بوزینه، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، انتر، بوزنه، بوزنینه، پوزینه، پهنانه، مهنانه، کپی، گپی، قرد
بوزینِه، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، اَنتَر، بوزِنِه، بوزَنینِه، پوزینِه، پَهنانِه، مَهنانِه، کَپی، گُپی، قِرد
منسوب به کسب. آنچه شخصی از کسب و ورز و جد و جهد تحصیل کرده باشد. (ناظم الاطباء). مکتسب. (یادداشت مؤلف). آنچه به وسیلۀ سعی و کوشش و مهارت بدست آرند. مقابل فطری. (فرهنگ فارسی معین) : شاه را ایران و توران کسبی و میراثی است کسبی از تیغ و فرس میراثی از افراسیاب. سوزنی. محبت یا فطری بود یا کسبی. (اوصاف الاشراف). رجوع به کسب شود، روسپی و فاحشه و قحبه. (ناظم الاطباء)
منسوب به کسب. آنچه شخصی از کسب و ورز و جد و جهد تحصیل کرده باشد. (ناظم الاطباء). مکتسب. (یادداشت مؤلف). آنچه به وسیلۀ سعی و کوشش و مهارت بدست آرند. مقابل فطری. (فرهنگ فارسی معین) : شاه را ایران و توران کسبی و میراثی است کسبی از تیغ و فرس میراثی از افراسیاب. سوزنی. محبت یا فطری بود یا کسبی. (اوصاف الاشراف). رجوع به کسب شود، روسپی و فاحشه و قحبه. (ناظم الاطباء)
احمد بن عبیدالله بلخی کعبی مکنی به ابوالقاسم از معتزلیان بغداد بود و شاگرد خیاط معتزلی که بسال 319 ه. ق. درگذشت. او راست: اوائل الادله فی اصول الدین. تجریدالجدل. تهذیب فی الجدل. (یادداشت مؤلف). کعبی درباره ’مباح’ نظری دارد که مورد بحث و رد علمای اصول است. او می گوید: فعل مباح وجود ندارد. چه ترک حرام که واجب است محقق نمیشود مگر در فعل مباح و بعبارت دیگر فعل مباح لازم ترک واجب است و از آنجا که ملزوم و لازم نمی توانند احکام مختلف داشته باشند بناچار فعل مباح نمی تواند حکمی برخلاف ترک حرام که واجب است داشته باشد و بالنتیجه نمی تواند موجود باشد و بنابراین اباحه از تحت حکم خارج است. البته این نظر مورد توجه واقع نشده است و در اکثر کتب اصول این رأی مورد نقض واقع گردیده است. رجوع به ضحی الاسلام ج 3 ص 33 و خاندان نوبختی و تاریخ الخلفاء ص 256 و بیان الادیان ذیل کعبیه و معالم الاصول ص 68 چ عبدالرحیم شود
احمد بن عبیدالله بلخی کعبی مکنی به ابوالقاسم از معتزلیان بغداد بود و شاگرد خیاط معتزلی که بسال 319 هَ. ق. درگذشت. او راست: اوائل الادله فی اصول الدین. تجریدالجدل. تهذیب فی الجدل. (یادداشت مؤلف). کعبی درباره ’مباح’ نظری دارد که مورد بحث و رد علمای اصول است. او می گوید: فعل مباح وجود ندارد. چه ترک حرام که واجب است محقق نمیشود مگر در فعل مباح و بعبارت دیگر فعل مباح لازم ترک واجب است و از آنجا که ملزوم و لازم نمی توانند احکام مختلف داشته باشند بناچار فعل مباح نمی تواند حکمی برخلاف ترک حرام که واجب است داشته باشد و بالنتیجه نمی تواند موجود باشد و بنابراین اباحه از تحت حکم خارج است. البته این نظر مورد توجه واقع نشده است و در اکثر کتب اصول این رأی مورد نقض واقع گردیده است. رجوع به ضحی الاسلام ج 3 ص 33 و خاندان نوبختی و تاریخ الخلفاء ص 256 و بیان الادیان ذیل کعبیه و معالم الاصول ص 68 چ عبدالرحیم شود
کاوه، کاوۀ آهنگر، (مفاتیح العلوم خوارزمی) : چون این ظلم (ضحاک) و قتل جوانان بدین سبب مستمر گشت، کابی آهنگری اصفهانی از بهر آنکه دو پسر آن کشته بود خروج کرد، (فارسنامۀ ابن البلخی ص 35)، رجل من قریه کولانه یسمی کابی، خرج علی بیوراسف، (مافروخی ص 40)، مردی بود از دیه کودلیه (کذا) نام او کابی بر بیورسف پادشاه خروج کرد، (ترجمه محاسن اصفهان ص 86)، رجوع به کاوه شود
کاوه، کاوۀ آهنگر، (مفاتیح العلوم خوارزمی) : چون این ظلم (ضحاک) و قتل جوانان بدین سبب مستمر گشت، کابی آهنگری اصفهانی از بهر آنکه دو پسر آن کشته بود خروج کرد، (فارسنامۀ ابن البلخی ص 35)، رجل من قریه کولانه یسمی کابی، خرج علی بیوراسف، (مافروخی ص 40)، مردی بود از دیه کودلیه (کذا) نام او کابی بر بیورسف پادشاه خروج کرد، (ترجمه محاسن اصفهان ص 86)، رجوع به کاوه شود
