جدول جو
جدول جو

معنی کبدی - جستجوی لغت در جدول جو

کبدی
(کَ بِ)
منسوب به کبد: حمی الکبدی. (یادداشت مؤلف) ، برنگ جگر. جگری. (یادداشت مؤلف).
- مجرای کبدی، از اجتماع ریشه های کبدیه و مجاریی که متعاقب آنهایند دو شعبه حاصل شده که در شیار عرضی کبدبا هم متحد گشته جذع واحدی موسوم به مجرای کبدی از آنها متشکل می شود که اول در شیار عرضی کبد واقع و بعد به تحت و یمین رفته پس از مسیر دو تا چهار سانتی متر با مجرای مراری متحد میشوند مجرای معوی را می سازند و در معبر خود از خلف با ورید باب و از قدام با شریان کبدی مجلود است و عروق لنفیۀ کثیری آن را احاطه کرده اند تمام این عروق در میان ثوب معدی کبدی واقعند. (تشریح میرزاعلی ص 578)
لغت نامه دهخدا
کبدی
کبدی در فارسی: جگری
تصویری از کبدی
تصویر کبدی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کبری
تصویر کبری
(دخترانه)
کبرا، بزرگ، کبیر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کادی
تصویر کادی
درختی با ساقۀ خاکستری، برگ های باریک و گل های خوشه ای که پوست تنۀ آن مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمدی
تصویر کمدی
اثر نمایشی طنزآمیز، کنایه از خنده دار، مضحک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبودی
تصویر کبودی
کبود بودن، لکه ای که بر اثر ضربه بر روی پوست ایجاد می شود
خال که با نیل و سوزن بر پوست بدن ایجاد کنند، خال کوبی، خالکوبی، وشم
کبودی زدن: خال کوبی کردن، برای مثال بر تن و دست و کتف ها بی گزند / از سر سوزن کبودی ها زدند (مولوی - ۱۵۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کندی
تصویر کندی
مقابل تندی، کند بودن، آهستگی، مقابل تیزی، کند بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابدی
تصویر ابدی
آنچه فنا و زوال نمی پذیرد و همیشه باقی است، جاودانی، پاینده، نابودنشدنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبودی
تصویر کبودی
کبود بودن ازرقی، خال سیاه که بر اندام پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبدی
تصویر مبدی
نو آورنده
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی شوخواره اثر نمایشی که دارای موضوع و نتیجه ای شادی بخش و خنده آور باشد مقابل تراژدی. توضیح کمدی اصطلاحی است که برای بیان نوعی از درام بکار میرود که مقصود اصلی آن تفریح تماشا کنندگان است. کمدی از طرفی مخالف تراژدی و از طرف دیگر مخالف لودگی و مسخرگی و تقلید است. کمدی به جهت آنکه بپایانی خوشایند ختم میگردد از تراژدی متمایز میشود و به جهت آنکه از هر گونه حرکات قهقه آور و سخنان بسیار مضحک بر کنار است از هزل و مسخرگی مشخص میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
درختچه ایست از رده تک لپه ییها که سردسته تیره ای بنام کادی ها میباشد. این گیاه خاص مناطق گرم آسیا وافریقا واسترالیاست. ساقه اش از پوست صافی پوشیده شده است. ساقه مزبور در ارتفاع تقریبا دو متری از سطح زمین به سه شاخه منشعب میشود و هر یک از شاخه ها نیز همین انشعاب سه قسمتی را دارند. برگهایش دراز و در لبه ها و بمحاذات رگبرگ میانی دارای خارهای ریزی میباشد. بمناسبت شاخ و برگهای نسبه زیبایی که دارد یکی از گیاهان زینتی محسوب میشود و آنرا در گلخانه ها در گلدانهای بزرگ میکارند و جهت تزیین سالنها بکار میبرند کاذی کوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبری
تصویر کبری
مونث اکبر، بزرگتر، نامی از نامهای زنان
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به کرد از قوم کرد، زبان کردان، نیمتنه ای که در قدیم روی قبا می پوشیدند و آن یا آستین نداشت و یا دارا آستینی کوتاه بود و نیز گاه بلند و تمام آستین بود و درین صورت آنرا} کدبی {میگفتند
فرهنگ لغت هوشیار
لحیم زرگری را گویند و آن چیزی است که طلا و نقره و مس را با آن بهم وصل و پیوند کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبای
تصویر کبای
فرانسوی خوکچه هندی از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی: کاذی: کندی از گیاهان درختچه ایست از رده تک لپه ییها که سردسته تیره ای بنام کادی ها میباشد. این گیاه خاص مناطق گرم آسیا وافریقا واسترالیاست. ساقه اش از پوست صافی پوشیده شده است. ساقه مزبور در ارتفاع تقریبا دو متری از سطح زمین به سه شاخه منشعب میشود و هر یک از شاخه ها نیز همین انشعاب سه قسمتی را دارند. برگهایش دراز و در لبه ها و بمحاذات رگبرگ میانی دارای خارهای ریزی میباشد. بمناسبت شاخ و برگهای نسبه زیبایی که دارد یکی از گیاهان زینتی محسوب میشود و آنرا در گلخانه ها در گلدانهای بزرگ میکارند و جهت تزیین سالنها بکار میبرند کاذی کوره
فرهنگ لغت هوشیار
بند گانه منسوب به عبد، منسوب به عبد القیس (بطنی از جدیله) عبقی نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبدی
تصویر تبدی
بیابان نشینی، بر آمدن، آشکار شدن آشکار گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابدی
تصویر ابدی
جاودانی، پایندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کندی
تصویر کندی
((کُ دِ))
حماقت، سستی، تنگدستی، فقر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کندی
تصویر کندی
((کُ))
کندا، دلیری، شجاعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمدی
تصویر کمدی
((کُ مِ))
اثر ادبی یا نمایشی که خنده و تفریح هدف آن باشد، یا مسائل تلخ و جدی را در لفاف خنده و شوخی ارائه دهد، نمایش خنده دار، نوشته خنده دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کبودی
تصویر کبودی
((کَ))
کبود بودن، خال سیاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کبری
تصویر کبری
((کُ را))
بزرگتر، در اصطلاح منطق مقدمه دوم در یک قضیه منطقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابدی
تصویر ابدی
((اَ بَ))
جاوید، باقی، نامی از نام های خدای تعالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابدی
تصویر ابدی
همیشگی، جاوید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابدی
تصویر ابدی
Eternal, Perpetual
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کندی
تصویر کندی
Pokiness, Slowness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کمدی
تصویر کمدی
Comedy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کندی
تصویر کندی
lentidão
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کمدی
تصویر کمدی
comédia
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ابدی
تصویر ابدی
вечный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ابدی
تصویر ابدی
ewig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کندی
تصویر کندی
Langsamkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی