کتابخانه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : کتب خانه پارسی هر چه بود اشارت چنان شد که آرند زود. نظامی. از کتب خانه و علمنا ذوق علمی چشیده ام که مپرس. مولوی. یتیمی که ناکرده قرآن درست کبت خانه هفت ملت بشست. سعدی. و رجوع به کتابخانه شود
کتابخانه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : کتب خانه پارسی هر چه بود اشارت چنان شد که آرند زود. نظامی. از کتب خانه و علمنا ذوق علمی چشیده ام که مپرس. مولوی. یتیمی که ناکرده قرآن درست کبت خانه هفت ملت بشست. سعدی. و رجوع به کتابخانه شود
محلی عمومی با کتاب های بسیار و مکانی برای مطالعه، کتاب فروشی کتابخانۀ شخصی: کتابخانه ای که کسی برای استفادۀ خود فراهم کرده باشد کتابخانۀ عمومی: کتابخانه ای که برای استفادۀ همۀ مردم فراهم شده باشد
محلی عمومی با کتاب های بسیار و مکانی برای مطالعه، کتاب فروشی کتابخانۀ شخصی: کتابخانه ای که کسی برای استفادۀ خود فراهم کرده باشد کتابخانۀ عمومی: کتابخانه ای که برای استفادۀ همۀ مردم فراهم شده باشد
ساختمانی که در آن به وسیلۀ ماشین آلات به تولید کالا می پردازند، آشپزخانه، موتور مثلاً کارخانۀ ساعت، کنایه از کارگاه نقاشی یا جای پرنقش، برای مثال آن پری پیکر حصارنشین / بود نقاش کارخانۀ چین (نظامی۴ - ۶۵۹)، کنایه از دنیا، جهان، گیتی، مجموعۀ آلات و ادوات جنگی
ساختمانی که در آن به وسیلۀ ماشین آلات به تولید کالا می پردازند، آشپزخانه، موتور مثلاً کارخانۀ ساعت، کنایه از کارگاه نقاشی یا جای پُرنقش، برای مِثال آن پری پیکر حصارنشین / بود نقاش کارخانۀ چین (نظامی۴ - ۶۵۹)، کنایه از دنیا، جهان، گیتی، مجموعۀ آلات و ادوات جنگی
جای آموزانیدن کودکان. (ناظم الاطباء). اگر چه عندالتحقیق این ترکیب غلط است چرا که لفظمکتب که صیغۀ اسم ظرف باشد به معنی جای کتابت، حاجت به لفظ خانه ندارد ولی اوستادان به سبیل تجرید در شعر خود آورده اند. مگر اولی همین است که از این قسم الفاظ اجتناب نمایند. (غیاث). مکتب گاه. مزید علیه مکتب... چرا که مکتب خود اسم ظرف است و لفظ خانه و گاه در این ترکیب زاید بر قیاس مثل جایگاه و منزلگاه. مگر آنکه مکتب به معنی مصدری هم آمده باشد. (بهار عجم) (آنندراج) : از بس که در مشق جنون رسوا شدم پیرانه سر خندند بر من نوخطان، طفلان مکتب خانه هم. محتشم کاشانی. کنم در عشق مکتب خانه خودکوه و هامون را بیاموزم طریق عاشقی فرهاد و مجنون را. ظهوری (از آنندراج). تا مباد آگاه از ذوق گرفتاری شوند می کنم آزادطفلان را ز مکتب خانه ها. صائب (از غیاث)
