جدول جو
جدول جو

معنی کارران

کارران
دانای کار، مطلع، کارگزار، پیشکار، دلال
تصویری از کارران
تصویر کارران
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کارران

کارران

کارران
وکیل، (ترجمان القرآن) (مهذب الاسماء)، وزیر و پیشکار و وکیل، (آنندراج)، کارگزار و پیشکار، (ناظم الاطباء)، مصلحت گذار، (شعوری ج 2 ص 351) :
یکی کارران بود سلطان را
مسلم مر او راست دیوان را،
میرنظمی (از شعوری)،
، عامل و دلال، حاذق و دانای کار، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

کاروان

کاروان
گروه مسافرانی که با هم سفر می کنند، کنایه از چیزی که اجزای آن به دنبال هم می آید، اتاقک چرخ داری که به پشت اتومبیل وصل می شود و برای حمل کالا، حیوانات و اقامت در سفر مورد استفاده قرار می گیرد
کاروان زدن: کنایه از دزدیدن اموال مسافران کاروان با حمله به آن
کاروان
فرهنگ فارسی عمید

کاربان

کاربان
کاروان، گروه مسافرانی که با هم سفر می کنند، چیزی که اجزای آن به دنبال هم می آید، اتاقک چرخ داری که به پشت اتومبیل وصل می شود و برای حمل کالا، حیوانات و اقامت در سفر مورد استفاده قرار می گیرد
کاربان
فرهنگ فارسی عمید

کاردان

کاردان
باتجربه، کارآزموده، دارای مدرک فوق دیپلم، خدمتگزار
کاردان
فرهنگ فارسی عمید