جدول جو
جدول جو

معنی کافوربویه - جستجوی لغت در جدول جو

کافوربویه
(یَ/ یِ)
کافور یهودی گیاهی است چون او را در دست بمالند بوی کافور از او به مشام رسد قوه او به قوه کافور مشابه بود. (ترجمه صیدنۀ بیرونی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کافوربیز
تصویر کافوربیز
کافوربیزنده، کافوربار، کنایه از بارندۀ برف، برای مثال هوا کافوربیزی می نماید / هوای ما اگرسرد است شاید (نظامی۲ - ۲۷۸)
فرهنگ فارسی عمید
آلوده به بوی کافور، بوی کافور دهنده، کافوربو:
سوسن کافوربوی، گلبن گوهرفروش
ز می اردی بهشت کرده بهشت برین،
منوچهری،
اکنون میان ابر و میان سمن ستان
کافوربوی باد بهاری بود سفیر،
منوچهری،
گل کافوربوی مشک نسیم
چون بناگوش یار در زر و سیم،
نظامی،
رجوع به کافوربو شود
لغت نامه دهخدا
کنایه از سفیدموی است:
بیامد یکی پیر کافورموی
ز پس باز شدکودکی خوبروی،
اسدی
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِزَ)
کافور بیزنده، کافوربار،
- ابر کافوربیز، ابری که برف بارد
لغت نامه دهخدا
(ری یَ / یِ)
نوعی از اسپرغم است. (تذکرۀ ضریر انطاکی). ریحان الکافور، و نزد بعضی کافوریه اسم اقحوان است. رجوع به کافوری شود
لغت نامه دهخدا
هرچیزی که بوی کافور دارد:
می کافوربو در جام ریزیم
وزین دریا در آن زورق گریزیم،
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از کافور بویه
تصویر کافور بویه
گیاهی است که چون آنرا در دست بمالند بوی کافور از آن بمشام رسد
فرهنگ لغت هوشیار