دهی است از دهستان چهاردانگه، از بخش هوراند شهرستان اهر، دارای 372 تن سکنه است، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غلات و توت و گردو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان چهاردانگه، از بخش هوراند شهرستان اهر، دارای 372 تن سکنه است، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غلات و توت و گردو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
مرکّب از: کاو (کاویدن، + اک پسوند اسم فاعل و اسم مفعول)، (از حاشیۀ برهان چ معین)، خالی و تهی و پوچ و بی مغز، (ناظم الاطباء)، میان خالی و پوچ و بی مغز، (برهان) : بجز عمود گران نیست روز و شب خورشش شگفت نیست ازو گر شکمش کاواک است، لبیبی، - میان کاواک، میان تهی، (ناظم الاطباء)
مُرَکَّب اَز: کاو (کاویدن، + اک پسوند اسم فاعل و اسم مفعول)، (از حاشیۀ برهان چ معین)، خالی و تهی و پوچ و بی مغز، (ناظم الاطباء)، میان خالی و پوچ و بی مغز، (برهان) : بجز عمود گران نیست روز و شب خورشش شگفت نیست ازو گر شکمش کاواک است، لبیبی، - میان کاواک، میان تهی، (ناظم الاطباء)
آب کندی را گویند که بسیار عمیق باشد و از کنار تا کنار او آن مقدار باشد که اسب و آدم نتواند جست، (برهان)، تالاب بزرگ که اسب و آدم از آن نتواند گذرد، تخته سنگ تنگ و نازکی را نیز گویند که بر روی مردروهای زیر حمام و جویهای آب پوشند، (برهان)، سنگ نازک چون آجر که روی جوی را پوشانند، تله (در تداول مردم قزوین)
آب کندی را گویند که بسیار عمیق باشد و از کنار تا کنار او آن مقدار باشد که اسب و آدم نتواند جست، (برهان)، تالاب بزرگ که اسب و آدم از آن نتواند گذرد، تخته سنگ تنگ و نازکی را نیز گویند که بر روی مردروهای زیر حمام و جویهای آب پوشند، (برهان)، سنگ نازک چون آجر که روی جوی را پوشانند، تَلَه (در تداول مردم قزوین)
از کلمه یونانی به معنی تصفیه شده ها، فرقه ای از زنادقه در قرون وسطی از اصل اسلاو که در فرانسه به صورت ’البیژوا’ درآمدند، آثار مانویت در این فرقه دیده میشود
از کلمه یونانی به معنی تصفیه شده ها، فرقه ای از زنادقه در قرون وسطی از اصل اسلاو که در فرانسه به صورت ’البیژوا’ درآمدند، آثار مانویت در این فرقه دیده میشود
آلات باشد از آن خانه و هر چیز، (لغت فرس اسدی)، آلات هر چیز باشد، (اوبهی)، اسباب خانه را گویند، (جهانگیری)، آلات و ادوات و ضروریات و مایحتاج خانه را گویند از هر چیز که باشد، (برهان) : اکنون سور است و مردم آید بسیار کار شگرف است و صحن ساخته کاچار، نجیبی، تا میان بسته اند پیش امیر در تک و تاز کار و کاچارند، ناصرخسرو، نگه کن شگفتی بمستان بستان که هریک چه بازار و کاچار دارد! ناصرخسرو، اصل جنبش چرا نگوئی چیست ؟ چون نجوئی که این چه کاچار است ؟ ناصرخسرو، در طلب آنچه نیاید بدست زیر و زبر کردی کاچار خویش، ناصرخسرو، این دیو هزیمتی است زینجادر منگر تو بدانکه ساخت کاچاری، ناصرخسرو (دیوان ص 469)، و رجوع به کاچال شود
آلات باشد از آن خانه و هر چیز، (لغت فرس اسدی)، آلات هر چیز باشد، (اوبهی)، اسباب خانه را گویند، (جهانگیری)، آلات و ادوات و ضروریات و مایحتاج خانه را گویند از هر چیز که باشد، (برهان) : اکنون سور است و مردم آید بسیار کار شگرف است و صحن ساخته کاچار، نجیبی، تا میان بسته اند پیش امیر در تک و تاز کار و کاچارند، ناصرخسرو، نگه کن شگفتی بمستان بستان که هریک چه بازار و کاچار دارد! ناصرخسرو، اصل جنبش چرا نگوئی چیست ؟ چون نجوئی که این چه کاچار است ؟ ناصرخسرو، در طلب آنچه نیاید بدست زیر و زبر کردی کاچار خویش، ناصرخسرو، این دیو هزیمتی است زینجادر منگر تو بدانکه ساخت کاچاری، ناصرخسرو (دیوان ص 469)، و رجوع به کاچال شود
جمع واژۀ کور. (دهار) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گلۀ بزرگ از شتران یا... (از آنندراج). و رجوع به کور شود، اکیاس. جمع واژۀ کیّس نه کیس. و تاء بدل از سین است. (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ کات. (ناظم الاطباء). رجوع به کات شود
جَمعِ واژۀ کور. (دهار) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گلۀ بزرگ از شتران یا... (از آنندراج). و رجوع به کور شود، اکیاس. جَمعِ واژۀ کَیِّس نه کِیس. و تاء بدل از سین است. (از اقرب الموارد) ، جَمعِ واژۀ کات. (ناظم الاطباء). رجوع به کات شود