معرب از کلمه گدا و گدایی فارسی. سؤال. دریوزه. دریوزه گری. (یادداشت مؤلف) : کس کرد و به کدیه سپهی خواست ز گیلان هرگز به جهان شاه که دیده ست و گدایی. منوچهری. نه دم کدیه ای همی گویم نه دم عشوه یی همی دارم. مسعودسعد. گفتم چنین که حکم کنی تو مصادره است مرد حکیم کدیه کند نی مصادره. سوزنی. زآن سوی کدیه برد آز مرا تا نباشد به کس نیاز مرا. سنائی. نی نی چو به کدیه دل نهاده ست گو خیز و بیا که در گشاده ست. نظامی. هیچ دیوانۀ فلیوی این کند بر بخیلی عاجزی کدیه تند. مولوی. مردم هنگامه افزونتر شود کدیه و توزیع نیکوتر رود. مولوی. شیخ روزی چار کرت چون فقیر بهر کدیه رفت در قصر امیر. مولوی. - کدیه کردن، گدایی کردن. سؤال کردن: از شما کی کدیۀ زر می کنیم ما شما را کیمیاگر می کنیم. مولوی
معرب از کلمه گدا و گدایی فارسی. سؤال. دریوزه. دریوزه گری. (یادداشت مؤلف) : کس کرد و به کدیه سپهی خواست ز گیلان هرگز به جهان شاه که دیده ست و گدایی. منوچهری. نه دم کدیه ای همی گویم نه دم عشوه یی همی دارم. مسعودسعد. گفتم چنین که حکم کنی تو مصادره است مرد حکیم کدیه کند نی مصادره. سوزنی. زآن سوی کدیه بُرد آز مرا تا نباشد به کس نیاز مرا. سنائی. نی نی چو به کدیه دل نهاده ست گو خیز و بیا که در گشاده ست. نظامی. هیچ دیوانۀ فلیوی این کند بر بخیلی عاجزی کدیه تند. مولوی. مردم هنگامه افزونتر شود کدیه و توزیع نیکوتر رود. مولوی. شیخ روزی چار کرت چون فقیر بهر کدیه رفت در قصر امیر. مولوی. - کدیه کردن، گدایی کردن. سؤال کردن: از شما کی کدیۀ زر می کنیم ما شما را کیمیاگر می کنیم. مولوی
کدیه در فارسی پارسی تازی گشته گدیه گدایی نیست حاجت مرا به افسانه کدیه خوش نیست گنج در خانه (نزاری) سختی روز گار، گدایی: (بدین لطیفه که گفتم گمان کدیه مبر ببنده گر چه گدایی شریعت شعر است) (انوری سروری)
کدیه در فارسی پارسی تازی گشته گدیه گدایی نیست حاجت مرا به افسانه کدیه خوش نیست گنج در خانه (نزاری) سختی روز گار، گدایی: (بدین لطیفه که گفتم گمان کدیه مبر ببنده گر چه گدایی شریعت شعر است) (انوری سروری)
چوبی که گازران با آن جامه را می کوبند، کوبین، شنگینه، برای مثال دل مؤمنان را ز وسواس امانی / سر ناصبی را به حجت کدینی (ناصرخسرو - ۱۷) پتک، وسیلۀ پولادی سنگین شبیه چکش با دستۀ چوبی بزرگ که آهنگران با آن آهن را در روی سندان می کوبند، خایسک، پکوک، کوبن
چوبی که گازران با آن جامه را می کوبند، کوبین، شنگینه، برای مِثال دل مؤمنان را ز وسواس امانی / سر ناصبی را به حجت کدینی (ناصرخسرو - ۱۷) پُتک، وسیلۀ پولادی سنگین شبیه چکش با دستۀ چوبی بزرگ که آهنگران با آن آهن را در روی سندان می کوبند، خایِسک، پَکوک، کوبَن
مالی که در قبال آزاد شدن کسی پرداخت می شود، سربها، مالی که برای دفع بلا به فقرا می دهند، در فقه مقدار معینی طعام که فرد بابت روزه هایی که در ماه رمضان خورده به فقرا می دهد، در علم حقوق مالی که زن در طلاق خلع به شوهرش می دهد
مالی که در قبال آزاد شدن کسی پرداخت می شود، سربها، مالی که برای دفع بلا به فقرا می دهند، در فقه مقدار معینی طعام که فرد بابت روزه هایی که در ماه رمضان خورده به فقرا می دهد، در علم حقوق مالی که زن در طلاق خُلع به شوهرش می دهد
سر بها کریان برخین یشت آنچه از مال برای رهایی خود یا دیگری دهند بدل یا عوضی است که مکلف بدان از مکروهی که بوی متوجه است رهایی یابد سربها، جمع فدی فدیات
سر بها کریان برخین یشت آنچه از مال برای رهایی خود یا دیگری دهند بدل یا عوضی است که مکلف بدان از مکروهی که بوی متوجه است رهایی یابد سربها، جمع فدی فدیات