جای آموزانیدن کودکان. (ناظم الاطباء). اگر چه عندالتحقیق این ترکیب غلط است چرا که لفظمکتب که صیغۀ اسم ظرف باشد به معنی جای کتابت، حاجت به لفظ خانه ندارد ولی اوستادان به سبیل تجرید در شعر خود آورده اند. مگر اولی همین است که از این قسم الفاظ اجتناب نمایند. (غیاث). مکتب گاه. مزید علیه مکتب... چرا که مکتب خود اسم ظرف است و لفظ خانه و گاه در این ترکیب زاید بر قیاس مثل جایگاه و منزلگاه. مگر آنکه مکتب به معنی مصدری هم آمده باشد. (بهار عجم) (آنندراج) : از بس که در مشق جنون رسوا شدم پیرانه سر خندند بر من نوخطان، طفلان مکتب خانه هم. محتشم کاشانی. کنم در عشق مکتب خانه خودکوه و هامون را بیاموزم طریق عاشقی فرهاد و مجنون را. ظهوری (از آنندراج). تا مباد آگاه از ذوق گرفتاری شوند می کنم آزادطفلان را ز مکتب خانه ها. صائب (از غیاث)
شربتخانه، دولابچه. گنجه. (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء) ، جای پرورش و نگهداری اسبان و ستور: خدمت نزدیک نگاه داشتن قابلق دستمال مختصر رکابخانه است. (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 19) ، جامه خانه شاه. (از سازمان اداری حکومت صفویه ص 131). - تحویلدار رکابخانه، صاحب جمع رکابخانه. (فهرست اعضای رکابخانه ص عکسی 101 ب ص 65 چ تهران). اصطلاح تحویلدار در صدر آن آمده است در صورتی که قاعدتاً بایستی صاحب جمع ذکر می شد... احسن التواریخ در ص 178 مخصوصاً به مهتر شاهقلی رکابدار یعنی شغلی که در فصل 43 و تحت عنوان تحویلدار رکابخانه مورد بحث قرار گرفته است اشاره می کند. تحویلدار عمارت مبارکات (فصل 42) در عداد صاحب جمعان منسوب گشته در نتیجه در اصطلاحات، صاحب جمع و تحویلدار مترادف و یکسان گردیده است. (سازمان اداری حکومت صفوی ص 122). رجوع به ترکیب صاحب جمع رکابخانه در ذیل همین ماده ومعنی شود. - صاحب جمع رکابخانه (یا رکاب) ، رکاب در اینجا به معنی رخت و البسه و پوشیدنیهای شاه است یا جامۀ شاه (شاید از لحاظ اینکه در مسافرت این وسایل در جامه دانها و در رکاب شاه برده می شد به این نام مشهور شده باشد) اهمیت مواجب صاحب جمع آن (فصل 140) نشان می دهد که این همان مهتر رکابخانه است... و سیاحان اروپایی به اختصار مهتر می خوانند. (سازمان ادرای حکومت صفوی ص 131) : صاحب جمع رکابخانه مبلغ چهارصد و هشتاد و نه تومان و یکهزار و کسری مواجب و پنجاه تومان انعام همه ساله و بر این موجب داشته.... (تذکره الملوک ص 65). فصل دوازدهم - در بیان شغل صاحب جمع رکابخانه: رخوت حمام خاصه و آنچه متعلق به آن است... (تذکرهالملوک ص 32). رجوع به ترکیب ’تحویلدار رکابخانه’ درذیل همین ماده و معنی شود. - مهتر رکابخانه، صاحب جمع رکابخانه. رجوع به ترکیب صاحب جمع رکابخانه در ذیل همین ماده و معنی و سازمان اداری حکومت صفوی ص 131 شود
شربتخانه، دولابچه. گنجه. (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء) ، جای پرورش و نگهداری اسبان و ستور: خدمت نزدیک نگاه داشتن قابلق دستمال مختصر رکابخانه است. (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 19) ، جامه خانه شاه. (از سازمان اداری حکومت صفویه ص 131). - تحویلدار رکابخانه، صاحب جمع رکابخانه. (فهرست اعضای رکابخانه ص عکسی 101 ب ص 65 چ تهران). اصطلاح تحویلدار در صدر آن آمده است در صورتی که قاعدتاً بایستی صاحب جمع ذکر می