رنگ سفید مایل به زرد، نخودی در پزشکی مادۀ نیمه جامد خمیری و چرب مرکب از چند ماده که روی پوست مالیده می شود و مصرف دارویی، آرایشی و بهداشتی دارد مایع غلیظی شامل شیر یا خامه، شکر، زردۀ تخم مرغ و مواد خوشبو کننده که در شیرینی پزی و آشپزی کاربرد دارد
رنگ سفید مایل به زرد، نخودی در پزشکی مادۀ نیمه جامد خمیری و چرب مرکب از چند ماده که روی پوست مالیده می شود و مصرف دارویی، آرایشی و بهداشتی دارد مایع غلیظی شامل شیر یا خامه، شکر، زردۀ تخم مرغ و مواد خوشبو کننده که در شیرینی پزی و آشپزی کاربرد دارد
چادری که هنگام تکان دادن درخت میوه دار زیر آن می گیرند تا میوه ها در آن بریزد، چادری که در مجلس جشن و عروسی بر سر دست بلند می کنند تا آنچه نثار می شود در آن بریزد، پخم، فخم
چادری که هنگام تکان دادن درخت میوه دار زیر آن می گیرند تا میوه ها در آن بریزد، چادری که در مجلس جشن و عروسی بر سر دست بلند می کنند تا آنچه نثار می شود در آن بریزد، پَخَم، فَخَم
هر نوع شکافی که بر روی پوست ایجاد شود، جراحت، ضربه، در موسیقی زخمه، کنایه از صدایی که از ساز بلند می شود زخم خوردن: زخم برداشتن، زخمی شدن، مجروح شدن زخم زبان: کنایه از سخن زشت که دل کسی را بیازارد و او را رنجیده سازد زخم زدن: به کسی زخم و جراحت وارد کردن زخم کاری: زخم سهمناک، جراحت مهلک، جراحت بزرگ که بر عضو مهمی از بدن وارد آید و کشنده باشد زخم معده: از امراض معده، جراحتی که در معده یا اثناعشر به واسطۀ ازدیاد شیرۀ اسیدی معده یا علت دیگر پیدا می شود و درد شدید دارد
هر نوع شکافی که بر روی پوست ایجاد شود، جراحت، ضربه، در موسیقی زخمه، کنایه از صدایی که از ساز بلند می شود زَخم خوردن: زخم برداشتن، زخمی شدن، مجروح شدن زَخم زبان: کنایه از سخن زشت که دل کسی را بیازارد و او را رنجیده سازد زَخم زدن: به کسی زخم و جراحت وارد کردن زَخم کاری: زخم سهمناک، جراحت مهلک، جراحت بزرگ که بر عضو مهمی از بدن وارد آید و کشنده باشد زَخم معده: از امراض معده، جراحتی که در معده یا اثناعشر به واسطۀ ازدیاد شیرۀ اسیدی معده یا علت دیگر پیدا می شود و درد شدید دارد
چادری که هنگام تکان دادن درخت میوه دار زیر آن می گیرند تا میوه ها در آن بریزد، چادری که در مجلس جشن و عروسی بر سر دست بلند می کنند تا آنچه نثار می شود در آن بریزد، فخم، تخم
چادری که هنگام تکان دادن درخت میوه دار زیر آن می گیرند تا میوه ها در آن بریزد، چادری که در مجلس جشن و عروسی بر سر دست بلند می کنند تا آنچه نثار می شود در آن بریزد، فَخَم، تُخَم
