جدول جو
جدول جو

معنی کافورپوش - جستجوی لغت در جدول جو

کافورپوش
آنکه جامۀ سفید بر تن کند، سفیدپوش، برای مثال همایون یکی پیر با فرّوهوش / کلاه و سرش هر دو کافورپوش (نظامی۶ - ۱۰۴۱)
تصویری از کافورپوش
تصویر کافورپوش
فرهنگ فارسی عمید
کافورپوش
(لَ / لِ فُ)
سفیدپوش:
همایون یکی پیر با فر و هوش
کلاه و سرش هر دو کافورپوش،
نظامی
لغت نامه دهخدا
کافورپوش
سفیدپوش
تصویری از کافورپوش
تصویر کافورپوش
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کافورمو
تصویر کافورمو
آنکه موهای سفید دارد، سفیدمو
فرهنگ فارسی عمید
کنایه از سفیدموی است:
بیامد یکی پیر کافورموی
ز پس باز شدکودکی خوبروی،
اسدی
لغت نامه دهخدا
برنگ کافور، سفید:
کفن دوز بر وی ببارید خون
بشانه زدآن ریش کافورگون،
فردوسی،
سپهبد بر آن ریش کافورگون
ببارید از دیدگان جوی خون،
فردوسی،
یکی شهر کافورگون رخ نمود
که گفتی نه از گل ز کافور بود،
نظامی
لغت نامه دهخدا
آلوده به بوی کافور، بوی کافور دهنده، کافوربو:
سوسن کافوربوی، گلبن گوهرفروش
ز می اردی بهشت کرده بهشت برین،
منوچهری،
اکنون میان ابر و میان سمن ستان
کافوربوی باد بهاری بود سفیر،
منوچهری،
گل کافوربوی مشک نسیم
چون بناگوش یار در زر و سیم،
نظامی،
رجوع به کافوربو شود
لغت نامه دهخدا
هرچیزی که بوی کافور دارد:
می کافوربو در جام ریزیم
وزین دریا در آن زورق گریزیم،
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از کافور پوش
تصویر کافور پوش
آنکه جامه سفید پوشد سفید پوش: (همایون یکی پیر بافر و هوش کلاه و سرش هر دو کافور پوش) (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کافور پوشی
تصویر کافور پوشی
جامه سفید پوشیدن سپید پوشی
فرهنگ لغت هوشیار