شد... احسن التواریخ در ص 178 مخصوصاً به مهتر شاهقلی رکابدار یعنی شغلی که در فصل 43 و تحت عنوان تحویلدار رکابخانه مورد بحث قرار گرفته است اشاره می کند. تحویلدار عمارت مبارکات (فصل 42) در عداد صاحب جمعان منسوب گشته در نتیجه در اصطلاحات، صاحب جمع و تحویلدار مترادف و یکسان گردیده است. (سازمان اداری حکومت صفوی ص 122). رجوع به ترکیب صاحب جمع رکابخانه در ذیل همین ماده ومعنی شود. - صاحب جمع رکابخانه (یا رکاب) ، رکاب در اینجا به معنی رخت و البسه و پوشیدنیهای شاه است یا جامۀ شاه (شاید از لحاظ اینکه در مسافرت این وسایل در جامه دانها و در رکاب شاه برده می شد به این نام مشهور شده باشد) اهمیت مواجب صاحب جمع آن (فصل 140) نشان می دهد که این همان مهتر رکابخانه است... و سیاحان اروپایی به اختصار مهتر می خوانند. (سازمان ادرای حکومت صفوی ص 131) : صاحب جمع رکابخانه مبلغ چهارصد و هشتاد و نه تومان و یکهزار و کسری مواجب و پنجاه تومان انعام همه ساله و بر این موجب داشته.... (تذکره الملوک ص 65). فصل دوازدهم - در بیان شغل صاحب جمع رکابخانه: رخوت حمام خاصه و آنچه متعلق به آن است... (تذکرهالملوک ص 32). رجوع به ترکیب ’تحویلدار رکابخانه’ درذیل همین ماده و معنی شود. - مهتر رکابخانه، صاحب جمع رکابخانه. رجوع به ترکیب صاحب جمع رکابخانه در ذیل همین ماده و معنی و سازمان اداری حکومت صفوی ص 131 شود
خانه کتاب. جای نگهداری کتاب اعم از آنکه اطاق مانندو جای مسقفی باشد یا محلی که در آن کتابها را فراهم آورند و با نظم و ترتیب خاصی در قفسه ها بچینند. (فرهنگ فارسی معین). جایی که در آن کتابهای خطی و یا چاپی را جمع آرند و با نظم و ترتیب معینی قرار دهند. (از ناظم الاطباء). دارالکتب. (یادداشت مؤلف) : از آن مجلدی چند در کتاب خانه سرخس دیدم و مجلدی چند در کتاب خانه مهد عراق. (تاریخ بیهقی ص 175). بدیهه گفته ست اندر کتابخانه بفر دولت شاهنشه مظفر. مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص 237). ، کتابفروشی. دکان کتاب فروشی. (ناظم الاطباء). سابقاً کتابخانه هم به مخزن کتاب و هم به کتاب فروشی اطلاق می شد ولی فرهنگستان برای امتیاز آن دو، کتابخانه را به مخزن کتاب و کتاب فروشی را به دکان و مغازۀ فروش کتاب اختصاص داد (چنانکه در زبانهای اروپایی معمول است). (فرهنگ فارسی معین). - کتاب خانه خصوصی، کتاب خانه شخصی. رجوع به کتاب خانه شخصی شود. - کتاب خانه شخصی، کتابخانه ای که شخصی برای استفادۀ خود فراهم کرده باشد. (از فرهنگ فارسی معین). - کتاب خانه عمومی، کتابخانه ای که شخص یا مؤسسه یا دولتی برای استفادۀ عموم فراهم کرده باشد. (فرهنگ فارسی معین). - کتاب خانه ملّی، کتابخانه ای که از طرف ملت یا دولت برای استفادۀ عموم ملت فراهم شده باشد. (فرهنگ فارسی معین)
