جدول جو
جدول جو

معنی پایستن

پایستن((یِ تَ))
پایدار ماندن، صبر و تأمل کردن
تصویری از پایستن
تصویر پایستن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پایستن

پایستن

پایستن
پایدار ماندن، جاویدان بودن، پاییدن، برای مِثال جهانا چه درخورد و بایسته ای / وگر چند با کس نپایسته ای (ناصرخسرو - ۲۵۳)،
درنگ کردن
پایستن
فرهنگ فارسی عمید

پایستن

پایستن
پایدار ماندن. پائیدن. باقی ماندن. جاویدان بودن. دائم بودن:
ورنه بایدت بزادن نگرایم من
همچنین باشم و نازاده بپایم من.
منوچهری.
جهانا چه در خورد و بایسته ای
اگر چند با کس نپایسته ای.
ناصرخسرو.
چون عزّ من و ذل تو نپایست
هم ذل من و عزّ تو نپاید.
مسعودسعد.
، انتظار بردن:
بگاه معصیت بر اسپ ناشایست
و نابایست و مرکس را نپایستی.
ناصرخسرو (دیوان چ محقق - مینوی ص 373).
، درنگ کردن: چیزی نپایست تا لشکر دررسد با این مقدار مردم جنگ پیوست و بتن عزیز خویش پیش کار برفت با غلامان. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا

شایستن

شایستن
سزاوار بودن، لایق و مناسب بودن، درخور بودن، برای مِثال به جای خویش بد کردی چو بد کردی / که را شایی چو مر خود را نشایستی (ناصرخسرو - ۳۷۳)، گر دستۀ گل نیاید از ما / هم هیزم دیگ را بشاییم (سنائی۲ - ۴۴۹)، نشاید خون سعدی بی سبب ریخت / ولکن چون مراد اوست شاید (سعدی۲ - ۴۴۲)
شایستن
فرهنگ فارسی عمید