شرابخوار. (آنندراج). کسی که ساغر می نوشد. (استینگاس). ساغرپیما. ساغرزن. ساغرگیر. ساغرنوش. باده خوار. باده گسار. باده کش. باده نوش. باده پرست. باده پیما. پیاله نوش. می کش. می نوش. میخوار. میگسار. شرابخوار. قدح پیما. قدح نوش: بت ساغرکش من تا بشد از مجلس انس آبروی قدح و رونق خمّار برفت. خواجو (دیوان ص 398). خطی کز خط یار دارد نشان همین خط بود نزد ساغرکشان. ملا طغرا (از آنندراج). رجوع به ساغر شود
شرابخوار. (آنندراج). کسی که ساغر می نوشد. (استینگاس). ساغرپیما. ساغرزن. ساغرگیر. ساغرنوش. باده خوار. باده گسار. باده کش. باده نوش. باده پرست. باده پیما. پیاله نوش. می کش. می نوش. میخوار. میگسار. شرابخوار. قدح پیما. قدح نوش: بت ساغرکش من تا بشد از مجلس انس آبروی قدح و رونق خمّار برفت. خواجو (دیوان ص 398). خطی کز خط یار دارد نشان همین خط بود نزد ساغرکشان. ملا طغرا (از آنندراج). رجوع به ساغر شود
سیه دل. دل سیاه. بیرحم. سنگدل: مال بدست کردم تا تو کافردل پشتواره بندی و ببری. (کلیله و دمنه). آه دردآلود سعدی گر ز گردون بگذرد در تو کافردل نگیرد ای مسلمانان نفیر. سعدی. تو کافردل نمی بندی نقاب زلف و می ترسم که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو. حافظ. خون ما خوردند این کافردلان ای مسلمانان چه درمان الغیاث. حافظ
سیه دل. دل سیاه. بیرحم. سنگدل: مال بدست کردم تا تو کافردل پشتواره بندی و ببری. (کلیله و دمنه). آه دردآلود سعدی گر ز گردون بگذرد در تو کافردل نگیرد ای مسلمانان نفیر. سعدی. تو کافردل نمی بندی نقاب زلف و می ترسم که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو. حافظ. خون ما خوردند این کافردلان ای مسلمانان چه درمان الغیاث. حافظ
بی دین و آنکه ملت او خلاف شرع باشد. (آنندراج). کسی که بی دین باشد. (ناظم الاطباء). کسی که به مذهب کفار باشد. (شعوری ج 2 ص 242) : آمد به نماز آن صنم کافرکیش ببرید نماز مؤمنان درویش. سعدی. در تو آن مردی نمی بینم که کافر بشکنی بشکن ار مردی هوای نفس کافرکیش را. سعدی. چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم که دل بدست کمان ابروئیست کافرکیش. حافظ. بر جبین نقش کن از خون دل من خالی تا بدانند که قربان تو کافرکیشم. حافظ
بی دین و آنکه ملت او خلاف شرع باشد. (آنندراج). کسی که بی دین باشد. (ناظم الاطباء). کسی که به مذهب کفار باشد. (شعوری ج 2 ص 242) : آمد به نماز آن صنم کافرکیش ببرید نماز مؤمنان درویش. سعدی. در تو آن مردی نمی بینم که کافر بشکنی بشکن ار مردی هوای نفس کافرکیش را. سعدی. چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم که دل بدست کمان ابروئیست کافرکیش. حافظ. بر جبین نقش کن از خون دل من خالی تا بدانند که قربان تو کافرکیشم. حافظ
کافی خراسان. شاعری بوده است معاصر ملک طغانشاه بن المؤید و قطعۀ زیر که در غایت لطافت است از اوست: خسروا تیغ تو مانند اجل شد گه قهر که نگردد شکم پرگهرش از جان سیر گر سر هوش بر تیغ گهر دارت را جان ببیند شکم خاک شود از جان سیر بنده را زی زنکی با شکمی چون دهلی جفت افتاده که هرگز نشود از نان سیر گفتم ای دول، چنین معده نگردد هرگز جزبه صابون و شخار و نمک و اشنان سیر معده ای را که درو سنگ همی بگدازد کی توان کرد چنین معده چنان آسان سیر گر ز نان سیر نمی گردد این هم نوعی است کاشکی میشودی این جلب از حمدان سیر خسرو شرق درین واقعه فریادم رس زانکه شد خاطرم از فکرت بی پایان سیر به طریق کرم نقد بده نان چندانک می خورد قرب دو سال این جلب حیران سیر. (لباب الالباب عوفی چ نفیسی ص 47)
کافی خراسان. شاعری بوده است معاصر ملک طغانشاه بن المؤید و قطعۀ زیر که در غایت لطافت است از اوست: خسروا تیغ تو مانند اجل شد گه قهر که نگردد شکم پرگهرش از جان سیر گر سر هوش بر تیغ گهر دارت را جان ببیند شکم خاک شود از جان سیر بنده را زی زنکی با شکمی چون دهلی جفت افتاده که هرگز نشود از نان سیر گفتم ای دول، چنین معده نگردد هرگز جزبه صابون و شخار و نمک و اشنان سیر معده ای را که درو سنگ همی بگدازد کی توان کرد چنین معده چنان آسان سیر گر ز نان سیر نمی گردد این هم نوعی است کاشکی میشودی این جلب از حمدان سیر خسرو شرق درین واقعه فریادم رس زانکه شد خاطرم از فکرت بی پایان سیر به طریق کرم نقد بده نان چندانک می خورد قرب دو سال این جلب حیران سیر. (لباب الالباب عوفی چ نفیسی ص 47)