محمد بن السائب بن بشر الکلبی، مکنی به ابوالنصر. نسابه و عالم تفسیر و اخبار و ایام عرب بود او در کوفه متولد شد و در حدود سال 146 در همانجا درگذشت. او در وقعۀ جماجم با ابن الاشعث حضور داشت. او را تفسیری بر قرآن است و در حدیث ضعیف است. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 897). و رجوع به ابن الندیم و عیون الاخبار و تاریخ گزیده و عقدالفرید شود زید بن الحارثه الکلبی مولی خدیجه رضی الله عنها. رجوع به زید بن حارثه در همین لغت نامه و تاریخ گزیده چ نوائی ص 211 شود
محمد بن السائب بن بشر الکلبی، مکنی به ابوالنصر. نسابه و عالم تفسیر و اخبار و ایام عرب بود او در کوفه متولد شد و در حدود سال 146 در همانجا درگذشت. او در وقعۀ جماجم با ابن الاشعث حضور داشت. او را تفسیری بر قرآن است و در حدیث ضعیف است. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 897). و رجوع به ابن الندیم و عیون الاخبار و تاریخ گزیده و عقدالفرید شود زید بن الحارثه الکلبی مولی خدیجه رضی الله عنها. رجوع به زید بن حارثه در همین لغت نامه و تاریخ گزیده چ نوائی ص 211 شود
بلند و مرتفع، بر روی افتاده، (منتهی الارب)، خاک ریزان و روان، یقال: فلان کابی الرماد، ای عظیمه منهال، (منتهی الارب) (قطر المحیط)، و من المجاز (هو کابی الرماد)، ای (عظیمه) مجتمعه فی المواقد منهال لکثرته، ای مضیاف، (تاج العروس)، آتش زنه که آتش از او بیرون نیاید
بلند و مرتفع، بر روی افتاده، (منتهی الارب)، خاک ریزان و روان، یقال: فلان کابی الرماد، ای عظیمه منهال، (منتهی الارب) (قطر المحیط)، و من المجاز (هو کابی الرماد)، ای (عظیمه) مجتمعه فی المواقد منهال لکثرته، ای مضیاف، (تاج العروس)، آتش زنه که آتش از او بیرون نیاید
با کلمات دیگر ترکیب و معنی حاصل مصدری از آنها اراده می شود مانند: آهن کوبی، ادویه کوبی، باروت کوبی، بوریاکوبی، جاده کوبی، خال کوبی، خرمن کوبی، زرچوبه کوبی، زرکوبی، طلاکوبی، کلوخ کوبی، گچ کوبی، میخ کوبی، نخاله کوبی، نقره کوبی، و رجوع به هر یک از کلمه های فوق شود، گاه مزید مؤخر کلماتی واقع می شود که معنی اسمی از آن مستفاد می گردد چون: آهن کوبی = محل کوبیدن آهن، باروت کوبی = محل کوبیدن باروت و جز اینها
با کلمات دیگر ترکیب و معنی حاصل مصدری از آنها اراده می شود مانند: آهن کوبی، ادویه کوبی، باروت کوبی، بوریاکوبی، جاده کوبی، خال کوبی، خرمن کوبی، زرچوبه کوبی، زرکوبی، طلاکوبی، کلوخ کوبی، گچ کوبی، میخ کوبی، نخاله کوبی، نقره کوبی، و رجوع به هر یک از کلمه های فوق شود، گاه مزید مؤخر کلماتی واقع می شود که معنی اسمی از آن مستفاد می گردد چون: آهن کوبی = محل کوبیدن آهن، باروت کوبی = محل کوبیدن باروت و جز اینها
منسوب به کلب و سگ. (ناظم الاطباء) ، منسوب به قبیلۀ کلب. (ناظم الاطباء). منسوب به قبیلۀ قضاعه و هو کلب بن وبره... (منتهی الارب). چند قبیله به این انتساب معروف می باشند مانند کلب الیمین و غیره. (از انساب سمعانی). و رجوع به کلب (حی سوم از قضاعه) شود
منسوب به کلب و سگ. (ناظم الاطباء) ، منسوب به قبیلۀ کلب. (ناظم الاطباء). منسوب به قبیلۀ قضاعه و هو کلب بن وبره... (منتهی الارب). چند قبیله به این انتساب معروف می باشند مانند کلب الیمین و غیره. (از انساب سمعانی). و رجوع به کلب (حی سوم از قضاعه) شود
میمون (مطلقا) بوزینه قرده: (در آن وادی نگاه کردم همه وادی پر از قرده و خنازیر بود یعنی پر از کپی و خوک ترسیدم از آن حال) (تفسیر ابو اتلفنج)، میمون سیاه (خصوصا)
میمون (مطلقا) بوزینه قرده: (در آن وادی نگاه کردم همه وادی پر از قرده و خنازیر بود یعنی پر از کپی و خوک ترسیدم از آن حال) (تفسیر ابو اتلفنج)، میمون سیاه (خصوصا)
کذا: محال باشد سیری نمودن از نعمت کذی بریدن از خدمت تو نیز محال 0 (عنصری) یا کذی و کذی 0 چنین و چنان: گفتش ای ابله کذی و کذی ای ترا جهل سال و ماه غذی 0 (حدیقه)، فلان و فلان
کذا: محال باشد سیری نمودن از نعمت کذی بریدن از خدمت تو نیز محال 0 (عنصری) یا کذی و کذی 0 چنین و چنان: گفتش ای ابله کذی و کذی ای ترا جهل سال و ماه غذی 0 (حدیقه)، فلان و فلان
کسبی در فارسی گرفتنی رو در روی گونه ای، پیشه وریک منسوب به کسب آنچه بوسیله سعی و کوشش و مهارت بدست آرند مقابل فطری: (محبت یا فطرتی بود یا کسبی)، (اوصاف الاشراف)
کسبی در فارسی گرفتنی رو در روی گونه ای، پیشه وریک منسوب به کسب آنچه بوسیله سعی و کوشش و مهارت بدست آرند مقابل فطری: (محبت یا فطرتی بود یا کسبی)، (اوصاف الاشراف)