خانه کتاب. جای نگهداری کتاب اعم از آنکه اطاق مانندو جای مسقفی باشد یا محلی که در آن کتابها را فراهم آورند و با نظم و ترتیب خاصی در قفسه ها بچینند. (فرهنگ فارسی معین). جایی که در آن کتابهای خطی و یا چاپی را جمع آرند و با نظم و ترتیب معینی قرار دهند. (از ناظم الاطباء). دارالکتب. (یادداشت مؤلف) : از آن مجلدی چند در کتاب خانه سرخس دیدم و مجلدی چند در کتاب خانه مهد عراق. (تاریخ بیهقی ص 175). بدیهه گفته ست اندر کتابخانه بفر دولت شاهنشه مظفر. مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص 237). ، کتابفروشی. دکان کتاب فروشی. (ناظم الاطباء). سابقاً کتابخانه هم به مخزن کتاب و هم به کتاب فروشی اطلاق می شد ولی فرهنگستان برای امتیاز آن دو، کتابخانه را به مخزن کتاب و کتاب فروشی را به دکان و مغازۀ فروش کتاب اختصاص داد (چنانکه در زبانهای اروپایی معمول است). (فرهنگ فارسی معین). - کتاب خانه خصوصی، کتاب خانه شخصی. رجوع به کتاب خانه شخصی شود. - کتاب خانه شخصی، کتابخانه ای که شخصی برای استفادۀ خود فراهم کرده باشد. (از فرهنگ فارسی معین). - کتاب خانه عمومی، کتابخانه ای که شخص یا مؤسسه یا دولتی برای استفادۀ عموم فراهم کرده باشد. (فرهنگ فارسی معین). - کتاب خانه ملّی، کتابخانه ای که از طرف ملت یا دولت برای استفادۀ عموم ملت فراهم شده باشد. (فرهنگ فارسی معین)
دهی از دهستان قلقل رود شهرستان تویسرکان، واقع در 32هزارگزی جنوب باختری تویسرکان و 11هزارگزی کنار رود خانه تویسرکان، جنوب راه شوسۀ تویسرکان بکرمانشاه جلگۀسردسیر مالاریائی است. سکنۀ آن 593 تن میباشد. آب از رود خانه قلقل رود است. محصول آنجا غلات، انگور، قلمستان، لبنیات، حبوبات و پنبه است. شغل اهالی زراعت وگله داری است. صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه آن مالرو است و از نهاوند و فرسفج اتومبیل میتوان برد. دبستان و مسجد دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) نام ایستگاه شمارۀ ده راه آهن شمال است که پیشتر ’کار خانه قند’ گفته میشد
دهی از دهستان قلقل رود شهرستان تویسرکان، واقع در 32هزارگزی جنوب باختری تویسرکان و 11هزارگزی کنار رود خانه تویسرکان، جنوب راه شوسۀ تویسرکان بکرمانشاه جلگۀسردسیر مالاریائی است. سکنۀ آن 593 تن میباشد. آب از رود خانه قلقل رود است. محصول آنجا غلات، انگور، قلمستان، لبنیات، حبوبات و پنبه است. شغل اهالی زراعت وگله داری است. صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه آن مالرو است و از نهاوند و فرسفج اتومبیل میتوان برد. دبستان و مسجد دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) نام ایستگاه شمارۀ ده راه آهن شمال است که پیشتر ’کار خانه قند’ گفته میشد
