- کدورت
- دلگیری
معنی کدورت - جستجوی لغت در جدول جو
- کدورت
- دلتنگی، رنجش، آزردگی، تیره شدن، تیرگی
- کدورت
- تیرگی و آلودگی، ناپاکی
- کدورت ((کُ رَ))
- تیرگی، سیاهی، دلتنگی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کدورت در فارسی وروغ بیا ساقی ان آب آتش فروغ که از تن برد رنج و از دل وروغ (گرگانی) تیرگی، تنگدلی، آلودگی، ناخوشی میان من و یحیی جز ناخوشینیست (تاریخ برامکه) رنج
جمع کدر: (سحاب فضل تو آلودگان عصیان را باب توبه فرو شست تن ز گرد کدور) (سلمان) توضیح بهار عجم و بنقل آنند راج از او این کلمه را (مخفف کدورت) گرفته اند و گفته اند (مثل ضرورت و ضرور) و نیز نوشته اند: (در قاموس کدور مصدر گفته)
تیرگی
تیره شدن، تیرگی
ممت کشیدن رنج بردن: (با آنکه من ندارم کاری بکاری مردم دایم کشم کدورت از رهگذار مردم) (صائب)
آنکه تولید کدورت کند: (چنین که صورت عالم کدورت انگیز است ببزم دهر تو گویی چراغ بی نورم) (کلیم)