جدول جو
جدول جو

معنی کتایب - جستجوی لغت در جدول جو

کتایب
(کَ یِ)
کتائب. جمع واژۀ کتیبه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). لشکرها: و مردم شهر اندر حالت اختلاط کتایب و اختراط قواضب و تمکین یافتن نیزه ها در سینه ها...با ایشان مقاومت نتوانند کرد. (تاریخ بیهق ص 14).
معمور به حشمتش اقالیم
منصور به دولتش کتایب.
انوری.
تا روز دیگر مواکب و کتایب و عساکر و مقانب به پای قلعه رسیدند. (جهانگشای جوینی). هامون از ازدحام کتایب به اهضاب سرافرازی کرد. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
کتایب
جمع کتیبه لشکر ها: (معمور بحشمتش اقالیم منصور بدو لتش کتایب) (انوری)
تصویری از کتایب
تصویر کتایب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کتابی
تصویر کتابی
نوشتاری مانند مثلاً سخن کتابی،
دارای شکل تخت و کتاب مانند مثلاً باتری کتابی،
ظرف شیشه ای با دهانۀ باریک و بدنۀ مکعب مستطیل برای نوشیدنی های الکلی، بغلی، کنایه از کنار هم و بدون فاصله،
در فقه غیرمسلمان معتقد به یکی از کتاب های آسمانی، اهل کتاب،
کتابی زدن مثلاً کنایه از نوشیدن شراب از شیشۀ کتابی
فرهنگ فارسی عمید
(کُتْ تا)
منسوب به کتّاب بمعنی مکتب و دبستان. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
شرعاً کافری است که به پاره ای از کیشهای کتابهای منسوخ متدین باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون). کافر کتابی که دین منسوخ دارد. (غیاث اللغات) :
از علم رهی به معرفت پیدا کن
مانند کتابی که مسلمان گردد.
جلال سیادت (از آنندراج).
، یهودی. (ناظم الاطباء).
- کافر کتابی، کافری که امت پیغمبری باشد مثل یهود و نصاری و منکر دین محمدی بود. (آنندراج) :
ز خط صفحۀ رویش نظر نمی گیرم
بسوی عشق چو من کافر کتابی نیست.
ملامفید بلخی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
جمع واژۀ کتّاب. (اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به کتّاب شود
لغت نامه دهخدا
(کَ ءِ)
جمع واژۀ کتیبه که به معنای لشکر است. (آنندراج) (غیاث اللغات). جمع واژۀ کتیبه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : ثنا و ستاگوی او در بزم، بذل مواهب و در رزم قرع کتائب. (ترجمه تاریخ یمینی ص 447). و با مراکب و کتائب و عساکر ومطائب به آهستگی حرکت می کردند. (جهانگشای جوینی).
هم به کتائب کتب بر در ملک حاجبی
هم به مواکب کرم در ره دین مقدمی.
(از ترجمه محاسن اصفهان حسین آوی ص 133). و رجوع به کتیبه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کتائب
تصویر کتائب
جمع کتیبه، لشکرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتاتیب
تصویر کتاتیب
جمع کتاب، جمع کاتب، نویسندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
نامه ای - نیپک، بغلی منسوب به کتاب، کافر کتابی: (از علم رهی بمعرفت پیدا کن، مانند کتابی که مسلمان گردد) (جل سیادت) یا کافر کتابی، نوعی شیشه مخصوص مشروب بغلی. یا کتابی ایستادن (در اتوبوس و غیره)، مانند کتاب (در قفسه) پهلوی هم و تنگ یکدیگر سر پا ایستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
((کِ))
منسوب به کتاب، کافر کتابی، نوعی شیشه مخصوص مشروب، بغلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کتاب
تصویر کتاب
نسک، ماتیکان، نوشتار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
كتابٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
Bookish
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
livresque
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
книжковий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
ชอบหนังสือ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
literário
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
bücherliebend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
książkowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
کتابی، اهل کتاب
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
کتابی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
বইপ্রেমী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
kitap düşkünü
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
mpenzi wa vitabu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
libroso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
本好きの
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
爱读书的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
ספרותי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
책을 좋아하는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
gemar buku
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
книжный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
boekachtig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
da lettura
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
पुस्तकप्रिय
دیکشنری فارسی به هندی