خانه ای که در آن شیشه بندی بود تا هر چه ازبیرون باشد دیده میشود و روشنائی خورشید در آن افتد. (آنندراج) (شرفنامۀ منیری). بعضی خانه ای را گفته اند که دیوار آنرا از آئینه و در و پنجره آنرا از بلور کرده باشند که هر که در درون باشد بیرون را تواند دید. (برهان). خانه ای که در آن بندی بود که هر چه دربرون بود دیده شود و تاب در آن افتد. (فرهنگ خطی متعلق بکتاب خانه مؤلف) ، خانه جالی دار مشبک. (غیاث اللغات) ، حمام و خانه ای که در آن تنور باشد یا بخاری. (غیاث اللغات). خانه زمستانی که در آن آتش و تنور و بخاری افروزند تا گرم شود. (انجمن آرا) خانه ای را گویند که در آن بخاری و تنور باشد. (برهان). خانه ای که تنور و بخاری دارد. (برهان جامع). خانه ای را نیز گفته اند که زمین آنرا مانند زمین حمام مجوف کرده باشند و آتش در آن افروزند تا گرم شود و ایام زمستان در آن جا بسر برند. (برهان). و بعضی گفته اند خانه ای باشد که زمین آن را مثل زمین حمام مجوف و جهنم ساخته اند، در زمستان آتش افروزندتا گرم شود: بمهرماه ز بهر نشستن و خوردن بتابخانه فرستند شهریاران گاه. فرخی. برفت زحمت گرما بتابخانه خرام رسید لشکر سرما براو گمار آتش. ادیب صابر. هر دو در تابخانه ای رفتیم که نبود آشنا هوای رواق. انوری. به زمستان چو تموز از تف آه تابخانه جگری خواهم داشت. خاقانی. گریۀ عاشقان ببین ز برون روز باران بتابخانه در آی. کمال خجندی. ای برق خانه سوزکه نعلت در آتش است در تاب خانه جگر ما چگونه ای. صائب. ، در بعضی جاها خانه های بزرگ تابستانی را گویند. (برهان قاطع) (برهان جامع). در نسخۀ میرزا آمده که آنرا جامخانه نیز گویند. (فرهنگ خطی متعلق بکتاب خانه مؤلف) : سردابۀ وحشت زمانه از فر تو گشت تابخانه. خاقانی. دل تابخانه ایست که هر ساعتی در او شمع خزاین ملکوت افکند ضیاء. خاقانی. دل در مغاک ظلمت خاکی فسرده ماند رختش بتاب خانه بالا بر آورم. خاقانی. در چنین فصل تاب خانه شاه داشته طبع چار فصل نگاه. نظامی. ، شبستان. کاشانه: کنون که آب بحوض اندر است همچو بلور بتابخانه بجای بلور نه مرجان. امیر معزی. از برون تاب خانه طبع یابی نزهتم وز ورای پالکانۀ چرخ بینی منظرم خاقانی
خانه ای که در آن شیشه بندی بود تا هر چه ازبیرون باشد دیده میشود و روشنائی خورشید در آن افتد. (آنندراج) (شرفنامۀ منیری). بعضی خانه ای را گفته اند که دیوار آنرا از آئینه و در و پنجره آنرا از بلور کرده باشند که هر که در درون باشد بیرون را تواند دید. (برهان). خانه ای که در آن بندی بود که هر چه دربرون بود دیده شود و تاب در آن افتد. (فرهنگ خطی متعلق بکتاب خانه مؤلف) ، خانه جالی دار مشبک. (غیاث اللغات) ، حمام و خانه ای که در آن تنور باشد یا بخاری. (غیاث اللغات). خانه زمستانی که در آن آتش و تنور و بخاری افروزند تا گرم شود. (انجمن آرا) خانه ای را گویند که در آن بخاری و تنور باشد. (برهان). خانه ای که تنور و بخاری دارد. (برهان جامع). خانه ای را نیز گفته اند که زمین آنرا مانند زمین حمام مجوف کرده باشند و آتش در آن افروزند تا گرم شود و ایام زمستان در آن جا بسر برند. (برهان). و بعضی گفته اند خانه ای باشد که زمین آن را مثل زمین حمام مجوف و جهنم ساخته اند، در زمستان آتش افروزندتا گرم شود: بمهرماه ز بهر نشستن و خوردن بتابخانه فرستند شهریاران گاه. فرخی. برفت زحمت گرما