قریه ای از بلژیک (برابان)، در آنجا جنگ مارشال ’نی’ با انگلیسیان در 16 ژوئن 1815 شب پیش مصاف واترلو صورت گرفت، آلبرماله نویسد: ’ ... خطا از جانب مارشال نی بود توضیح آنکه امپراطور ناپلئون به او دستور داده بود که در ساعت اول جنگ محل تقاطع طرق ’کاتربرا’ را بگیرد که ولینگتون نتواند بمدد بلوخر بیاید، سپس قسمتی از قوای خود را به ریاست دروه درلون روانه کند که از پشت سر بپروسیها حمله آورد، اما ’نی’ دیر حرکت کرد و وقتی رسید که انگلیسیان محل کاتربرا راگرفته بودند، آنگاه برای راندن آنها از محل مزبور دروه درلون را ببازپس خواند، مشارالیه در حین دخول به میدان جنگ لینیی فرمان مارشال نی را دریافت و مجبورشد پس رفته و تمام روز را بطی طریق و زد و خورد بیهوده صرف کرده و وقتی به کاتربرا رسید که شب شده و قهراً آتش جنگ خاموش گشته بود، این حرکت نامناسب کار ناپلئون را خراب کرد و حملۀ قطعی را که میخواست ببردبتأخیر انداخت، ’ (تاریخ قرن هیجدهم و انقلاب کبیر فرانسه تألیف آلبرماله ترجمه رشید یاسمی ص 682)
قریه ای از بلژیک (برابان)، در آنجا جنگ مارشال ’نی’ با انگلیسیان در 16 ژوئن 1815 شب پیش مصاف واترلو صورت گرفت، آلبرماله نویسد: ’ ... خطا از جانب مارشال نی بود توضیح آنکه امپراطور ناپلئون به او دستور داده بود که در ساعت اول جنگ محل تقاطع طرق ’کاتربرا’ را بگیرد که ولینگتون نتواند بمدد بلوخر بیاید، سپس قسمتی از قوای خود را به ریاست دروه درلون روانه کند که از پشت سر بپروسیها حمله آورد، اما ’نی’ دیر حرکت کرد و وقتی رسید که انگلیسیان محل کاتربرا راگرفته بودند، آنگاه برای راندن آنها از محل مزبور دروه درلون را ببازپس خواند، مشارالیه در حین دخول به میدان جنگ لینیی فرمان مارشال نی را دریافت و مجبورشد پس رفته و تمام روز را بطی طریق و زد و خورد بیهوده صرف کرده و وقتی به کاتربرا رسید که شب شده و قهراً آتش جنگ خاموش گشته بود، این حرکت نامناسب کار ناپلئون را خراب کرد و حملۀ قطعی را که میخواست ببردبتأخیر انداخت، ’ (تاریخ قرن هیجدهم و انقلاب کبیر فرانسه تألیف آلبرماله ترجمه رشید یاسمی ص 682)
وکیل، (ترجمان القرآن) (مهذب الاسماء)، وزیر و پیشکار و وکیل، (آنندراج)، کارگزار و پیشکار، (ناظم الاطباء)، مصلحت گذار، (شعوری ج 2 ص 351) : یکی کارران بود سلطان را مسلم مر او راست دیوان را، میرنظمی (از شعوری)، ، عامل و دلال، حاذق و دانای کار، (ناظم الاطباء)
وکیل، (ترجمان القرآن) (مهذب الاسماء)، وزیر و پیشکار و وکیل، (آنندراج)، کارگزار و پیشکار، (ناظم الاطباء)، مصلحت گذار، (شعوری ج 2 ص 351) : یکی کارران بود سلطان را مسلم مر او راست دیوان را، میرنظمی (از شعوری)، ، عامل و دلال، حاذق و دانای کار، (ناظم الاطباء)
کسی که هرچه بخواهد برایش مهیا شود. (فرهنگ نظام). مقابل کام کش. (از آنندراج). برخورنده و متمتع. (ناظم الاطباء). کامیاب. کامران. نیکبخت. پیروز: خجسته بادت و فرخنده و مبارک باد نواز و خلعت و تشریف شاه کامروا. ؟ خدایگان جهان شادکام و کامروا کمینه چاکر بر درگهش دو صدهوشنگ. فرخی. دل من چون رعیتی است مطیع عشق چون پادشاه کامرواست. فرخی. بدولت و سپه و ملک خویش کامروا ز نعمت و ز تن و جان خویش برخوردار. فرخی. جاودان شاد زیاد آن ملک کامروا لشکرش بیعدد و مملکتش بی انداز. فرخی. همیشه این خاندان بزرگ پاینده باد و اولیاش منصور و اعداش مقهور سلطان معظم فرخ زاد فرزند این پادشاه بزرگ کامروا و کامکار و برخوردار از ملک و جوانی... