جدول جو
جدول جو

معنی کامستن - جستجوی لغت در جدول جو

کامستن
بر هم زدن، معامله دبه در آوردن، : (و به پری پوست آن دینار بخریدند و از آن گرانبها بود کامستندید و نزدیک بود که نخرندی) (کشف اسرار)، معامله را به هم زدن
تصویری از کامستن
تصویر کامستن
فرهنگ لغت هوشیار
کامستن
((مِ تَ))
بر هم زدن معامله، دبه درآوردن
تصویری از کامستن
تصویر کامستن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاوستن
تصویر کاوستن
طاقت داشتن توانایی داشتن: (قالو ا طاقه لنا الیوم بجا لوت و جنوده گفتند: ما را امروز کاوستن نیست با جالوت و سپاههای وی) (کشف اسرار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاستن
تصویر کاستن
تقلیل دادن، کسر کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کاستن
تصویر کاستن
کم شدن، کاهیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاستن
تصویر کاستن
((سْ تَ))
کم کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاستن
تصویر کاستن
کم کردن، برای مثال هرچه از دونان به منّت خواستی / در تن افزودیّ و از جان کاستی (سعدی - ۱۱۲)، کم شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کامیون
تصویر کامیون
باری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دانستن
تصویر دانستن
فهمیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بایستن
تصویر بایستن
لازم بودن، ضروری بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاملین
تصویر کاملین
(دخترانه)
گیاهی با گلهای زرد و کوچک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کامران
تصویر کامران
(پسرانه)
آنکه در هر کاری موفق است، چیره، مسلط
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کامدین
تصویر کامدین
(پسرانه)
خواسته دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پایستن
تصویر پایستن
اثبات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یارستن
تصویر یارستن
جرات داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پایستن
تصویر پایستن
پایدار ماندن، باقیماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانستن
تصویر دانستن
آگاهی داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاوستن
تصویر تاوستن
مقاومت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانستن
تصویر تانستن
توانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شایستن
تصویر شایستن
سزاوار بودن لایق و مناسب بودن در خور بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالفتن
تصویر کالفتن
آشفته شدن، پریشان حال شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وارستن
تصویر وارستن
بازرستن، بازرهیدن، رها شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کویستن
تصویر کویستن
کوفتن غله یا چیز دیگر، کوفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کامران
تصویر کامران
عیاش، خوش گذران، خوشبخت، کامکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاجستان
تصویر کاجستان
جایی که در آن درختان کاج بسیار باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یارستن
تصویر یارستن
از عهده برآمدن، توانستن، یارایی داشتن، برای مثال خرد را و جان را که داند ستود؟ / وگر من ستایم که یارد شنود؟ (فردوسی - ۱/۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شایستن
تصویر شایستن
سزاوار بودن، لایق و مناسب بودن، درخور بودن، برای مثال به جای خویش بد کردی چو بد کردی / که را شایی چو مر خود را نشایستی (ناصرخسرو - ۳۷۳)، گر دستۀ گل نیاید از ما / هم هیزم دیگ را بشاییم (سنائی۲ - ۴۴۹)، نشاید خون سعدی بی سبب ریخت / ولکن چون مراد اوست شاید (سعدی۲ - ۴۴۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تانستن
تصویر تانستن
توانستن، از عهدۀ انجام دادن کاری برآمدن، قدرت بر کاری داشتن، توانا بودن، توانایی داشتن، یارستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پایستن
تصویر پایستن
پایدار ماندن، جاویدان بودن، پاییدن، برای مثال جهانا چه درخورد و بایسته ای / وگر چند با کس نپایسته ای (ناصرخسرو - ۲۵۳)،
درنگ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کام جستن
تصویر کام جستن
در طلب آرزو برآمدن، در تحصیل کام و مراد کوشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارستان
تصویر کارستان
کار بزرگ و برجسته، محل کار، کارگاه، قصه، حکایت، داستان، برای مثال خم زلف تو دام کفر و دین است / ز کارستان او یک شمّه این است (حافظ - ۱۲۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دانستن
تصویر دانستن
دانایی و آگاهی داشتن، گمان کردن، پنداشتن، به حساب آوردن، برای مثال گر از پیوند او فخریت نبود / چنین دانم که هم عاری نباشد (انوری - ۸۲۰)
تشخیص دادن، برای مثال شب و روز در بحر سودا و سوز / ندانند زآشفتگی شب ز روز (سعدی۲ - ۲۰۸)
شناختن، توانستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کامیون
تصویر کامیون
خودرو بزرگ مخصوص حمل و نقل با قسمتی برای حمل بار که ثابت است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارسان
تصویر کارسان
کرسان، ظرف چوبی یا گلی برای قرار دادن نان یا غذای دیگر در آن، صندوق چوبی یا گلی، کارگاه، کارستان، محل کار، برای مثال به نزدیک دریا یکی شارسان / پی افگند و شد شارسان کارسان (فردوسی۴ - ۱۸۸۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاجستان
تصویر کاجستان
زمینی که از او درختان کاج فراوان روئیده باشد
فرهنگ لغت هوشیار