بتابخانه خرام رسید لشکر سرما براو گمار آتش. ادیب صابر. هر دو در تابخانه ای رفتیم که نبود آشنا هوای رواق. انوری. به زمستان چو تموز از تف آه تابخانه جگری خواهم داشت. خاقانی. گریۀ عاشقان ببین ز برون روز باران بتابخانه در آی. کمال خجندی. ای برق خانه سوزکه نعلت در آتش است در تاب خانه جگر ما چگونه ای. صائب. ، در بعضی جاها خانه های بزرگ تابستانی را گویند. (برهان قاطع) (برهان جامع). در نسخۀ میرزا آمده که آنرا جامخانه نیز گویند. (فرهنگ خطی متعلق بکتاب خانه مؤلف) : سردابۀ وحشت زمانه از فر تو گشت تابخانه. خاقانی. دل تابخانه ایست که هر ساعتی در او شمع خزاین ملکوت افکند ضیاء. خاقانی. دل در مغاک ظلمت خاکی فسرده ماند رختش بتاب خانه بالا بر آورم. خاقانی. در چنین فصل تاب خانه شاه داشته طبع چار فصل نگاه. نظامی. ، شبستان. کاشانه: کنون که آب بحوض اندر است همچو بلور بتابخانه بجای بلور نه مرجان. امیر معزی. از برون تاب خانه طبع یابی نزهتم وز ورای پالکانۀ چرخ بینی منظرم خاقانی
آموز خانه دبستان مکتب: (از بس که در مشق جنون رسوا شدم پیرانه سر خندند بر من نو خطان طفلان مکتب خانه هم) (محتشم کاشی. چا. بمبئی 205) توضیح مکتب خود اسم مکان است و نیازی به الحاق} خانه {ندارد ولی در زبان فارسی این نوع کلمات مستعمل است. مقایسه شود با معبد جای
آموز خانه دبستان مکتب: (از بس که در مشق جنون رسوا شدم پیرانه سر خندند بر من نو خطان طفلان مکتب خانه هم) (محتشم کاشی. چا. بمبئی 205) توضیح مکتب خود اسم مکان است و نیازی به الحاق} خانه {ندارد ولی در زبان فارسی این نوع کلمات مستعمل است. مقایسه شود با معبد جای
ماتیکانده کتابخانه: (از کتب خانه و علمنا ذوق علمی چشیده ام که مپرس) (مولوی)} بس که خرابات شد صومعه صوف پوش بس که کتب خانه گشت مصطبه درد خوار . {توضیح در غزلیات چاپ فروغی نیامده
ماتیکانده کتابخانه: (از کتب خانه و علمنا ذوق علمی چشیده ام که مپرس) (مولوی)} بس که خرابات شد صومعه صوف پوش بس که کتب خانه گشت مصطبه درد خوار . {توضیح در غزلیات چاپ فروغی نیامده
خانه ای که در آن شیشه بندی و آینه کاری بود تا هر چه از بیرون باشد دیده شود و روشنایی خورشید در آن افتد، آسمان پر ستاره، خانه ای که در آن تنور یا بخاری باشد خانه زمستانی که در آن آتش افروزند، حمام گرمابه، شبستان
خانه ای که در آن شیشه بندی و آینه کاری بود تا هر چه از بیرون باشد دیده شود و روشنایی خورشید در آن افتد، آسمان پر ستاره، خانه ای که در آن تنور یا بخاری باشد خانه زمستانی که در آن آتش افروزند، حمام گرمابه، شبستان
۱ـ دیدن کارخانه در خواب، علامت آن است که وظایف خود را با موفقیت به انجام خواهید رساند. ، ۲ـ دیدن کارخانه متروک و ویران در خواب، علامت بیمار شدن و بداقبالی است. .
۱ـ دیدن کارخانه در خواب، علامت آن است که وظایف خود را با موفقیت به انجام خواهید رساند. ، ۲ـ دیدن کارخانه متروک و ویران در خواب، علامت بیمار شدن و بداقبالی است. .