جدول جو
جدول جو

معنی کالیستن - جستجوی لغت در جدول جو

کالیستن(کالْ لی تِ)
مورخ و فیلسوف یونانی که در الینت یونان بدنیا آمد (360؟-328 قبل از میلاد). وی یکی از نبیره های ارسطو بود که تربیت او را عهده دار بود. و نیز یکی ازرفقای دوران تحصیل اسکندر بود. پورداود در ج 2 یشتهاحاشیۀ ص 286 درباره او چنین آرد: مورخ یونانی در هنگام لشکرکشی اسکندر بهمراه او بایران آمد و بعد طرف غضب اسکندر واقع شده کشته گردید. در جزو تالیفات اوتاریخی است راجع به اسکندر که ناتمام مانده است، بعدها رمانی به زبان یونانی که ظاهراً در قرن سوم میلادی راجع به اسکندر ساخته شده به این نویسنده نسبت داده اند. و آنچه در داستانهای ایران در خصوص اسکندر نقل شده است از همین رمان یونانی است. مرحوم پیرنیا در ج 1 فرهنگ ایران باستان ص 168 و 169 چنین گوید: داستان اسکندر در تاریخ و ادبیات ما معروف است. این داستان که مایۀ شگفت هر ایرانی است از زبان سریانی به مارسیده است. اسکندرنامه سریانی که امروزه در دست است از روی اسکندرنامۀ پهلوی است و اسکندرنامۀ پهلوی که بدبختانه از دست رفته ترجمه ای بوده از اسکندرنامۀ یونانی که هنوز موجود است. این اسکندرنامۀ یونانی نظر بوضعی که امروزه دارد باید در سدۀ سوم میلادی در زمان بطلمیوس که پس از مرگ اسکندر در سال 323 قبل از میلاد در مصر سلطنت تشکیل دادو تا سال سی ام قبل از میلاد پایا بود، سرچشمه گرفته باشد. این مطالب که بیشترش افسانه و داستان است در سدۀ سوم میلادی به صورت کتابی درآمده و به کالیستن نسبت داده شده و اکنون آن کتاب باسم کالیستن دروغی خوانده میشود. کالیستن نوۀ ارسطو از نویسندگان یونانی بوده که در هنگام لشکرکشی اسکندر به ایران همراه وی بود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بایستن
تصویر بایستن
لازم بودن، واجب بودن، بایسته بودن، وایست، باییدن، دربایستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کویستن
تصویر کویستن
کوفتن غله یا چیز دیگر، کوفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کالیدن
تصویر کالیدن
درهم شدن، آشفته شدن، ژولیده شدن، گریختن، دور شدن، برای مثال ز کالیدن یک تن از رزمگاه / شکست اندر آید به پشت سپاه (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پایستن
تصویر پایستن
پایدار ماندن، جاویدان بودن، پاییدن، برای مثال جهانا چه درخورد و بایسته ای / وگر چند با کس نپایسته ای (ناصرخسرو - ۲۵۳)،
درنگ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شایستن
تصویر شایستن
سزاوار بودن، لایق و مناسب بودن، درخور بودن، برای مثال به جای خویش بد کردی چو بد کردی / که را شایی چو مر خود را نشایستی (ناصرخسرو - ۳۷۳)، گر دستۀ گل نیاید از ما / هم هیزم دیگ را بشاییم (سنائی۲ - ۴۴۹)، نشاید خون سعدی بی سبب ریخت / ولکن چون مراد اوست شاید (سعدی۲ - ۴۴۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کالفتن
تصویر کالفتن
آشفته شدن، پریشان حال شدن
فرهنگ فارسی عمید
ماده ای که از جنس بید گیرند و در مرض روماتیسم مؤثر است و بر ضد تب بکار میبرند، رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 271 شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نزیستن. زندگی نکردن. مردن. نماندن. زنده نماندن:
چه خوش گفت لقمان که نازیستن
به از سالها بر خطا زیستن.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(سِ)
آنتوان کریستف (1757- 1809 میلادی) مرد سیاسی فرانسه متولد در سالیستو (کرس) عضو کنوانسیون و مشاور پنجاه نفری. ناپلئون از او در مورد ایتالیا کاملاً استفاده کرده است
لغت نامه دهخدا
(کال لی تُ)
در اساطیر غرب دختر لیکااون پادشاه ارکادی محبوب ژوپیتر است. وی بوسیلۀ ژونن (زوجه ژوپیتر) تبدیل به خرس شد و بوسیله ارتمی در شکارگاه بقتل رسید ولی ژوپیتر او را به آسمان برد و دب اکبر همان کالیستو است
لغت نامه دهخدا
(لَ)
شهری است در ممالک متحدۀ آمریکا در تگزاس و بندر آن در ساحل خلیج ’گالوستن’ (خلیج مکزیک) و سکنۀ آن 50000 تن میباشد. محل صدور پنبه و نفت است
لغت نامه دهخدا
میخائیل، (1946-1875)، از رجال حکومت اتحاد جماهیر شوروی، و از سال 1938 تا 1946 رئیس مجلس عالی آن کشور بوده است
لغت نامه دهخدا
(دَ)
قریه ای است از قراء مرو. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کویستن
تصویر کویستن
کوفتن غله و غیر آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالفتن
تصویر کالفتن
آشفته شدن پریشان حال گشتن، شیدا شدن دیوانه گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالیدن
تصویر کالیدن
درهم شدن، آشفتن، ژولیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کامستن
تصویر کامستن
بر هم زدن، معامله دبه در آوردن، : (و به پری پوست آن دینار بخریدند و از آن گرانبها بود کامستندید و نزدیک بود که نخرندی) (کشف اسرار)، معامله را به هم زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بایستن
تصویر بایستن
لازم بودن، ضروری بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاپیتن
تصویر کاپیتن
ناخدای کشتی، کاپیتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاوستن
تصویر کاوستن
طاقت داشتن توانایی داشتن: (قالو ا طاقه لنا الیوم بجا لوت و جنوده گفتند: ما را امروز کاوستن نیست با جالوت و سپاههای وی) (کشف اسرار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالیست
تصویر کالیست
فرانسوی آهکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاربستن
تصویر کاربستن
بکار بردن، عمل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالیمتر
تصویر کالیمتر
فرانسوی گرما سنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شایستن
تصویر شایستن
سزاوار بودن لایق و مناسب بودن در خور بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الیسون
تصویر الیسون
لاتینی سنبل زرد از گیاهان (سنبل و زمبل پارسی است) سنبل زرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایستن
تصویر پایستن
پایدار ماندن، باقیماندن
فرهنگ لغت هوشیار
ماده ای که از جنس بید گیرند و در مرض روماتیسم موثر است و بر ضد تب بکار میبرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بایستن
تصویر بایستن
((یِ تَ))
لازم بودن، ضرورت داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پایستن
تصویر پایستن
((یِ تَ))
پایدار ماندن، صبر و تأمل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شایستن
تصویر شایستن
((یِ تَ))
سزاوار بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کامستن
تصویر کامستن
((مِ تَ))
بر هم زدن معامله، دبه درآوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کالیدن
تصویر کالیدن
((دَ))
آشفته شدن، ژولیده شدن، گریختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کویستن
تصویر کویستن
((کَ وِ تَ))
کوفتن، کوفتن غله یا چیز دیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پایستن
تصویر پایستن
اثبات
فرهنگ واژه فارسی سره