وکیل، (ترجمان القرآن) (مهذب الاسماء)، وزیر و پیشکار و وکیل، (آنندراج)، کارگزار و پیشکار، (ناظم الاطباء)، مصلحت گذار، (شعوری ج 2 ص 351) : یکی کارران بود سلطان را مسلم مر او راست دیوان را، میرنظمی (از شعوری)، ، عامل و دلال، حاذق و دانای کار، (ناظم الاطباء)
گروه مسافرانی که با هم سفر می کنند، کنایه از چیزی که اجزای آن به دنبال هم می آید، اتاقک چرخ داری که به پشت اتومبیل وصل می شود و برای حمل کالا، حیوانات و اقامت در سفر مورد استفاده قرار می گیرد کاروان زدن: کنایه از دزدیدن اموال مسافران کاروان با حمله به آن
کاروان، گروه مسافرانی که با هم سفر می کنند، چیزی که اجزای آن به دنبال هم می آید، اتاقک چرخ داری که به پشت اتومبیل وصل می شود و برای حمل کالا، حیوانات و اقامت در سفر مورد استفاده قرار می گیرد