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 109). شاه مسعود براهیم که در ملک جهان خسرو نافذحکم و ملک کامرواست. مسعودسعد. - کامروا بودن، بر مراد و آرزو کامیاب بودن. پیروز و موفق بسر بردن. در عیش و عشرت زیستن: از آن پس دژ و گنج ومردم تراست برین نامور بوم کامت رواست. فردوسی. دلشاد زی و کامروا باش و ظفریاب بر کام و هوای دل و بر دشمن غدار. فرخی. کامروا باد و نرم گشته مر او را چرخ ستمکاره و زمانۀ وارون. فرخی. دلشاد زی و کامروا باش و طرب کن با طرفه نگاری چو گل تازه بگلزار. فرخی. پاینده باد و کامروا باد و شاد باد آن شادیی که میل ندارد بهیچ غم. فرخی. دل آنجا گراید که کامش رواست خوش آنجاست گیتی، که دل را هواست. اسدی. بزرجمهر بامداد بخدمت خسرو شتافتی و او را گفتی: ’سحرخیز باش تا کامروا باشی’. (مرزبان نامه). در روزگار کامروا باد و شادخوار شاه ملوک، صدر سلاطین روزگار. مختاری
کسی که هرچه بخواهد برایش مهیا شود. (فرهنگ نظام). مقابل کام کش. (از آنندراج). برخورنده و متمتع. (ناظم الاطباء). کامیاب. کامران. نیکبخت. پیروز: خجسته بادت و فرخنده و مبارک باد نواز و خلعت و تشریف شاه کامروا. ؟ خدایگان جهان شادکام و کامروا کمینه چاکر بر درگهش دو صدهوشنگ. فرخی. دل من چون رعیتی است مطیع عشق چون پادشاه کامرواست. فرخی. بدولت و سپه و ملک خویش کامروا ز نعمت و ز تن و جان خویش برخوردار. فرخی. جاودان شاد زیاد آن ملک کامروا لشکرش بیعدد و مملکتش بی انداز. فرخی. همیشه این خاندان بزرگ پاینده باد و اولیاش منصور و اعداش مقهور سلطان معظم فرخ زاد فرزند این پادشاه بزرگ کامروا و کامکار و برخوردار از ملک و جوانی... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 109). شاه مسعود براهیم که در ملک جهان خسرو نافذحکم و ملک کامرواست. مسعودسعد. - کامروا بودن، بر مراد و آرزو کامیاب بودن. پیروز و موفق بسر بردن. در عیش و عشرت زیستن: از آن پس دژ و گنج ومردم تراست برین نامور بوم کامت رواست. فردوسی. دلشاد زی و کامروا باش و ظفریاب بر کام و هوای دل و بر دشمن غدار. فرخی. کامروا باد و نرم گشته مر او را چرخ ستمکاره و زمانۀ وارون. فرخی. دلشاد زی و کامروا باش و طرب کن با طرفه نگاری چو گل تازه بگلزار. فرخی. پاینده باد و کامروا باد و شاد باد آن شادیی که میل ندارد بهیچ غم. فرخی. دل آنجا گراید که کامش رواست خوش آنجاست گیتی، که دل را هواست. اسدی. بزرجمهر بامداد بخدمت خسرو شتافتی و او را گفتی: ’سحرخیز باش تا کامروا باشی’. (مرزبان نامه). در روزگار کامروا باد و شادخوار شاه ملوک، صدر سلاطین روزگار. مختاری
ربایندۀ کاه. جذب کننده به سوی خود. کشندۀ کاه و خاشاک سبک. کهربا. قهروا معرب آن است. صمغ درخت جوزی است خاص و بعضی گویند صمغ درخت جوز رومی است و بعضی دیگر گویند صمغ درختی است مانند پسته، همچو کبریت سوزد و آن را سیدالکباریت خوانند و کاه را بجانب خود کشد. هر که باخود دارد از یرقان ایمن باشد و بعضی گویند در حدود روس چشمه ای است که برمیجوشد و چون باد بر آن میوزد بسته میشود و کهربای خاصه آن است و آن را به عربی مصباح الروم خوانند. (برهان). صمغ فسیل مترشح از درختان کاج عهدهای قدیم خصوصاً گونه ای کاج بنام پینوس سوسنی فرا است امروز کاهربا را در طبقات تشکیل شده در دوران سوم در نواحی دریای بالتیک جستجو میکنند. مادۀ صمغی زرد رنگ و شکننده و شفاف است. در برخی انواع قرمزرنگ شفاف نیز دارد و بمقدار کم به رنگ سفید کدر نیز یافت میشود. خاصیت کاهرباآن است که اگر بپارچه ای پشمی مالش داده شود خاصیت الکتریسیته می یابد و ذرات کاه و خرده کاغذ را جذب میکند ضمناً بوی معطری از آن استشمام میشود در صنعت جهت ساختن تسبیح و گردن بند و ابزار زینتی بکار میرود. حجرالکهربا. بیجاده. (فرهنگ فارسی معین) : از ناحیۀ کاهربا گرچه طبیعی است سعی تو فروشوید رنگ یرقان را. انوری. رجوع به کهربا شود، در اصطلاح امروز اعراب کهربا الکتریسیته یا نیروی برق است. رجوع به کهربا شود
