جدول جو
جدول جو

معنی کجروی - جستجوی لغت در جدول جو

کجروی
(کَ رَ)
عمل کج رو. رفتن به راه ناراست و ناهموار. کج رفتاری. افساد. سرکشی. خودسری. گردنکشی. بی قانونی. (ناظم الاطباء) :
پای من گویی به درد کجروی مأخوذ بود
پای را این دردسر بود از سر سودای من.
خاقانی.
در کجروی بر جهان بسته ایم
بدنیا بدین راستی رسته ایم.
نظامی.
این چنین درمانده ایم از کجرویست
یا ز اخترهاست یا خود جادوییست.
مولوی.
ز سعی او چه عجب اندراستقامت ملک
که کجروی بنهد از طبیعت خرچنگ.
رفیع الدین لنبانی
لغت نامه دهخدا
کجروی
انحراف
تصویری از کجروی
تصویر کجروی
فرهنگ واژه فارسی سره
کجروی
انحراف، کژروی، گمراهی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کسروی
تصویر کسروی
خسروی، مربوط به کسری (پادشاه ساسانی)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کروی
تصویر کروی
به شکل کره، مدوّر
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
نام دهقانی معاصر با بهرام گور وی بهرام را از ده میوه و گل به ارمغان آورد، آنگاه در بارگاه شاه به یاد شاه بهرام جام می برگرفت و درکشید و چون مست گشت از میان گروه به هامون تاخت و بر دامن کوهی در سایۀ داری بخفت. کلاغی سیاه از کوه درآمد و چشم او بکند چون خبر وی به بهرام آوردند فرمان داد که از می و میخوارگی دست باز دارند و می در جهان حرام گشت. (از شاهنامۀ فردوسی چ بروخیم ج 7 ص 2132 و 2133) :
همین مه که با میوه و بوی بود
ورا پهلوی نام کبروی بود.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(کَ)
کج فهم. (آنندراج). بدتدبیر. (ناظم الاطباء). آنکه اندیشه و تدبیری نادرست دارد. (فرهنگ فارسی معین). کج اندیش. کج فکر. ناصواب اندیش
لغت نامه دهخدا
(کِ / کَ رَ)
خسروی. شاهی، منسوب به کسری معرب خسرو (هر یک از پادشاهان ساسانی). رجوع به کسری شود، منسوب به کسری انوشیروان. (فرهنگ فارسی معین) :
احکام کسروی نشنیدی که در سمر
عدلش ز عقل مهلکه پرور نکوتر است.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(کِ / کَ رَ)
سید احمد فرزند حاج میرقاسم از نویسندگان و مورخان ایران است. در سال 1269 شمسی در تبریز متولد شد. تاریخ دان و آشنا به زبان و ادبیات عرب بود در نوشته هایش کوشش داشت فارسی سره بکار برد. علاوه بر فارسی و عربی زبانهای انگلیسی و فرانسه و روسی هم می دانست و روزنامه ای به نام پرچم منتشر می کرد که ناشر افکار وی و طرفدارانش بود تألیفات وی در حدود 70 مجلد است که از آن جمله تاریخ مشروطۀ ایران، تاریخ هجده سالۀ آذربایجان، تاریخ پانصدسالۀ خوزستان، پیدایش آمریکا، زندگانی من، صوفیگری، بهائیگری، ده سال در عدلیه، در پیرامون اسلام، و شهریاران گمنام را می توان نام برد. وی در 20 اسفندماه 1324 هنگامی که برای توضیح دادن درباره پاره ای از نوشته هایش به دادگستری تهران رفته بود به دست دوتن از گروه فدائیان اسلام کشته شد
لغت نامه دهخدا
تصویری از کجرو
تصویر کجرو
کج رونده، بی قانون، کج رفتاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کروی
تصویر کروی
به شکل کره، مدور، گوی گونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کجرای
تصویر کجرای
بدتدبیر، کج اندیش، کج فکر، ناصواب اندیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسروی
تصویر کسروی
خسروی منسوب به کسری منسوب به کسری انو شیروان: (احکام کسروی نشنیدی که در سمر عدلش ز عقل مملکه پرور نکوتر ست)، (خاقانی)، منسوب به کسری (هر یک از شاهنشاهان ساسانی)، خسروی شاهی سلطنتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسروی
تصویر کسروی
((کَ رَ))
منسوب به کسری انوشیروان، خسروی، شاهی، سلطنتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کروی
تصویر کروی
((کُ رَ))
منسوب به کره، هر چیز گرد و کره مانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کروی
تصویر کروی
گویالی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کروی
تصویر کروی
Spherical, Globular, Rotund
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کروی
تصویر کروی
globulaire, rond, sphérique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کروی
تصویر کروی
berbentuk bola, bulat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کروی
تصویر کروی
mviringo, mduara
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کروی
تصویر کروی
küresel, yuvarlak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کروی
تصویر کروی
球形の , 丸い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کروی
تصویر کروی
球形的 , 圆形的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کروی
تصویر کروی
כדורי , עגול , כדורי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کروی
تصویر کروی
구형의 , 둥근
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کروی
تصویر کروی
globular, redondo, esférico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کروی
تصویر کروی
गोलाकार , गोलाकार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کروی
تصویر کروی
bolvormig, rond, sferisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کروی
تصویر کروی
globulare, rotondo, sferico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کروی
تصویر کروی
globular, redondo, esférico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کروی
تصویر کروی
глобулярний , круглий , сферичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کروی
تصویر کروی
сферический , круглый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کروی
تصویر کروی
kulisty, okrągły, sferyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کروی
تصویر کروی
kugelförmig, rund, sphärisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کروی
تصویر کروی
ทรงกลม , กลม
دیکشنری فارسی به تایلندی