مؤنث اکبر. بزرگتر. (منتهی الارب). ج، کُبَر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). کُبرَیات. (اقرب الموارد). در فارسی بدون توجه به تذکیر و تأنیث این کلمه صفت استعمال شود. (فرهنگ فارسی معین) : ترا عطیۀ عمری چنانکه هیلاجش کند کبیسۀ سالش عطای کبری را. انوری. رب العالمین در آن عرصۀ عظمی و انجمن کبری اول خطابی که با بندگان کند. (کشف الاسرار از فرهنگ فارسی معین) ، نامی از نامهای زنان. (یادداشت مؤلف) ، نوعی از فاصله. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، نزد علمای عربیت بر قسمی از جمله اطلاق می شود. (کشاف اصطلاحات الفنون)
یکی از دو مقدمۀ قیاس اقترانی است. هر قیاس ناچار از دو مقدمه است: مقدمۀ اول که آن را صغری می گویند و مقدمۀ دوم که کبرایش گویند، مثلا در: جهان متغیر است و هر متغیری حادث است، جهان حادث است، جملۀ هر متغیری حادث است کبرای قیاس است. آن مقدمه که محمول نتیجه در وی می افتد مقدمۀ کبری خوانند و محمول نتیجه را حد اکبر. (اساس الاقتباس چ مدرس رضوی ص 191). رجوع به فرهنگ علوم عقلی و رهبر خرد چ خیام سال 1313 ص 271 و نیز به قضیه و مقدمه شود
مخفف شی ٌٔ ﷲ، یک نوع از تعظیم و تکریم و سلام که معمول دراویش می باشد. (از ناظم الاطباء). - شی ٔاﷲ زدن، (عوام شیداﷲ زدن گویند) ظاهراً اصل این کلمه شیئاً ﷲ بوده است. (یادداشت مؤلف). - شی ءاللهی، با یای مصدری و ’شیداللهی’ به معنی سؤال و گدایی و تکدی در زبان فارسی استعمال شده است. (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده)