وَرتیج، وُشم برای مِثال سراینده سار و چکاوک ز سرو / چمان بر چمن ها کراک و تذرو (اسدی - لغت نامه - کراک) دُم جُنبانَک، پرندۀ کوچک خاکستری رنگ و به اندازۀ گنجشک که بیشتر در کنار آب می نشیند و پشه و مگس صید می کند و غالباً دم خود را تکان می دهد، دُم بِشکَنَک، دُمتَک، دُم سَنجه، دُم سیجه، دُم سیچه، سَریچه، سیسالَنگ، شیشالَنگ، آبدارَک، گازُرَک
تره گندنا تره باشد چون خنجر ز سهم هیبت شمشیر شاه و خنجر مرگ مخالفانش نیارند گندنا دیدن (امیر معزی) زبوده پراسه باقسام تره اطلاق شود، گونه ای تره وحشی که دارا بویی تند شبیه سیر میباشد کرات کوچوک پراسه. یا کرات ابو شوشه. یا کرات اسپانیا. گونه ای پیاز که بدان پیاز کوهی گویند. یا کرات رومی. گونه ای تره که بدان تره فرنگی گویند. یا کرات نبطی. گونه ای تره که خود رو است و بان تره خاور نیز گویند
تره گندنا تره باشد چون خنجر ز سهم هیبت شمشیر شاه و خنجر مرگ مخالفانش نیارند گندنا دیدن (امیر معزی) زبوده پراسه باقسام تره اطلاق شود، گونه ای تره وحشی که دارا بویی تند شبیه سیر میباشد کرات کوچوک پراسه. یا کرات ابو شوشه. یا کرات اسپانیا. گونه ای پیاز که بدان پیاز کوهی گویند. یا کرات رومی. گونه ای تره که بدان تره فرنگی گویند. یا کرات نبطی. گونه ای تره که خود رو است و بان تره خاور نیز گویند
تنگ کوزه سر تنگ باژن نخزار نهاز قچقار که خرجینه شبان بر دارد. شیشه و کوزه سر تنگ که مسافر ان با خود برند: (با نعمتی تمام بدر گاهت آمدم امروز با کراز و چوبی همی روم) (فاخری)
تنگ کوزه سر تنگ باژن نخزار نهاز قچقار که خرجینه شبان بر دارد. شیشه و کوزه سر تنگ که مسافر ان با خود برند: (با نعمتی تمام بدر گاهت آمدم امروز با کراز و چوبی همی روم) (فاخری)