جدول جو
جدول جو

معنی کافرانه - جستجوی لغت در جدول جو

کافرانه
از روی کفر و بی دینی مانند کافران مثلاً چهرۀ کافرانه
تصویری از کافرانه
تصویر کافرانه
فرهنگ فارسی عمید
کافرانه
(فِ / فَ نَ / نِ)
مانا بکافر. ملحدانه. از روی کفر و بیدینی و الحاد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کافرانه
مانند کافران ملحدانه
تصویری از کافرانه
تصویر کافرانه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نافرزانه
تصویر نافرزانه
نابخرد، بی عقل، جاهل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاعرانه
تصویر شاعرانه
مربوط به شاعران، به سبک شاعران، به روش شاعران، همچون شاعران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مظفرانه
تصویر مظفرانه
پیروزمندانه، توام با پیروزمندی، با حالت پیروزمندی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عارفانه
تصویر عارفانه
به روش عارفان، عارف وار، عارف مانند مانند عارفان، دارای مفاهیم و مضامین عرفانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساحرانه
تصویر ساحرانه
به روش ساحران، ساحروار مانند ساحران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهرانه
تصویر ماهرانه
با مهارت، از روی مهارت و استادی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاجرانه
تصویر تاجرانه
مانند تاجران، به روش بازرگانان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کامرانی
تصویر کامرانی
خوش گذرانی، خوشبختی، کامیابی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنفرانس
تصویر کنفرانس
سخنرانی کسی دربارۀ موضوعی، گردهمایی گروهی برای بحث دربارۀ مسئله ای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غافلانه
تصویر غافلانه
همراه با غفلت و بی خبری، از روی بی خبری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاعرانه
تصویر شاعرانه
لطیف و احساسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجرانه
تصویر تاجرانه
مانند بازرگانان و تاجران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافرزانه
تصویر نافرزانه
بی عقل نابخرد، بی هوش مست مقابل فرزانه
فرهنگ لغت هوشیار
پیروز مندانه با پیروزی پیروزمندانه: سردار... مظفرانه و ارد پایتخت شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسافرانه
تصویر مسافرانه
وشتارانه راهیانه مانندمسافر و رهرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مادرانه
تصویر مادرانه
آمیخته با مهر محبت، منسوب به مادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهرانه
تصویر ماهرانه
با زبردستی و مهارت
فرهنگ لغت هوشیار
جولاهه بافنده: نفرین کنم ز درد و فغان این زمانه را کوداد کبر و مرتبت این کوفشانه را. (شاکر بخاری رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی گرد همایی، سخنرانی اجتماع گروهی از متخصصان فن برای شور و بحث در مسایل فنی، اجتماع سیاستمداران روسای دول وزیران بمنظور حل یک مساله سیاسی داخلی یا بین المللی، خطابه ادبی علمی و غیره سخنرانی: همین فردا شود غوغا پدیدار بزور کنفرانس ونطق واشعار. دریغ از راه دور و رنج بسیار. (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کامرانی
تصویر کامرانی
رسیدن بامیال و آرزو های خودکامیابی: (... در عنفوان جوانی و ریعان کامرانی که مجال و ساوس شیطانی فسیح تر باشد)، نیکبختی، خوشبختی، سعادت، عیاشی، خوشگذر انی
فرهنگ لغت هوشیار
آنجائی که عده بسیاری کارگر بیک نوع کار اشتغال ورزند با چرخی و دستگاهی یا بی آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاخرانه
تصویر فاخرانه
با شکوه شکوهمندانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غافلانه
تصویر غافلانه
سوتکیک فرناسانه کاری مانند غافلان انجام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که نام او را در سیاهه سربازان بنیچه دهات مینوشتند در صورتیکه بجای خود کس دیگری را بخدمت سربازی اعزام میکرد ماهانه ای باو می پرداخت (قاجاریه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساحرانه
تصویر ساحرانه
مانند ساحران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جابرانه
تصویر جابرانه
ستمگرانه ستمگرانه ستمکارانه ظالمانه
فرهنگ لغت هوشیار
((نِ))
پولی که در برابر انجام کاری معین (مانند معاینه بیمار) یا ساعت کار (مانند یک ساعت تدریس) پرداخت می شود، کارمزد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جابرانه
تصویر جابرانه
((بِ نِ))
ظالمانه، ستمکارانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاعرانه
تصویر شاعرانه
((عِ نِ))
همانند شاعر، مربوط به شاعران، عاشق، رمانتیک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عارفانه
تصویر عارفانه
((رِ نِ))
مانند عارف ها، عرفانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارانه
تصویر کارانه
حق ماموریت، حقوق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شاعرانه
تصویر شاعرانه
سروادیک
فرهنگ واژه فارسی سره