جدول جو
جدول جو

معنی کدج - جستجوی لغت در جدول جو

کدج(رِ)
خوردن شراب را بقدر کفایت. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ودج
تصویر ودج
شاهرگ گردن که هنگام غضب متورم می گردد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنج
تصویر کنج
گوشه، زاویه، چین و شکن، چروک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کده
تصویر کده
جا، پسوند متصل به واژه به معنای محل مثلاً آتشکده، بتکده، دانشکده، ماتمکده، خانه، محل اقامت، برای مثال چو آمد کنون ناتوانی پدید / به دیگر کده رخت باید کشید (نظامی۶ - ۱۱۴۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کده
تصویر کده
زبان کوچک، عضو گوشتی کوچکی به شکل زبان که در بیخ حلق آویزان است، ملاز، ملازه، لهات، کنج
چوبی که پشت در می انداختند تا باز نشود، کلون، برای مثال باز کردم در او شدم به کده / در کلیدان نبود سخت «کده» (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کدر
تصویر کدر
تیره شدن، تیرگی، تاریکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرج
تصویر کرج
دکمه، گوی گریبان، چاک پیراهن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاج
تصویر کاج
درختی خودرو با برگ های سوزنی و میوۀ مخروطی شکل، کاژو، ناژو، ناجو، نوژ، نوج، نشک، وهل
سیلی، پس گردنی، کشیده، لت، چک، صفعه، برای مثال مر اورا گشت گردن و سر و پشت / سربه سر کوفته به کاج و به مشت (عنصری - ۳۶۳)

کاش، برای مثال تعبیر چیست؟ یار سفر کرده می رسد / ای کاج هرچه زودتر از در درآمدی (حافظ - ۸۷۶)
لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، کژبین، چپ چشم، چشم گشته، کج چشم، کج بین، گاج، گاژ، کاچ، کوچ، کلیک، کلاژ، کلاژه، کلاج، احول، دوبین
کاج خوردن: سیلی خوردن، پس گردنی خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کدم
تصویر کدم
نشانه، خون مردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیج
تصویر کیج
دم بریده (خر) : ، چاروا یی که زیر گلو و زیر دهانش ورم کرده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
وداج: رگ گردن رگ خشم رگ گردن که هنگام غضب برجسته نماید وداج، جمع (عربی) اوداج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوج
تصویر کوج
رحلت کوچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمج
تصویر کمج
بن ران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنج
تصویر کنج
گوشه و بیغوله، زاویه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ککج
تصویر ککج
تره تیزک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلج
تصویر کلج
پیچ و خم زلف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدر
تصویر کدر
تیرگی، تیره گون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدن
تصویر کدن
تخت روان، کد جامه جامه ای سبک که زنان در خانه پوشند، فربه: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردج
تصویر ردج
سرگین انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است که دارای برگهای باریک و دراز، تنه آن راست و ستبر می باشد و چون برگهای آن یکدفعه نمی ریزد همیشه سبز است
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از رده دو لپه ییهای پیوسته گلبرگ که سر دسته تیره خاصی بنام تیره کدوییان میباشد. گیاهی است با رونده و علفی و دارای برگها ساده و خشن است و برخی از برگها بصورت پیچک هایی در میایند که گیاه بدان وسیله به تکیه گاه میچسبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدج
تصویر سدج
گمان بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدج
تصویر حدج
تیز نگریستن به کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبج
تصویر کبج
خر دم بریده: (ندانی ای بعقل اندر خر کبجه بنا دانی که با نر شیر بر ناید ستردن (سروزن دهخدا) گاو ترخانی ک) (غضائری)، هر چاپایی که زیر دهانش ورم کرده باشد گویند: (کبجه شده است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرج
تصویر کرج
گوی گریبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کخج
تصویر کخج
علف جارو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کده
تصویر کده
زبان کوچک که بیخ حلق قرار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدج
تصویر حدج
((حَ))
کجاوه، هودج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاج
تصویر کاج
کاچ، کاش، کاشکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاج
تصویر کاج
پشت گردنی، سیلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاج
تصویر کاج
دوبین، لوچ. کاچ، کاژ، کوچ هم گفته شده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاج
تصویر کاج
درختی است با برگ های سوزنی که چون یک دفعه نمی ریزند، همیشه سبز به نظر می آیند. از ساقه آن شیرابه ای تراوش می کند که در مجاورت هوا سخت می شود. کاژ، ناژ، نوژ، ناج هم گفته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلج
تصویر کلج
((کُ))
چین و شکن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلج
تصویر کلج
((کَ یا کِ))
سبد گرمابه و کناس که بدان سرگین و پلیدی ها را کشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرج
تصویر کرج
((کَ))
گودی گریبان، چاک پیراهن
فرهنگ فارسی معین