جدول جو
جدول جو

معنی کثع - جستجوی لغت در جدول جو

کثع
(رَ)
سرخ گردیدن لب یا افزون شدن خون آن چندان که قریب برگردیدن گردد. کثع شفه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). کثوع. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به کثوع شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کرع
تصویر کرع
دهان را در آب فرو بردن و آشامیدن آب
فرهنگ فارسی عمید
(کُ تَ)
جمع واژۀ کتع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به کتع شود، جمع واژۀ کتعه. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کتعه شود، جمع واژۀ کتعاء که جهت توکید مؤنث آید. یقال: اشتریت هذه الدار جمعاء کتعاء و هذه لک جمعاء کتعاء و رأیت اخواتک جمع کتع و لایقدم کتع علی جمع و لایفرد لانه اتباع له. (منتهی الارب). و رجوع به کتعاء و رجوع به جمع شود
لغت نامه دهخدا
متهم باشد، (لغت فرس اسدی چ مرحوم اقبال ص 228 از حاشیۀ نسخۀ نخجوانی)
لغت نامه دهخدا
(کُ بَ)
شتر دریایی و از آن است که زن زشت روی را گویند: یا وجه الکبع. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
بریدن چیزی را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بریدن. (آنندراج) ، کبع الدراهم و الدنانیر، نقد کرد آنرا و سره نمود. (منتهی الارب). وزن و نقد کردن دراهم و دنانیر. (از اقرب الموارد). نقد کردن دراهم را. (از آنندراج) ، بازداشتن کسی را از کار. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رِ بَ)
دفع کردن و راندن کسی را (آنندراج) (از منتهی الارب). دفع کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کِ تَ)
جمع واژۀ کتعه. (اقرب الموارد). رجوع به کتعه شود
پاره و ریزه. ج، کتع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کَ ثَ)
گروه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جماعت. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
کتع به، برد آنرا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چستی و چالاکی کردن کسی در کار خود و کوشش نمودن. (از ناظم الاطباء). چستی و شتابی کردن در کار، درترنجیدن و منقبض شدن (در کار) ، از اضداد است، گریختن و سوگند خوردن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دویدن خر. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
کرنای. بوق. و این تصحیف قبع و قنع نیست. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کُ / کِ)
بسیاری. یقال الحمد ﷲ علی القل و الکثر، ای علی القلیل و الکثیر. (منتهی الارب) ، سپاس مر خداوند را در کمی و بسیاری مال. (ناظم الاطباء) ، مال بسیار. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). یقال: ماله قل و لاکثر، ندارد او نه مال کم و نه مال بسیار. (ناظم الاطباء) ، بسیار از چیزی و معظم آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
چیره شدن بر قوم به بسیاری. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). چیره و غالب شدن بر کسی در بسیاری. (ناظم الاطباء). ببسیاری غلبه کردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(رَ هی یَ)
آشکار کردن سرین خود را، خاک افکندن باد بر کسی. (از آنندراج) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، بردن از مال چندانکه خواستن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، فراهم آوردن چیزی را. (آنندراج) (از منتهی الارب). جمع کردن چیزی را. (از اقرب الموارد) ، پراکنده نمودن. از لغت اضداد است. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
به اندازۀکفایت خوردن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، بسیار از طعام از جایی به جایی بردن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ قَ)
کثاثه. کثوثه. (منتهی الارب). رجوع به کثاثه و کثوثه شود
لغت نامه دهخدا
مردی بددل: رجل کاع، (مهذب الاسماء)، بددل و سست، (منتهی الارب)، مرد بددل شونده، ج، اکعاء، (ناظم الاطباء)،
استخوان بند دست به طرف انگشت ابهام که آن را زند اعلی گویند، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کُ ثُ)
جمع واژۀ کثیب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کثیب شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سرخ و سطبر گشتن هر دو لب از خون و این خاص است به لب. (منتهی الارب). ظاهر شدن خون در لب. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(کُ عَ)
فرقی که بر وسط لب بالایین است. (منتهی الارب) (آنندراج). ناو در میانۀ لب بالایین. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ ثَ عَ)
گل و لای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کُ عَ)
کفک که دیگ از سر اندازد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سرشیر و کف آن. (منتهی الارب). آنچه بر سرشیر آید از چربی و دفزک. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ عَ)
زن کلان و ستبر شرم. (منتهی الارب). زن کلان و ستبر کس. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، رکب کثعب،شرم بزرگ و ستبر. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ ثَ)
مرد سرخ و یا ستبر لب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، گروه گروه: رأیتهم اکده. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گروه گروه. فرقه فرقه. دسته دسته. (یادداشت مؤلف). و رجوع به اکادید و اکداد شود، شکست خوردگان، واحد ندارد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اکثع
تصویر اکثع
سرخ لب، ستبرلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبع
تصویر کبع
شتر دریایی نهنگ کوژ پشت از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کثو
تصویر کثو
پارسی تازی گشته کتو سنگخوارک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتع
تصویر کتع
پست فرومایه: مرد، خوار و رام، گرگ، رسوا، کاردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کثل
تصویر کثل
الفنجیدن، انبار کردن، کنور (انبار غله)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کثف
تصویر کثف
گروه گروزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کثر
تصویر کثر
بسیاری انبوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کثا
تصویر کثا
منداب از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلع
تصویر کلع
چرکپایی چرکین ریمناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنع
تصویر کنع
بایسته، در ترنجیده: پیرمرد
فرهنگ لغت هوشیار
پشت شست طرف استخوان ساق دست از سوی انگشت ابهام کاع: و بر پشت کف براند چون بکوع رسد سر انگشتان در خود گیرد
فرهنگ لغت هوشیار