جدول جو
جدول جو

معنی کافرکیش

کافرکیش
کسی که آیین کافران دارد، بی دین
تصویری از کافرکیش
تصویر کافرکیش
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کافرکیش

کافرکیش

کافرکیش
بی دین و آنکه ملت او خلاف شرع باشد. (آنندراج). کسی که بی دین باشد. (ناظم الاطباء). کسی که به مذهب کفار باشد. (شعوری ج 2 ص 242) :
آمد به نماز آن صنم کافرکیش
ببرید نماز مؤمنان درویش.
سعدی.
در تو آن مردی نمی بینم که کافر بشکنی
بشکن ار مردی هوای نفس کافرکیش را.
سعدی.
چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم
که دل بدست کمان ابروئیست کافرکیش.
حافظ.
بر جبین نقش کن از خون دل من خالی
تا بدانند که قربان تو کافرکیشم.
حافظ
لغت نامه دهخدا

کافرکیشی

کافرکیشی
کافرکیش بودن. کیش و آئین کافران داشتن:
این نه صوفیگری و درویشی است
نامسلمانی و کافرکیشی است.
جامی.
رجوع به کافرکیش شود
لغت نامه دهخدا

کافرکش

کافرکش
کشندۀ کافران. آنکه کافران را بکشد:
شاه در بر گرفت زاهد را
شیر کافرکش مجاهد را.
نظامی
لغت نامه دهخدا

کافرکش

کافرکش
ده کوچکی است از بخش معلم کلایه شهرستان قزوین وسکنۀ آن 39 تن است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

کافر کیشی

کافر کیشی
بر دین کافران بودن: (این نه صوفیگری و درویشی است نا مسلمانی و کافر کیشی است) (جامی)
کافر کیشی
فرهنگ لغت هوشیار

کافر کش

کافر کش
آنکه کافران را بکشد قاتل کافران: (شاه در بر گرفت زاهد را شیر کافر کش مجاهد را) (نظامی)
کافر کش
فرهنگ لغت هوشیار

لاف کیش

لاف کیش
آنکه به لاف عادت دارد: لاف کیشی کاسه لیسی طبل خوار بانگ طبلش رفته اطراف دیار. (مثنوی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار

لاف کیش

لاف کیش
معتاد به لاف:
لاف کیشی، کاسه لیسی طبل خوار
بانگ طبلش رفته اطراف دیار،
مولوی
لغت نامه دهخدا