معنی کبع
- کبع (رُ)
- بریدن چیزی را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بریدن. (آنندراج) ، کبع الدراهم و الدنانیر، نقد کرد آنرا و سره نمود. (منتهی الارب). وزن و نقد کردن دراهم و دنانیر. (از اقرب الموارد). نقد کردن دراهم را. (از آنندراج) ، بازداشتن کسی را از کار. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