ربایندۀ کاه. جذب کننده به سوی خود. کشندۀ کاه و خاشاک سبک. کهربا. قهروا معرب آن است. صمغ درخت جوزی است خاص و بعضی گویند صمغ درخت جوز رومی است و بعضی دیگر گویند صمغ درختی است مانند پسته، همچو کبریت سوزد و آن را سیدالکباریت خوانند و کاه را بجانب خود کشد. هر که باخود دارد از یرقان ایمن باشد و بعضی گویند در حدود روس چشمه ای است که برمیجوشد و چون باد بر آن میوزد بسته میشود و کهربای خاصه آن است و آن را به عربی مصباح الروم خوانند. (برهان). صمغ فسیل مترشح از درختان کاج عهدهای قدیم خصوصاً گونه ای کاج بنام پینوس سوسنی فرا است امروز کاهربا را در طبقات تشکیل شده در دوران سوم در نواحی دریای بالتیک جستجو میکنند. مادۀ صمغی زرد رنگ و شکننده و شفاف است. در برخی انواع قرمزرنگ شفاف نیز دارد و بمقدار کم به رنگ سفید کدر نیز یافت میشود. خاصیت کاهرباآن است که اگر بپارچه ای پشمی مالش داده شود خاصیت الکتریسیته می یابد و ذرات کاه و خرده کاغذ را جذب میکند ضمناً بوی معطری از آن استشمام میشود در صنعت جهت ساختن تسبیح و گردن بند و ابزار زینتی بکار میرود. حجرالکهربا. بیجاده. (فرهنگ فارسی معین) : از ناحیۀ کاهربا گرچه طبیعی است سعی تو فروشوید رنگ یرقان را. انوری. رجوع به کهربا شود، در اصطلاح امروز اعراب کهربا الکتریسیته یا نیروی برق است. رجوع به کهربا شود
موضعی در آسیای صغیر قدیم: مهرداد بمحل کابریا عقب نشست. در این جا او دو شکست خورد با دو هزار نفر فرار کرده به ارمنستان رفت و به تیگران پادشاه ارمنستان که دامادش بود پناهنده شد. (ایران باستان ج 3 ص 2141). همینکه مردم پنت از مراجعت او (مهرداد آگاه شدند همه مانند یک تن به کمک او قیام کردند و بر اثر این احوال تری یاریوس رئیس ساخلوی رومی در پنت، فرار کرده به کابریا رفت ولی در آنجا قبل از اینکه لوکولوس به کمک او برسد با تمامی سپاهش معدوم گشت. (از ایران باستان ج 3 ص 2143)
موضعی در آسیای صغیر قدیم: مهرداد بمحل کابریا عقب نشست. در این جا او دو شکست خورد با دو هزار نفر فرار کرده به ارمنستان رفت و به تیگران پادشاه ارمنستان که دامادش بود پناهنده شد. (ایران باستان ج 3 ص 2141). همینکه مردم پنت از مراجعت او (مهرداد آگاه شدند همه مانند یک تن به کمک او قیام کردند و بر اثر این احوال تری یاریوس رئیس ساخلوی رومی در پنت، فرار کرده به کابریا رفت ولی در آنجا قبل از اینکه لوکولوس به کمک او برسد با تمامی سپاهش معدوم گشت. (از ایران باستان ج 3 ص 2143)
ژان باتیست کاپرارا، کاردینال ایتالیائی متولد در ’بولونی’، وی از جانب ’پی هفتم’ در فرانسه سفارت داشت و قرار داد 1801 میلادی را منعقد کرد و ناپلئون اول پادشاه ایتالیا را تقدیس نمود، (1733- 1810 میلادی)
ژان باتیست کاپرارا، کاردینال ایتالیائی متولد در ’بولونی’، وی از جانب ’پی هفتم’ در فرانسه سفارت داشت و قرار داد 1801 میلادی را منعقد کرد و ناپلئون اول پادشاه ایتالیا را تقدیس نمود، (1733- 1810 میلادی)