جدول جو
جدول جو

معنی کتروم - جستجوی لغت در جدول جو

کتروم(کَ تَ)
نام محله ای به دودانگۀ هزارجریب مازندران. رجوع به ترجمه سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 167 شود
لغت نامه دهخدا
کتروم((کُ رُ))
ناخوش، بستری
تصویری از کتروم
تصویر کتروم
فرهنگ فارسی معین
کتروم
شکم بند، چوبی که در قسمت شیروانی ساختمان به کار رود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

هر یک از اسباب هایی که اختلاف پتانسیل الکتریکی را به وسیلۀ نیروهای جاذبه یا تخلیۀ میان جسم های باردار نشان می دهد، برق سنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الکتروموتور
تصویر الکتروموتور
دستگاهی که با نیروی برق کار می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کروم
تصویر کروم
کرم ها، درختان انگور، جمع واژۀ کرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کروم
تصویر کروم
عنصر فلزی جامد، نقره ای رنگ، براق و بسیار سخت که در مجاورت هوا واکنش نشان نمی دهد و در ساخت برخی آلیاژها و آب کاری فلزها به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(اِ حِ)
سخریه کردن به کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
جمع واژۀ کرم. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درختان انگور. (غیاث اللغات) :
میل جان در حکمت است و در علوم
میل تن در باغ و راغ و در کروم.
مولوی.
چه رها کن رو به ایوان و کروم
کم ستیز اینجابدان کاللّج ّ شوم.
مولوی.
دیگر کرمی و باغی که چهارساله بود که میانۀ آن را نشانده باشند آن را بر کروم جدیده و حدیثه نویسند. (تاریخ قم ص 107) ، حق ریشه. آنچه زارع و باغبان راست از درختان یا تاک رز که کشته باشد. و این جز ازسهم اوست از حاصل
لغت نامه دهخدا
تصویری از کتوم
تصویر کتوم
راز نگهدار
فرهنگ لغت هوشیار
دستگاه مخصوصی که الکتریسیته را بوسیله عملی شیمیایی توسعه و انتشار میدهد مانند پیل ولتا که در حقیقت نیرویی الکتروموتوری است دستگاه مخصوصی که انرژی الکتریکی را به انرژی مکانیکی تبدیل میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الکترومتر
تصویر الکترومتر
دستگاه سنجش برق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امواج الکترومغناطیسی
تصویر امواج الکترومغناطیسی
امواج حامل انرژی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الکترومتر
تصویر الکترومتر
((اِ لِ تِ رُ مِ))
آلتی است برای اندازه گرفتن مقدار برق در اجسامی که برق دارند، آلتی که برای اندازه گرفتن اختلاف سطح الکتریکی بکار می رود، برق سنج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الکتروموتور
تصویر الکتروموتور
((اِ لِ تِ رُ مُ تُ))
دستگاه مخصوصی که انرژی الکتریکی را به انرژی مکانیکی تبدیل می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از به طور الکترومکانیکی
تصویر به طور الکترومکانیکی
Electromechanically
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از به طور الکترومغناطیسی
تصویر به طور الکترومغناطیسی
Electromagnetically
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ساختمان چوبی چهار شیروانی، انتهای لبه ی سقف خانه و زاویه
فرهنگ گویش مازندرانی
دوک پشم ریسی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بندرج واقع در منطقه ی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از به طور الکترومکانیکی
تصویر به طور الکترومکانیکی
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از به طور الکترومغناطیسی
تصویر به طور الکترومغناطیسی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از به طور الکترومکانیکی
تصویر به طور الکترومکانیکی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از به طور الکترومغناطیسی
تصویر به طور الکترومغناطیسی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از به طور الکترومکانیکی
تصویر به طور الکترومکانیکی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از به طور الکترومکانیکی
تصویر به طور الکترومکانیکی
електромеханічно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از به طور الکترومغناطیسی
تصویر به طور الکترومغناطیسی
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از به طور الکترومکانیکی
تصویر به طور الکترومکانیکی
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از به طور الکترومغناطیسی
تصویر به طور الکترومغناطیسی
електромагнітно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از به طور الکترومغناطیسی
تصویر به طور الکترومغناطیسی
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از به طور الکترومکانیکی
تصویر به طور الکترومکانیکی
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از به طور الکترومغناطیسی
تصویر به طور الکترومغناطیسی
электромагнитно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از به طور الکترومکانیکی
تصویر به طور الکترومکانیکی
электромеханически
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از به طور الکترومکانیکی
تصویر به طور الکترومکانیکی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی