جدول جو
جدول جو

معنی کامجر - جستجوی لغت در جدول جو

کامجر
(مَ جَ)
لقب جد اسحاق بن ابراهیم بن کامجر المروزی الکامجری معروف به اسحاق بن ابی اسرائیل و لقب پسر او محمد بن اسحاق بن ابراهیم بن کامجرالکامجری است که ساکن بغداد بودو در 239 ه. ق. وفات یافت. (لباب الانساب ج 2 ص 23)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کامجو
تصویر کامجو
(پسرانه)
آنکه به دنبال عیش و خوشی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کامور
تصویر کامور
کامیاب، آنکه به مراد و مقصود خود رسیده، موفق، خوشبخت، کامروا
فرهنگ فارسی عمید
(کامْ وَ)
کامیاب و فیروزمند. بهره مند و بختیار. (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). کامیاب. کامروا. (شعوری ج 2 ص 238) :
بسکه با لطف و کرم شد نامور
در جهان نبود نظیرش کامور.
میرنظمی (از آنندراج).
در فرهنگ ناظم الاطباء معنی موافق آرزو، بر حسب میل نیز دارد، اما ظاهراً استوار نیست و کاموری باید بدین معنی باشد. رجوع بکاموری شود
لغت نامه دهخدا
اسم هندی تخم زردک است. (تحفۀ حکیم مؤمن). اسم هندی جزر است. (فهرست مخزن الادویه). گزر. زردک. هویج. این کلمه در زبان اردو به صورت ’گاجرا’ آمده. رجوع بکاجرا و فرهنگ رازی ص 78شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
روبر. آهنگساز فرانسوی (1677-1628 میلادی). در پاریس بدنیا آمد. یکی از مؤسسین اپرای جدید فرانسه است
لغت نامه دهخدا
(پِ)
پتروس. عالم تشریح و طبیعی دان هلندی (1722- 1789 میلادی). وی نخستین کسی است که درجۀ هوش را از روی گشادی و تنگی زاویۀ چهره ای تعیین کرده است
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِکُ نَنْ دَ / دِ)
جویندۀ تمتع و عیش و عشرت، (ناظم الاطباء)، رجوع به کامجوی شود:
وصل زن هرچند باشد پیش مرد کامجو
روح راحت را کفیل و نقد عشرت را ضمان،
اوحد سبزواری
لغت نامه دهخدا
کافور، ماده ای است که از درخت کافور گرفته میشود و برای تقویت قلب و مراکز عصبی به کار میرود، بطور طبیعی از چین و ژاپن و فورمز بدست می آید واز آن در نگهداری منسوجات استفاده میشود و مصرف دارویی هم دارد، امروزه کافور مصنوعی را از جوهر تربانتین درست میکنند، رجوع به کافور در این لغت نامه شود، و رجوع به ص 160 کارآموزی داروسازی دکتر جنیدی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ جَ)
منسوب به کامجر. (لباب الانساب ج 2 ص 23)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
مخفف کامگار. (غیاث) (آنندراج). رجوع به کامگار در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
قریه ای است در دوفرسخی نسف (نخشب) و عده ای از محدثین و ائمه از آنجا برخاسته اند. (انساب سمعانی ورق 470 الف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کامجو
تصویر کامجو
جوینده تمتع و عیش و عشرت برمراد و آرزو رسیده
فرهنگ لغت هوشیار
کافور، ماده ایست که از درخت کافور گرفته می شود و برای تقویت قلب و مراکز عصبی بکار می رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کامور
تصویر کامور
کامیاب کامران، موفق فیروزمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کامجو
تصویر کامجو
خوش گذران
فرهنگ فارسی معین
خوشگذران، عشرت طلب، عیاش، کامران، کامروا، کام طلب، مرادطلب، هوس ران، هوسباز
متضاد: نامراد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بزی که برای نخستین باز زاییده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی