جدول جو
جدول جو

معنی کذ - جستجوی لغت در جدول جو

کذ(رُ)
درشت گردیدن. (از منتهی الارب). خشن شدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کذی و کذی
تصویر کذی و کذی
چنین و چنان، برای مثال گفتش ای ابله کذی و کذی / ای تو را جهل سال و ماه غذی (سنائی۱ - ۴۰۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کذی
تصویر کذی
چنین، چنین است
کذی و کذی: چنین و چنان، برای مثال گفتش ای ابله کذی و کذی / ای تو را جهل سال و ماه غذی (سنائی۱ - ۴۰۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کذب
تصویر کذب
دروغ گفتن، دروغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کذا
تصویر کذا
چنین، همچنین، چنین است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کذوب
تصویر کذوب
ویژگی فرد بسیار دروغ گو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کذاب
تصویر کذاب
ویژگی فرد بسیار دروغ گو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کذلک
تصویر کذلک
همچنین، مانند این، مثل این
فرهنگ فارسی عمید
(کَ ذا لِ)
از: ک + ذلک، یعنی مثل آن و همچنان. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دروغگو، روان زیرا آدمی را به درتازی نیامده چنینی در تازی نیامده درتازی نیامده چنینی فرمان میدهد که توان انجامش را ندارد بسیار دروغگو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کذایی
تصویر کذایی
کذائی: در تازی نیامده چنینی
فرهنگ لغت هوشیار
کذا: محال باشد سیری نمودن از نعمت کذی بریدن از خدمت تو نیز محال 0 (عنصری) یا کذی و کذی 0 چنین و چنان: گفتش ای ابله کذی و کذی ای ترا جهل سال و ماه غذی 0 (حدیقه)، فلان و فلان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کذا
تصویر کذا
چنین، چنین است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کذا فی الاصل
تصویر کذا فی الاصل
چنین است در بن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کذلک
تصویر کذلک
هم چنین همچنین چنین هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کذاب
تصویر کذاب
دروغگوی، مکار، حیله باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کذالک
تصویر کذالک
یعنی مثل آن و همچنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کذا و کذا
تصویر کذا و کذا
چنین و چنان بهمان و بهمان به گونه دشنام
فرهنگ لغت هوشیار
دروغ گفتن، خبر دادن بر خلاف عقیده خود خواه عقیده مطابق واقع باشد یا نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
مرد خانه، آقای خانه، سرور سرای، مقابل کد بانو، متصدی امور ده، دهبان، دهدار، رئیس قبیله یا عشیره، رئیس صنف (صفویه)، رئیس محله، حافظ شهر، نگهبان شهر، متصدی اداره یا سازمانی دولتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کذر
تصویر کذر
احمق ابله نادان: (برین شش ره آمد جهان را گذر چنین دان که گفتم ترا ای کذر،) (خجسته سرخسس)
فرهنگ لغت هوشیار
مرد خانه، آقای خانه، سرور سرای، مقابل کد بانو، متصدی امور ده، دهبان، دهدار، رئیس قبیله یا عشیره، رئیس صنف (صفویه)، رئیس محله، حافظ شهر، نگهبان شهر، متصدی اداره یا سازمانی دولتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کذبان
تصویر کذبان
دروغگو دروغ
فرهنگ لغت هوشیار
مرد خانه، آقای خانه، سرور سرای، مقابل کد بانو، متصدی امور ده، دهبان، دهدار، رئیس قبیله یا عشیره، رئیس صنف (صفویه)، رئیس محله، حافظ شهر، نگهبان شهر، متصدی اداره یا سازمانی دولتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کذبی
تصویر کذبی
دروغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کذبه
تصویر کذبه
دروغگو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کذوب
تصویر کذوب
((کَ))
دروغگو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کذر
تصویر کذر
((کَ ذَ))
احمق، ابله، نادان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کذب
تصویر کذب
((کِ ذْ))
دروغ، دروغ گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کذاب
تصویر کذاب
((کَ ذّ))
دروغگو، مکار، حیله گر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کذا
تصویر کذا
((کَ))
این چنین، چنین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کذلک
تصویر کذلک
((کَ ذا لِ))
همچنین، چنین هم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کذب
تصویر کذب
دروغ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کذاب
تصویر کذاب
دروغگو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کذایی
تصویر کذایی
ساختگی
فرهنگ واژه فارسی سره