جدول جو
جدول جو

معنی کتابچی - جستجوی لغت در جدول جو

کتابچی
(کِ)
کتاب فروش. (یادداشت مؤلف) ، آنکه فروختن و ساختن کتاب یا دفتر و کتابچه کار دارد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کتابی
تصویر کتابی
نوشتاری مانند مثلاً سخن کتابی،
دارای شکل تخت و کتاب مانند مثلاً باتری کتابی،
ظرف شیشه ای با دهانۀ باریک و بدنۀ مکعب مستطیل برای نوشیدنی های الکلی، بغلی، کنایه از کنار هم و بدون فاصله،
در فقه غیرمسلمان معتقد به یکی از کتاب های آسمانی، اهل کتاب،
کتابی زدن مثلاً کنایه از نوشیدن شراب از شیشۀ کتابی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کتابچه
تصویر کتابچه
کتاب کوچک، دفتر، دفترچه
فرهنگ فارسی عمید
(کُتْ تا)
منسوب به کتّاب بمعنی مکتب و دبستان. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
شرعاً کافری است که به پاره ای از کیشهای کتابهای منسوخ متدین باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون). کافر کتابی که دین منسوخ دارد. (غیاث اللغات) :
از علم رهی به معرفت پیدا کن
مانند کتابی که مسلمان گردد.
جلال سیادت (از آنندراج).
، یهودی. (ناظم الاطباء).
- کافر کتابی، کافری که امت پیغمبری باشد مثل یهود و نصاری و منکر دین محمدی بود. (آنندراج) :
ز خط صفحۀ رویش نظر نمی گیرم
بسوی عشق چو من کافر کتابی نیست.
ملامفید بلخی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کِ چَ / چِ)
کتاب کوچک. (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء) ، در تداول امروز دفتر سفید کوچک بقطع خشتی یا رقعی و کوچکتر برای تحریر. اوراق سفید که بر هم نهند و بشکل کتاب مجلد و صحافی کنند برای تحریر، طومار یا دفتر مالیات که مستوفی در آن میزان درآمدهای مالیاتی یک ناحیه را می نوشت. (فرهنگ فارسی معین). و این اصطلاح امروز منحصر به دفترچۀثبت درآمد ممیزی املاک مزروعی است
لغت نامه دهخدا
تصویری از اتابکی
تصویر اتابکی
مقام و رتبه اتابک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
نامه ای - نیپک، بغلی منسوب به کتاب، کافر کتابی: (از علم رهی بمعرفت پیدا کن، مانند کتابی که مسلمان گردد) (جل سیادت) یا کافر کتابی، نوعی شیشه مخصوص مشروب بغلی. یا کتابی ایستادن (در اتوبوس و غیره)، مانند کتاب (در قفسه) پهلوی هم و تنگ یکدیگر سر پا ایستادن
فرهنگ لغت هوشیار
نامک کتاب کوچک، طومار یا دفتر مالیات که} مستوفی {در آن میزان درآمد های مالیاتی یک ناحیه را مینوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتابچه
تصویر کتابچه
((کِ چِ))
دفترچه، جزوه، کتاب کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
((کِ))
منسوب به کتاب، کافر کتابی، نوعی شیشه مخصوص مشروب، بغلی
فرهنگ فارسی معین
جزوه، دفتر، رساله، طومار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
كتابٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
Bookish
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
livresque
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
本好きの
دیکشنری فارسی به ژاپنی
کتابی، اهل کتاب
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
کتابی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
বইপ্রেমী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
ชอบหนังสือ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
mpenzi wa vitabu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
kitap düşkünü
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
책을 좋아하는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
爱读书的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
ספרותי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
gemar buku
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
पुस्तकप्रिय
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
boekachtig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
libroso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
книжковий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
книжный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
książkowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
bücherliebend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
literário
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کتابی
تصویر کتابی
da lettura
دیکشنری فارسی به ایتالیایی