هر جانور بی دست و پا و خزنده با بدن نرم و بی استخوان مانند کرم خاکی، زالو و امثال آن ها کرم ابریشم: در علم زیست شناسی نوزاد کرمی شکل پروانه، با بدنی استوانه ای و دارای حلقه که از برگ درخت توت تغذیه می کند و از پیلۀ آن الیاف ابریشمی تهیه می شود، کرم پیله، کرم بادامه کرم خاردار: در علم زیست شناسی کرمی کوچک، از آفت های مهم پنبه، با طولی حدود ۱۵ میلی متر، رنگ سبز زیتونی یا قهوه ای، خال های تیره رنگ و برآمدگی های کوتاه به شکل خار که در مصر و هند بسیار پیدا می شود و غوزه و شاخه های جوان پنبه را از بین می برد کرم رنگرزان: قرمز دانه، کرم رنگ رزان، رنگ دانۀ قرمز طبیعی که از حشره ای به همین نام تولید می شود و برای رنگ کردن پشم و ابریشم به کار می رود کرم ساقه خوار: در علم زیست شناسی حشره ای از آفات برنج کرم شب تاب: در علم زیست شناسی حشره ای باریک و زرد رنگ از خانوادۀ سوسک که مادۀ آن از زیر شکم خود نور می تاباند، کرم شب افروز، شب چراغک، آتشک، آتشیزه، کمیچه کرم کدو: در علم زیست شناسی نوعی کرم انگلی دراز و نواری شکل که از طریق گوشت آلوده وارد بدن انسان می شود، کدودانه کرم معده: آسکاریس، نوعی کرم حلقوی شکل با زندگی انگلی که در رودۀ انسان و حیوان زندگی می کند، کرم روده
هر جانور بی دست و پا و خزنده با بدن نرم و بی استخوان مانند کرم خاکی، زالو و امثال آن ها کِرم ابریشم: در علم زیست شناسی نوزاد کرمی شکل پروانه، با بدنی استوانه ای و دارای حلقه که از برگ درخت توت تغذیه می کند و از پیلۀ آن الیاف ابریشمی تهیه می شود، کرم پیله، کرم بادامه کِرم خاردار: در علم زیست شناسی کرمی کوچک، از آفت های مهم پنبه، با طولی حدود ۱۵ میلی متر، رنگ سبز زیتونی یا قهوه ای، خال های تیره رنگ و برآمدگی های کوتاه به شکل خار که در مصر و هند بسیار پیدا می شود و غوزه و شاخه های جوان پنبه را از بین می برد کِرم رنگرزان: قرمز دانه، کرم رنگ رزان، رنگ دانۀ قرمز طبیعی که از حشره ای به همین نام تولید می شود و برای رنگ کردن پشم و ابریشم به کار می رود کِرم ساقه خوار: در علم زیست شناسی حشره ای از آفات برنج کِرم شب تاب: در علم زیست شناسی حشره ای باریک و زرد رنگ از خانوادۀ سوسک که مادۀ آن از زیر شکم خود نور می تاباند، کرم شب افروز، شب چراغک، آتشک، آتشیزه، کمیچه کِرم کدو: در علم زیست شناسی نوعی کرم انگلی دراز و نواری شکل که از طریق گوشت آلوده وارد بدن انسان می شود، کدودانه کِرم معده: آسکاریس، نوعی کرم حلقوی شکل با زندگی انگلی که در رودۀ انسان و حیوان زندگی می کند، کرم روده
خواستۀ دل، آرزو، خواست، مقصود، اراده، برای مثال بدو گفت خسرو که نام تو چیست / کجا رفت خواهی و کام تو چیست (فردوسی۲ - ۵/۲۶۴۰) لذت، خوشی، تنعم، قدرت، توانایی، برای مثال وزاوی است پیروزی و هم شکست / به نیک و به بد زو بود کام و دست (فردوسی۲ - ۲/۸۵۱) کنایه از معشوق، محبوب، هوای نفسانی، کنایه از هم آغوشی دهان، برای مثال زبان در «کام» کام از نام او یافت / نم از سرچشمۀ انعام او یافت (جامی 5 - ۱۹) سقف دهان، قسمت درونی فک اعلیٰ، سقّ کنایه از پک غاسول، درختچه ای خاردار از خانوادۀ سنجد، با برگ های باریک، دراز و نوک تیز و گل های سبز، میوۀ این گیاه زرد، ترش مزه، خوراکی و ضد اسکوربوت