- کاعب
- نار پستان ستادک پستان ستاده پستان نار پستان و پستان بر آمده
معنی کاعب - جستجوی لغت در جدول جو
- کاعب ((عِ))
- نار پستان و پستان برآمده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نار پستان ستادک پستان ستاده پستان
سوداگر، پیشه ور
دروغین
نویسنده
ترسان، ترسنده
جهانگرد
روان سازنده
آب جهنده، مرد شوخ
کتف، دوش
کالبد، طرحی که چیزی در آن شکل می گیرد، قالب، تن، بدن، قالبی برای ساختن خشت و آجر
کسی که مغازه ای دارد و در آن کالایی را خرید و فروش می کند، کنایه از کسی که برای به دست آوردن چیزی می کوشد، کوشنده
کعب ها، بند های استخوان، استخوانهای بندگاه پا و ساق، پاشنه های پا، شتالنگ ها، در ریاضیات ریشه های سوم اعداد، جمع واژۀ کعب
گرگ زوزه کش
دروغگو، جلب، خائن، کذاب
نویسنده، منشی نثر، دبیر
کالبد، قالب
کسی که با صنعت یا خرید و فروش روزی تحصیل می کند، پیشه ور و صنعتگر و صانع و اهل حرفه نوار مغناطیسی ضبط صوت
شکست خورده
سیر رو در روی گرسنه
به گونه رمن تاس های نرد
جمع کاعبه، ستاده پستانان، نار پستانان
بازیکن بازیگر بازی کننده بازیگر بازی کن جمع لاعبین لواعب: لب لعل ضاحک خم زلف کافر رخ خوب لامع سر زلف لاعب. (برهانی (ک) مقاله م. معین. نشریه دانشکده ادبیات تبریز سال اول شماره 1) بازیگر، بازی کننده
قالب
دروغ گو
بازی کننده