جدول جو
جدول جو

معنی کاکولی - جستجوی لغت در جدول جو

کاکولی
کاکوتی، گیاهی است خوشبوی شبیه به سعتر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کارولین
تصویر کارولین
(دخترانه)
نام ناحیه ای در آمریکای شمالی
فرهنگ نامهای ایرانی
گیاهی بیابانی و خودرو با برگ های کوچک معطر که به عنوان چاشنی و دارو به کار می رود، کتکتو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاولی
تصویر کاولی
کابلی، از مردم کابل، تهیه شده در کابل، کولی
فرهنگ فارسی عمید
پرندۀ کوچکی از نوع جل که بر روی سر چند پر به شکل کاکل دارد و ازحشرات تغذیه می کند
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
دهی است از دهستان جرگلان بخش مانۀ شهرستان بجنورد. کوهستانی و گرمسیر است و 415 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ییلاق بخش قروه شهرستان سنندج واقع در 40 هزارگزی جنوب باختر قروه، کنار راه فرعی قروه به سنقر واقع و زمین آن کوهستانی و هوای آن سردسیر است، 450 تن سکنه دارد، آب آن از چشمه است محصولاتش غلات و لبنیات و توتون و شغل اهالی آن زراعت و گله داری است، در دو محل و بفاصله یک کیلومتر بنام کاکوی بالا و کاکوی پائین نامیده میشود، بالا جزء دهستان ییلاق و پایین جزء اسفندآباد است تعداد سکنۀ پایین 260 تن است از صنایع دستی زنان قالیچه و جاجیم و گلیم بافی معمول است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
بمعنی کاکل است که موی میان سر مردان و پسران و اسب و استر باشد، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، رجوع به کاکل شود، اسم هندی شقاقل است، رجوع به شقاقل در مخزن الادویه شود
لغت نامه دهخدا
(وُ)
از اهل کابل. (ولف). کابلی:
ز بستی و از لشکر کاولی
ز گردان شمشیرزن زابلی.
فردوسی.
، بمعنی لولی. (غیاث) (از مصطلحات). کولی. رجوع به کولی شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام یکی از طوایف ایل قشقائی است که مرکب از سه هزار خانوارند و مسکن آنها در کمهر و کاکان و حوالی اردکان فارس تا گردنۀ دیزک که خاک بویراحمد است. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 79 شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
منسوب به کشکول. به شکل کشکول. بیضوی
لغت نامه دهخدا
آویشن، گیاهی است که آن را به عربی سعتر خوانند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، هدایت گوید: ’کاکوتی بر وزن یاقوتی’ در برهان و جهانگیری بمعنی آویشن آورده اند ... و ندانسته اند که این لغت غلط است کاکوتی اصلش ’ککلیک اوتی’ است یعنی علف و سبزه کبک و آن نیز ترکی است که ’ککلیک’ کبک را گویند و ’اوت’ علف را، کاکوتی مصحف ’ککلیک اوتی’ ترکی است بمعنی ’کبک گیاه’ و بگمان من کاکوتی همان ژاژ است، (یادداشت مرحوم دهخدا از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(ءُ)
ایبراهم. شاعر انگلیسی متولد در لندن (1618- 1667 میلادی)
لغت نامه دهخدا
فضل بن احمد بن ابی احمد بن محمد بن متویه کاکویی شیخی صالح بود، ابوالحسین عبدالغافربن بن محمد فارسی و ابوسعد جنزرودی و دیگران از وی حدیث شنیدند، فرزندانش ابوالطیب مطهر، فاطمه، عائشه و ابوبکر سمعانی و دیگران از وی روایت دارند، وی در شب عید فطر سال 506 ه، ق، درگذشت، ولادتش به سال 439ه، ق، بود، (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 23)
لغت نامه دهخدا
منسوب به کاکوی یا کاکویه و احمد بن متویه را کاکویه احمد میگفتند، رجوع به کاکویه و اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 23 شود
لغت نامه دهخدا
ظاهراً قسمی جامۀ نفیس:
بیاراستم خانه از نعمت تو
به کاکوئی و رومی و خسروانی،
فرخی،
جان را به علم پوش چو پوشیدی
تن را به ششتری و به کاکوئی،
ناصرخسرو،
، شعوری (لسان العجم ج 2 ورق 265) به کلمه کاکوئی معنی آویشن و ککلیک اوتی داده است اما آن مصحف کاکوتی است، رجوع به کاکوتی شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به کابول، کابلی، کابلی، کاولی، کولی، لولی، رجوع به لغت لولی شود:
یک سیه رو دیو کابولی زنی
گشت بر شهزاده ناگه رهزنی،
مثنوی
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان قوشخانه بخش باجگیران شهرستان قوچان در 68هزارگزی شمال باختری باجگیران و 6هزارگزی شمال مالرو عمومی اوغاز به اوزمان واقع است. زمینش کوهستانی و سردسیر است و 236 تن سکنه دارد آب آن از رودخانه و چشمه تأمین میشود. محصولاتش عبارت از غلات و میوه است. شغل اهالی آن زراعت و مالداری است. از صنایع دستی قالیچه، گلیم، و جوراب بافی معمول و راههای آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آکاهولی
تصویر آکاهولی
گیاهی هندی که دافع سوزاکش دانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکوبی
تصویر پاکوبی
کنایه از رقص است
فرهنگ لغت هوشیار
کاکل بنگرید به کاکل موی میان سر (مردان و چار پایان) فش (در چار پایان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاولی
تصویر کاولی
منسوب به کاول. از مردم کاول کابلی، کولی لولی غریب اشمار
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است از پرندگان پرنده ایست از گونه های جل که در روی سر دارای چند پر بشکل کاکل است و در صحاری و مزارع خشک آسیا و اروپا و افریقا میزید. یکی از اقسام آن بنام کاکلی کوهی مشهور است
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به کابول ب کابلی} یک سیه رو دیو کابولی زنی گشت بر شهزاده ناگه رهزنی) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاکوی
تصویر کاکوی
برادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاکوتی
تصویر کاکوتی
از ککلیک اوتی ترکی پورچینک اشترپای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاکدلی
تصویر پاکدلی
پاک درونی بی غل و غشی پاکیزه دلی
فرهنگ لغت هوشیار
((کُ))
پرنده ای است از گونه های جل که در روی سر دارای چند پر به شکل کاکل است و در صحاری و مزارع خشک آسیا و اروپا و آفریقا زندگی می کند. یکی از اقسام آن به نام کاکلی کوهی مشهور است
فرهنگ فارسی معین
گیاهی است از تیره نعناعیان که برخی گونه هایش به صورت درختچه می باشند و برخی هم علفی است. چون بوی بسیار مطبوعی دارد از آن برای خوشبو کردن ماست و دوغ استفاده می کنند. کاکوتی مقوی معده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاکویی
تصویر کاکویی
نوعی پارچه نفیس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاتوزی
تصویر کاتوزی
دین یار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آکاهولی
تصویر آکاهولی
آکبر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاکدلی
تصویر پاکدلی
اخلاص
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کاتوزی
تصویر کاتوزی
روحانی
فرهنگ واژه فارسی سره
جا انداختن دانه در بافتنی، در رشته قرار دادن دانه و مهره، و
فرهنگ گویش مازندرانی