و ضد کرم است، غاسول رومی، کاآم، کهام، شوک القصّار کام جستن: در طلب آرزو برآمدن، در تحصیل کام و مراد کوشیدن کام راندن: کنایه از به عیش و عشرت زندگی کردن، خوش گذراندن کام گرفتن: کنایه از به وصال کسی رسیدن و با او هم آغوشی کردن کام کشیدن: به مراد و مقصود و آرزوی خود رسیدن، کامیاب شدن کام و کر: مراد، مقصود، آرزو، کام و گر، برای مثال کار بی علم کام وکر ندهد / تخم بی مغز بس ثمر ندهد (سنائی۱ - ۳۲۱ حاشیه) کام و گر: مراد، مقصود، آرزو، برای مثال دهر کو خوان زندگانی ساخت / خورد هر چاشنی که کام و گر است (خاقانی - ۶۷)
خواستۀ دل، آرزو، خواست، مقصود، اراده، برای مِثال بدو گفت خسرو که نام تو چیست / کجا رفت خواهی و کام تو چیست (فردوسی۲ - ۵/۲۶۴۰) لذت، خوشی، تنعم، قدرت، توانایی، برای مِثال وزاوی است پیروزی و هم شکست / به نیک و به بد زو بُوَد کام و دست (فردوسی۲ - ۲/۸۵۱) کنایه از معشوق، محبوب، هوای نفسانی، کنایه از هم آغوشی دهان، برای مِثال زبان در «کام» کام از نام او یافت / نم از سرچشمۀ انعام او یافت (جامی 5 - ۱۹) سَقفِ دَهان، قسمت درونی فک اعلیٰ، سَقّ کنایه از پُک غاسول، درختچه ای خاردار از خانوادۀ سنجد، با برگ های باریک، دراز و نوک تیز و گل های سبز، میوۀ این گیاه زرد، ترش مزه، خوراکی و ضدِ اسکوربوت و ضدِ کرم است، غاسول رومی، کاآم، کَهام، شَوْکَ الْقَصّار کام جستن: در طلب آرزو برآمدن، در تحصیل کام و مراد کوشیدن کام راندن: کنایه از به عیش و عشرت زندگی کردن، خوش گذراندن کام گرفتن: کنایه از به وصال کسی رسیدن و با او هم آغوشی کردن کام کشیدن: به مراد و مقصود و آرزوی خود رسیدن، کامیاب شدن کام و کر: مراد، مقصود، آرزو، کام و گر، برای مِثال کار بی علم کام وکر ندهد / تخم بی مغز بس ثمر ندهد (سنائی۱ - ۳۲۱ حاشیه) کام و گر: مراد، مقصود، آرزو، برای مِثال دهر کو خوان زندگانی ساخت / خورد هر چاشنی که کام و گر است (خاقانی - ۶۷)
سبزۀ کنار حوض یا نهر، سبزه ای که بر کنار حوض می روید، کزم، برای مثال آن حوض و آب روشن و آن کوم گرد او / روشن کند دلت چو ببینی هرآینه (بهرامی - شاعران بی دیوان - ۴۱۱)
سبزۀ کنار حوض یا نهر، سبزه ای که بر کنار حوض می روید، کزم، برای مِثال آن حوض و آب روشن و آن کوم گِرد او / روشن کند دلت چو ببینی هرآینه (بهرامی - شاعران بی دیوان - ۴۱۱)
چین و شکنی که هنگام نارضایتی، عصبانیت یا فکر کردن بر پیشانی و ابرو می افتد، ترش رویی، تندرویی، سخت رویی، عبس، عبوس، تجهّم اخم کردن: چین و شکن انداختن بر پیشانی و ابرو هنگام نارضایتی، عصبانیت یا فکر کردن اخم و تخم: خشم همراه با ترش رویی
چین و شکنی که هنگام نارضایتی، عصبانیت یا فکر کردن بر پیشانی و ابرو می افتد، تُرش رویی، تُندرویی، سَخت رویی، عَبَس، عُبوس، تَجَهُّم اخم کردن: چین و شکن انداختن بر پیشانی و ابرو هنگام نارضایتی، عصبانیت یا فکر کردن اخم و تخم: خشم همراه با ترش رویی