جدول جو
جدول جو

معنی کرارا - جستجوی لغت در جدول جو

کرارا
(کُ)
چوب زیرین در. چوب آستانۀ در. کرار، زمینی که برای زراعت آماده ساخته و اطراف آن را بلند کرده باشند. (ناظم الاطباء). کرار. رجوع به کرار شود
لغت نامه دهخدا
کرارا
چندین بار، مکرراً، بکرات، باربار، از ساخته های فارسی گویان به کرت ها مکررا بتکرار بکرات: (کرارا تجربه کرده ایم. {توضیح: باین معنی در کتب معتبر عرب نیامده است
فرهنگ لغت هوشیار
کرارا
بارها، به دفعات، به کرات، مکرراً
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کرارا
کریسپی، فراق
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کلارا
تصویر کلارا
(دخترانه)
نام راهبه ای ایتالیایی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کرار
تصویر کرار
از القاب علی بن ابی طالب (ع)، ساقی کوثر، اسداللّٰه، شیر خدا
بازگردنده
سخت حمله کننده در جنگ، بسیار حمله کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیارا
تصویر کیارا
اندوه، ملال
ویار
خفگی، حالتی که به واسطۀ کمی اکسیژن در هوا، تغییر درجۀ فشار هوا، استنشاق گازهای سمی و مانند آن و درنتیجه سخت شدن تنفس دست می دهد و گاه سبب مرگ می شود، فشردگی گلو، خبک، اختناق، خبه، خپک، خپه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرار
تصویر کرار
چوب زیر در، آستانۀ در
فرهنگ فارسی عمید
کروالا. اسم هندی خیار شنبر است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ / رِ)
جامۀ کهنه و پاره را گویند. (آنندراج). جامۀ کهنۀ پاره پاره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
اندوه و ملالت. (فرهنگ رشیدی) (برهان) (ناظم الاطباء). اندوه و ملال. (آنندراج) ، تیرگی روی باشد به سبب گلو فشردن و خفه کردن، یا چیزی بسیار خوردن، و آن را به عربی کلفت گویند. (برهان) (آنندراج) ، تاسه. (صحاح الفرس). به معنی تاسه هم آمده است، و آن میل و خواهش به هم رسانیدن به خوردنی باشد و این حال بیشتر زنان آبستن را به هم رسد. (برهان) (آنندراج). تاسه و میل و خواهش به خوردن چیزهای بی قاعده چنانکه در زنان آبستن پدید آید. (ناظم الاطباء). بنابه قاعده تبدیل ’و’ به ’گ’ به نظر می رسد اصل کلمه ’گیار’ بوده و ’ا’ آخر کلمه الف اطلاق است در آخر شعر، فرهنگ نویسان آن را جزو کلمه گرفته اند و در همین کتاب این اشتباه نظیر دارد. (تعلیقات برهان چ معین ج 5 ص 239)
لغت نامه دهخدا
(کُ / کَ)
به معنی کواده است که چوب آستان در خانه باشد. (برهان) (از ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف کواده. (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به کواده شود
لغت نامه دهخدا
بحر منشعب از اقیانوس منجمد شمالی بین ساحل قارۀ آسیا و جزایر اطراف
لغت نامه دهخدا
به لهجۀ طبری سبزه قبا. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
به سریانی صدف لؤلؤ است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
جمع واژۀ کرّ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کر شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
بمعنی کراک است که بعضی عکه و بعضی صعوه و بلدرچین گویند و اصح آن است که پرنده ای باشد دم دراز که پیوسته در کنار آب نشیند و دم جنباند. (برهان). کراک. کراس. (ناظم الاطباء). رجوع به کراک شود
لغت نامه دهخدا
ژان - لوئی، روزنامه نویس فرانسوی و عضو مجلس کنوانسیون، متولد در ’پونت ویل’ به سال 1742 میلادی وی با ژیرندون ها به سال 1793 با گیوتین کشته شد
لغت نامه دهخدا
(کُ)
چوب زیرین در خانه باشد که چوب آستان است. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، زمینی که بجهت سبزی کاشتنی و غیر آن مستعد کرده و کناره های آن را بلند ساخته باشند. (از آنندراج). کرد و زمینی که برای کشتکاری آماده ساخته و کناره های آن را بلند کرده باشند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَرْ را)
برگردنده. (منتهی الارب). بازگردنده. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، بازگرداننده. (منتهی الارب) (آنندراج) ، حمله کننده. (منتهی الارب). بتکرار حمله برنده. (ناظم الاطباء) (آنندراج) : داعیه ای که هر یارب که او در صمیم سحرگاهی بر درگاه الهی کند به لشکری جرار و سپاهی کرار کار کند. (چهارمقاله از فرهنگ فارسی معین) ، مهربانی نماینده. (از منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ /رِ نِ / نَ دَ)
باربار. چندین بار. (ناظم الاطباء). بتکرار. بکرات. مکرراً. (فرهنگ فارسی معین). به دفعات
لغت نامه دهخدا
(کَرْ را)
از القاب حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام، چه آن حضرت در جنگ بر صف دشمنان باربار حمله می کرد و هیچ اندیشه نمی نمود. (آنندراج) (ناظم الاطباء).
- حیدر کرار،علی علیه السلام
لغت نامه دهخدا
(کَ)
مهره ای است که زنان بدان مردان را بند نمایند. تقول للساحره یا کرار کریه و یا همره اهمریه ان اقبل فسریه و ان ادبر فضریه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کرار
تصویر کرار
بازگردنده، حمله کننده در جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرارا
تصویر مرارا
بدفعات مکررا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکرارات
تصویر تکرارات
جمع تکرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرار
تصویر کرار
((کَ رّ))
بسیار حمله کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیارا
تصویر کیارا
((کَ))
اندوه، ملالت، خفه کردن، خفگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کراره
تصویر کراره
((کُ))
جامه کهنه و پاره، کراده، کراد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کراراً
تصویر کراراً
((کِ رَ نْ))
مکرراً، به تکرار، به کرامت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارا
تصویر کارا
آکتیو
فرهنگ واژه فارسی سره
مار از تخم درآمده، بچه مار زرد رنگ، نوعی مار که ریز جثه
فرهنگ گویش مازندرانی